صفحه نخست

چندرسانه

اینفوگرافیک

عکس

رئیس قوه قضاییه

حقوق و قضا

حقوق بشر

حوادث- انتظامی و آسیب های اجتماعی

جامعه

سیاست

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین الملل- جهان

فضای مجازی

مجله حقوقی

قضایی

صفحات داخلی

روایت انتخاب‌هایی عاشقانه، مادرانه و اخروی/ انسان‌هایی دوست داشتی از خطه یزد در ماه عسل

۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۳۰:۳۱
کد خبر: ۴۲۵۵۳۹
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
برنامه امشب ماه عسل میزبان مردمی از خطه یزد بود که با انتخاب‌هایی عاشقانه و اخروی پرونده‌ای صالحانه را برای خود در زندگی رقم زدند.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، برنامه ماه عسل ۹۷ با مهمانان متفاوت روی آنتن شبکه ۳ سیما رفت.

مهمانان امشب برنامه ماه عسل خانواده دانش مقدم از یزد بودند.

شوهر خانواده در ابتدا پایانه مسافربری داشت، اما چون درادامه راه سودی برایش نداشت آن را کنار گذاشت.

زن از ارایشگری اش گفت و اژانسی که هر روز او را به محل کار می‌برد، اما ان روز  اژانش نتوانست حضور پیدا کند و او با اتوبوس رفت و پیرزنی وارد اتوبوس شد که او جایش را به آن پیرزن داد و او مهرش به دلش نشست و گفت که من فرزند اولم شهید است و برای فرزند دومم تو را می‌خواهم. او ادرس و شماره نمی‌دهد، اما پیرمرد فردای آن روز از طریق واسطه او را پیدا کرده و به خواستگاری اش می‌رود.

وقتی مرد را می‌بیند عاشقش می‌شود و در صحبت‌ها به تفاهم می‌رسند و با هم ازدواج می‌کنند.

بعد از ازدواج، معلوم می‌شود مرد بیکار است و قسط و بدهی دارد در کنار این مسئله زن دچار بیماری می‌شود و درگیر درمان‌های متعدد می‌شوند تا این که دکتر حجت به او می‌گوید که شما بچه دار نمی‌شوید و باید از هم جدا شوید.

وقتی مرد این موضوع را می‌فهمد به شدت گریه می‌کند. زن می‌گوید که من شوهرم را در حال حاضر بیشتر از او دوست دارم، چون مردی واقعی شوهرم است.

زن می‌گوید ارزوی من عروس  شدن و صاحب دوازده بچه شدن بود، اما تصمیم گرفتند از بهزیستی بچه بیاورند.
 

مرد گفت: همسرم قلب مهربان و پاکی دارد و فرشته است؛ بنابراین تصمیم گرفتیم که با هم زندگی کنیم و بچه از بهزیستی بیاوریم و بزرگ کنیم.

در ۲۳ سالگی درخواست بچه می‌دهند در حالی که خانواده زن رضایت نداشته و معتقد بودند که طلاق بگیرد و بچه نیاورد، چون بچه برای دیگران است.

از ان پس تصمیم گیری هایشان را خود می‌گرفتند و خانواده هایشان متوجه نمی‌شدند در نتیجه در حال حاضر اقوام با آن‌ها ارتباطی ندارند.

زن از ستون بودن شوهر گفت و این که همواره شوهرش کنار او بود.
 
زن از معامله اش با خدا گفت و این که حسی مانند مادری که بچه از او متولد می‌شود در او به وجود آید. در انتخاب بچه حس مادرانه در انتخاب باعث می‌شود که او را انتخاب کند. در انتخاب بچه دوم هم همین اتفاق می‌افتد تا این که با پیشرفت تکنولوژی به او می‌گویند که برو درمان کن، اما او گفت که من دیگر نیاز به بچه ندارم و دو بچه را به سختی بزرگ کردم.

در ادمه این زن از سفر کربلا گفت و این که بعد از بازگشت روانی و مجنون بچه شده و در هر طرف به دنبال بچه می‌گردد و می‌گوید بچه ام کجاست. در خواب می‌بیند که بچه‌ای را پیرزن و پیرمردی مقابلش قرار می‌دهند و او بدنش مانند چوب خشک بود به او می‌گویند تو می‌توانی و باید او را بزرگ کنی.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *