کاوشی در فرهنگ غیرملی کافهنشینی
هرچه شهرنشینی پیشرفت کرد مکان های سنتی و آرام برای استراحت رنگ و رو باختند و مکانهایی جدید متولد شد که حتی نامشان نیز خبر از نامکانهایی بریده از سنت و پیوند یافته با فرهنگی فراملی به جای فرهنگ محلی دارند.
کافی شاپ، در دو کلمهای که خود را معرفی میکند، این فرهنگ را به خوبی نمایان کرد و کمکم به معبد کسانی تبدیل شد که از سنت بریده و برای فرار از فرهنگ مسلط به دنبال مامن و پناهگاهی بودند. مناسبات شهری به خودی خود دقیقاً متناسب با فرهنگ کافیشاپنشینی رشد میکند. اوقات فراغت بیشتر، تمایل به ایفای نقشهای اجتماعی و فراسنتی اندیشیدن مؤلفههایی هستند که زاییده ظهور قشر متوسط و نیز دانشجوند و به کافهگردی کمک میکنند.
سیاستورزی در کافیشاپ البته با سیاستورزی معمول و حزبی تفاوت دارد و بیشتر شکلی فرهنگی از مقاومت فرهنگی آغشته به سیاست است که در برابر سیاستهای فرهنگی سیستم سیاسی عرض اندام میکند و راهی به دلخواه خود میرود، اما چرا بیشتر جوانان جلب کافیشاپ میشوند؟ گسترش شهرنشینی و رشد طبقه متوسط همچنین توانسته است اقتدار نسلی پیشین را از بین ببرد و از رسانه گرفته تا مکانهای عمومی علاوهبر بزرگسال مذکر که همواره در غلبه بوده است، بقیه قشرها را نیز به رسمیت بشناسد و اقتدار قشر قدیمی را زیر سؤال ببرد.
بر خلاف گذشته اکنون علاوهبر مهدکودکهایی که برای نگهداری کودکان است، در مراکز خرید بزرگ، هیاتهای مذهبی، برخی سینماها و فروشگاهها نیز مهدکودکهای کوچکی وجود دارند که وجود کودک همراه با حقوق گوناگون اجتماعی و اقتصادی آن را در نظر میگیرند. همین مساله باعث شده است که توازن گذشته به هم خورده و نوع جدیدی از تقسیم قدرت در هویتهای گوناگون بهوجود بیاید و اقتدار نسل بزرگسال مذکر مورد تهدید واقع شود. جوانان نیز جلوهای از این تهدید اقتدار را به نمایش گذاشته و با اختصاص دادن مکانهایی به پاتوق خود به نوعی در پی یافتن حقوقی هستند که به نظرشان حق آنهاست.
کافیشاپ نیز جلوهای از این راهکار غلبه بر اقتدار برتر است که به پایگاه نسل جوان و در واقع نماد اعتراض نسل جوان به اقتدار بزرگسال مذکر تبدیل شده است. در گذشته روشنفکران بهدلیل کم شمار بودن تمایز اجتماعی فراوانی پیدا میکردند و با بست نشستن در کافهها، آن مکانها را به نماد روشنفکری و اعتراض بدل کرده بودند. با این حال رشد دانشگاهها مخصوصاً در حوزه علوم انسانی اگر چه نتوانسته است جوانان را اهل مطالعه کند ولی سیر درس خواندن آنها، مفاهیم روشنفکری را در ذهن آنها تثبیت کرده و حتی اگر دانشجویی چندان اهل مطالعه نباشد، تحت تأثیر جو موجود، احتمال زیادی وجود دارد که به ارزشهای روشنفکری مانند فردگرایی و حق اعتراض احترام فراوان گذارد.
همین نسل مانند روشنفکران پیشین پایگاه خود را کافیشاپها قرار دادند و آن را به نماد روشنفکری تبدیل کردند. رسانه نیز در این وجه به کمک آمده و با تبلیغ و توجیه کافهنشینی، آن را وجه بارز کسانی تصویر کرد که مدرن شده و میخواهند تشخص اجتماعی پیدا کنند. در واقع کافه اکنون نه فقط مکانی برای قهوه خوردن بلکه حلقهای از یک زنجیره است که منجر به تشکیل قدرت اجتماعی میشود. بیراه نیست که این حلقه معمولاً در کنار دیگر مظاهر مدرنیته مانند دانشگاه، سینما، تئاتر و پاساژها شکل میگیرد. چرا که قصد دارد معنای خاص و تعریف شدهای از زندگی اجتماعی و فردی و دارای قواعد خاص را به مخاطب دیکته کند.
ممکن است کسانی که به کافه میروند از نظر اقتصادی متوسط محسوب نشود اما واقعیت این است که فضای فرهنگی کافه نشینان را جهانبینی آنها میسازد و هویتی که برای خود به واسطه کافهگردی قائل میشوند و نه سطح اقتصادی. از این رو کافهداران نیز میدانند که برای هماهنگی با صاحبان این فرهنگ، هر چه بیشتر باید از فرهنگ محلی فاصله بگیرند و به فرهنگی جهانی تن دهند که نیازهای جهانبینی کافهنشین را ارضاء کند. از موسیقیهای خاص تا دکور و کتابهایی که در قفسهها چیده میشوند و شاید یکبار هم خوانده نشوند.
گسترش کافهنشینی اگر همراه با هدفی خاص و ذیل جریانی اجتماعی و شامل گروه فکری مشخصی از جامعه باشد، میتواند آینهای باشد که خبر از فرهنگ آینده قشری از جامعه را میدهد. گرچه تأثیر این مکانها در وضع کنونی چندان نیست اما میتوانند راهنمایانی باشند از آن چه در آینده توسط برخی از جوانان دنبال خواهد شد. البته همه اینها به شرطی است که کافهنشینی صرفاً نه عزلتگزینی و گوشهگیری بلکه فرار افراد کافهنشین از فرهنگی به فرهنگ دیگر باشد.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *