وقتی دوربینها خاموش هستند حافظه چگونه ساخته میشود
مستند «دوربینهای خاموش» ساخته محمدرضا گودرزیمهر را میتوان در ژانر مستند فلسفی- اجتماعی طبقهبندی کرد. این فیلم نه در پی بازسازی یک واقعه نظامی است و نه قصد ارائه گزارش خطی از یک جنگ را دارد. مسئله اصلی فیلم پرسشی بنیادین است که از ابتدا تا انتها دنبال میشود: جنگی که تصویر ندارد آیا اصلاً اتفاق افتاده است.
فیلم از دل یک فقدان آغاز میشود. فقدان تصویر، مستند سازان و فیلمبردارانی که در جریان جنگ دوازده روزه امکان ثبت آزادانه وقایع را نداشتهاند اکنون تنها با حافظه و صدا روایتها را باز میگویند و آنچه برایشان باقی مانده روایت شفاهی است. این انتخاب نه از سر اجبار صرف بلکه به مثابه یک موضع نظری عمل میکند. فیلم آگاهانه نشان میدهد چگونه تاریخ معاصر میتواند بدون تصویر مصادره شود و چگونه روایت اگر ثبت نشود به دست دیگران خواهد افتاد. جمله کلیدی ابتدای فیلم که میگوید من روایت میکنم تا دیگران روایت نکنند ستون فکری کل اثر را میسازد.
یکی از هوشمندانهترین تصمیمهای فیلم استفاده از تصاویر مردمی است. تصاویری که نه از قاب دوربین مستندساز بلکه از موبایل شهروندان بیرون آمده و پیشتر توسط شبکههای فارسی زبان خارجی مانند بیبی سی و اینترنشنال پخش شدهاند. این انتخاب پرسش مالکیت روایت را برجسته میکند. چرا تصویر جنگ باید نخست از رسانهای بیرونی دیده شود و نه از چشم شاهدان درون میدان. فیلم بدون شعار نشان میدهد که خلأ تصویر رسمی چگونه با تصویر غیر رسمی جایگزین میشود و این جایگزین شدن چه پیامدهایی برای حافظه جمعی دارد.
در مرکز ساختار مفهومی فیلم حضور دختر بچهای با لباس سفید قرار دارد. او در فضایی تماماً سفید نشسته است. دیوارها، زمین، نور و حتی سکوت این فضا سفید است. سفیدی اینجا صرفاً یک انتخاب بصری نیست بلکه نماد صفحهای خالی از تاریخ است. ذهنی که هنوز آلوده روایتهای تحریف شده، نشده است. این کودک از آینده آمده است. سال ۱۴۳۰؛ او قرار است وقایع سال ۱۴۰۴ را روایت کند؛ اما چون تصویری وجود ندارد او نقاشی میکند. بمباران تهران، دود، آتش و همان چیزهایی که مصاحبه شوندگان با کلمات توصیف میکنند.
نقاشیها جای تصویر را میگیرند، مدادهای رنگی ابزار ثبت تاریخ میشوند به جای دوربین، پاککنهایی که با نخ از سقف آویزان شدهاند یکی از ظریفترین نشانههای تماتیک فیلماند. پاککن به طور سنتی ابزار حذف است. اشتباه را پاک میکند. وقتی پاککنها معلقاند و به زمین نمیرسند انگار حذف کردن ممکن نیست. تاریخ معلق است اما پاک شدنی است. هر خطی که کشیده شود باقی میماند. حتی اگر تصویر واقعی وجود نداشته باشد. این طراحی صحنه ساده اما دقیق فیلم را از یک مستند گزارشی به اثری اندیشه محور تبدیل میکند.
فضای سفید همچنین به بیزمانی اشاره دارد. این روایت میتواند مربوط به هر جنگی باشد، هر دورهای، هر نسلی، کودک نماینده آینده است اما نقاشیهایش محصول فقدان امروز، فیلم به شکلی هوشمندانه نشان میدهد که اگر امروز ثبت نکنیم فردا ناچار به تخیل خواهیم بود و تخیل هرچقدر صادق باشد جای سند را نمیگیرد.
از منظر فرمی فیلم در بالاترین سطح مستند گونگی حرکت میکند. قاببندیها دقیقاند، روایتها منسجماند، گفتارها اغراقآمیز نیستند، هیچ تلاش اضافهای برای تحریک احساسات دیده نمیشود، فیلم به مخاطب اعتماد دارد، اجازه میدهد پرسش در ذهن او شکل بگیرد اینکه اگر دوربین خاموش بماند چه کسی تاریخ را خواهد نوشت.
«دوربینهای خاموش» بیش از آنکه درباره جنگ باشد درباره حافظه است. درباره اینکه ثبت نکردن خود یک موضع سیاسی و اجتماعی درباره اینکه روایت شفاهی اگرچه صادق است اما شکننده است و درباره اینکه تصویر نه فقط شاهد بلکه سند است. فیلم پاسخی قطعی نمیدهد. نمیگوید چه کسی درست روایت میکند. تنها پرسشی را تا پایان زنده نگه میدارد، اگر جنگ دیده نشود آیا اصلاً اتفاق افتاده است.
قدرت فیلم در همین پرسش است. در جسارتش برای ایستادن روی خلأ در تبدیل نبود تصویر به ایده مرکزی. «دوربینهای خاموش» یادآوری میکند که تاریخ فقط آن چیزی نیست که رخ داده بلکه آن چیزی است که ثبت شده و اگر ثبت نکنیم دیگران خواهند نوشت. با تصویر ساختگی، با روایت، با حقیقت خودشان.
انتهای پیام/