صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

فراخوان رئیس عدلیه به اصحاب رسانه

صفحات داخلی

شهریار؛ پژواک حافظ در آیینه روزگار ما

۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۱:۴۶
کد خبر: ۴۸۵۷۰۰۹
در هیاهوی نوگرایی، شاعری از تبار حافظ برخاست تا با زبانی ساده، میراث هزارساله شعر فارسی را در گوش زمانه ما زمزمه کند.  

در گاه‌شمار فرهنگی ایران، بیست و هفتم شهریور ماه به نام «روز شعر و ادب پارسی» و بزرگداشت استادی مزین شده است که کلامش چون رودی خروشان از سرچشمه‌های سنت ادبی هزارساله ایران سیراب می‌شد تا در روزگار ما به دریای احساسات یک ملت بپیوندد؛ سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار. 

 

بررسی شعر شهریار، نه فقط مرور آثار یک شاعر برجسته معاصر، که سفری است به اعماق پیوندهای ناگسستنی شعر امروز با دیروز، و کاوشی است در چگونگی بازتاب هویت ملی و دینی ایرانیان در کلامی ساده و در عین حال، ژرف و استخوان‌دار. 

 

میراث‌دار بزرگ سنت ادبی

شعر شهریار را نمی‌توان بدون درک جایگاه او به‌عنوان یکی از آخرین حلقه‌های قدرتمند زنجیره شعر کلاسیک فارسی دریافت. او در دورانی ظهور کرد که بسیاری از شاعران، راه خود را از سنت جدا کرده و در پی تجربه‌های نو در فرم و محتوا بودند. 

 

در چنین فضایی، شهریار با تسلط شگفت‌انگیز بر اوزان، قالب‌ها و زبان شعر کهن، به‌ویژه غزل، ایستاد و نشان داد که می‌توان در همان ساختارهای کلاسیک نیز حرفی نو برای گفتن داشت. 

 

پیوند معنوی و ادبی او با خواجه شیراز، حافظ، چنان عمیق و گسترده است که بسیاری از غزل‌هایش را می‌توان استقبالی هنرمندانه از اشعار «لسان‌الغیب» دانست. 

 

این تاثیرپذیری هرگز به تقلیدی کورکورانه بدل نشد؛ شهریار روح حاکم بر شعر حافظ، یعنی آمیختگی عشق، عرفان و حکمت را گرفت و آن را با تجربیات زیسته و عواطف شخصی خود درآمیخت. 

 

او زبان فاخر و استعاری حافظ را به زبانی ساده‌تر و امروزی‌تر ترجمه کرد و از این طریق، پلی میان مخاطب معاصر و جهان‌بینی حافظانه بنا نهاد. 

 

در واقع، شهریار توانست عصاره سنت غزل‌سرایی فارسی را در جام روزگار خود بریزد و به دست مخاطبی بدهد که شاید دیگر توانایی ارتباط مستقیم با زبان قرن هشتم را نداشت. 

این وفاداری به سنت، نه از سر واپس‌گرایی، که از روی شناختی عمیق و احترامی بی‌کران به میراث ادبی ایران بود. 

 

سوز شخصی و دغدغه جمعی

شعر شهریار آیینه‌ای تمام‌نما از شخصیت و زندگی پرفراز و نشیب اوست. جوهر اصلی کلام او «صداقت» است؛ صداقتی که از دل تجربیات تلخ و شیرین، به‌ویژه عشق نافرجام جوانی‌اش، برمی‌خاست. 

 

غزل‌های عاشقانه او، که بخش مهمی از کارنامه هنری‌اش را تشکیل می‌دهند، صرفا بازی‌های زبانی و مضامین تکراری نیستند، بلکه روایتی واقعی از یک «سوختن» و «ساختن» اند. 

این سوز و گداز شخصی، به دلیل بیان صادقانه و بی‌تکلف، به‌سرعت به تجربه‌ای همگانی بدل می‌شود و بر دل هر مخاطبی می‌نشیند. 

 

با این حال، هنر شهریار در این بود که در جهان فردی خود محبوس نماند. با گذر عمر و فرونشستن تب‌وتاب جوانی، دغدغه‌های اجتماعی، ملی و مذهبی در شعر او برجستگی بیشتری یافتند. 

 

او که خود فرزند آذربایجان، این خطه فرهنگ‌پرور و غیور ایران بود، همواره در اشعارش به ستایش ایران و فرهنگ ایرانی پرداخت. 

 

این ایران‌دوستی در شعر او، نه یک ناسیونالیسم خشک و شعاری، که عشقی عمیق و ریشه‌دار به تاریخ، مفاخر و تمامیت ارضی این سرزمین بود. منظومه ماندگار «تخت جمشید» گواهی روشن بر این مدعاست. 

 

ایمانی جاری در رگ‌های شعر

یکی از ممتازترین ویژگی‌های شعر شهریار، حضور طبیعی و ذاتیِ باورهای دینی و ملی در تار و پود کلام اوست. دین در شعر او، مجموعه‌ای از آموزه‌های خشک و متکلفانه نیست، بلکه ایمانی است که با گوشت و خون شاعر آمیخته و در لحظه‌لحظه زندگی او جاری است. 

 

ارادت بی‌شائبه او به قرآن و اهل بیت (ع)، به‌ویژه حضرت علی (ع)، در غزل معروف «علی‌ای همای رحمت» به اوج خود می‌رسد؛ شعری که به یکی از نمادهای ادبیات آیینی معاصر بدل شده است. 

 

این باورمندی، تصنعی و سفارشی نیست، بلکه از اعماق وجود یک انسان مومن برمی‌خیزد و به همین دلیل، تاثیری شگرف بر مخاطب می‌گذارد. 

 

در کنار این وجه مذهبی، هویت ایرانی و عشق به وطن نیز در شعر او حضوری پررنگ دارد. شهریار نماد یک ایرانی چندلایه است؛ او هم به زبان مادری‌اش، ترکی آذری، عشق می‌ورزید و شاهکاری چون «حیدربابایه سلام» را در ادبیات این زبان به یادگار گذاشت، و هم پاسدار بزرگ زبان و ادب فارسی بود. 

 

او نشان داد که این دو هویت نه تنها در تضاد با یکدیگر نیستند، بلکه می‌توانند یکدیگر را تکمیل کرده و فرهنگی غنی‌تر را بسازند. این درهم‌تنیدگی هویت دینی و ملی، شعر شهریار را به بازتابی صادق از وجدان جمعی ایرانیان بدل کرده است. 

 

راز ماندگاری یک شخصیت

پس از درگذشت شهریار، ابعاد شخصیتی او بیش از پیش آشکار شد و درک عمیق‌تری از راز محبوبیتش به دست آمد. شهریار تنها یک شاعر بزرگ نبود؛ او انسانی درویش‌مسلک، فروتن و به دور از هیاهوهای روشنفکرانه زمانه خود بود. 

 

همین سادگی و بی‌پیرایگی در شخصیت، مستقیم به شعر او نیز راه یافت و کلامش را برای توده‌های مردم فهمیدنی و دوست‌داشتنی کرد. مردم در شعر شهریار، خودشان را، با غم‌ها، شادی‌ها، عشق‌ها و باورهایشان، می‌دیدند. 

 

پس از مرگ او، مشخص شد که این شاعر بزرگ در سکوت و انزوا، چگونه با حساسیت، رویدادهای جامعه را دنبال می‌کرده و با درد مردمش هم‌نوا بوده است. 

 

تاثیر شخصیت او بر شعرش چنان بود که نمی‌توان این دو را از هم جدا کرد. شعر او، صدای رسای روح نجیب و صادقش بود و همین اصالت، رمز ماندگاری و جاودانگی او پس از خاموشی جسمانی‌اش شد. 

 

شهریار به ما آموخت که برای بزرگ بودن، نیازی به پیچیده‌گویی و تکلف نیست؛ گاهی بزرگ‌ترین حرف‌ها را می‌توان در ساده‌ترین کلمات بیان کرد، به شرط آنکه از دلی پاک و صادق برآمده باشد. 

 

انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *