هیولایی روی صحنه تئاتر/ترکیب ویژه بازیگران جوان در نمایش «مانستر»

15:00 - 26 آذر 1400
کد خبر: ۷۸۱۱۶۴
بعد از دو سال تعطیلی، تماشاخانه‌های تئاتر بار دیگر با استقبال گروه‌های نمایشی و تماشاگران روبرو شده اند، آثار متنوعی روی صحنه تئاتر رفتند تا بار دیگر عرصه هنرهای نمایشی روزهای خوب فراموش شده خود را به یاد بیارد.

- بعد از دو سال تعطیلی، تماشاخانه‌های تئاتر بار دیگر با استقبال گروه‌های نمایشی و تماشاگران روبرو شده اند، آثار متنوعی روی صحنه تئاتر رفتند تا بار دیگر عرصه هنرهای نمایشی روزهای خوب فراموش شده خود را به یاد بیارد. 

نمایش «مانستر» به نویسندگی و کارگردانی «کوروش شاهونه» و با بازی «ابراهیم نائیج»، ریحانه رضی و علی حسین زاده از جمله آثار موفق این روزهای تئاتر است که هر شب در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه می رود. 

مانستر به معنای «هیولا» نمایشی‌ست که با نویسندگانی ایرانی، در جایی خارج از ایران اتفاق می‌افتد و مربوط به زوجی در شب کریسمس است. در توضیحات نمایش آمده: زن و شوهری با معلولیت جسمی و ذهنی آماده رفتن به تولد هستند که نصاب پرده‌ایی وارد منزل‌شان می‌شود.

صحنه، نشیمن خانه‌ا‌ی‌ست که با اسباب و وسایل معمولی زندگی، کاناپه، میزغذاخوری، تلفن، تلویزیون و اسباب‌بازی‌های کودکی بر زمین، طراحی چشم‌نوازی دارد؛ و راهرویی که به قسمت‌های دیگر آپارتمان منتهی می‌شود که خارج از دید است، با در ورودی به آپارتمان، که تنها چارچوبی برایش درنظر گرفته شده است.

زن معلولیت جسمی و حرکتی دارد و مرد عقب‌مانده‌ی ذهنی‌ست.. مرد بعنوان بازوی حرکتی و زن مغز متفکر خانواده، با فردی که برای تعمیرات وسایل خانه به منزل‌شان آمده، وارد بازی و جریانی می‌شوند که از پیش طراحی شده است. داستان درنظر دارد موقعیتی بسازد که در پرده‌ی آخر، تماشاگر را غافلگیر کند و نمایی از وجهی هیولایی را به معرض بگذارد.

خط روایی داستان تا میانه، با صرف وقت زیاد بر یک منوال پیش می‌رود، و تا رسیدن به موقعیت اصلی، اضافات زیادی دارد، این مکث زیاد نه تنها درجهت شناخت بیشتر موقعیت‌ها، اثر ندارد بلکه بیشتر موجب می‌شود سرنخ رخداد‌ها پیش از وقوع لو برود، و مخاطب از همان اواسط اجرا، پایان شومی را حدس بزند؛ و تاثیرگذاری کمتری دریافت کند.

https://zbcdn.cloud/files/cache/90703_21.9238bd.jpg

با توجه به پایان‌بندی ویژه و پرچالشش، ریتم و اندازه‌ی هر بخش از داستان و اجرا، اهمیت بسیاری دارد که در مانستر، چندان رعایت نمی‌شود و کشدار بودن برخی صحنه‌ها، گره‌گشایی موثری برای پرداخت بیشتر بر کاراکتر‌ها و ورود به جهانِ آن‌ها ندارد. به ویژه که مانستر بر لبه‌ی تیزی قدم بر می‌دارد که بشدت قابل نقدست و آن پی‌ریزی ماجرایی خشونت‌بار و جنایی با کاراکترهایی‌ست که «معلولیت» شاخصه‌ی اصلی آنان‌ست. واین وجه از دیدگاه نویسندگان که درنهایت از آنان «هیولایی» بیرون می‌کشند، قابل نقد اجتماعی و انسانی‌ست.

چرا که در ذهنیتِ تثبیت شده‌ی افراد جامعه، شاخصه‌های سالم و معلول بودن، آنقدر شماتت بارست که دامن زدن بر این ذهنیتِ نادرست، که افراد معلول را موجوداتی ناقص‌الخلقه می‌دانند، آنهم از مدیوم تئاتر که مدعی فرهیختگی و تغییر نظام‌های مسلط‌ست، ریسکی‌ست که نمی‌تواند موفقیتی در تغییر این ذهنیت داشته باشد حتی «خطرناک و هیولا» بودن را نیز به آن ذهنیت غالب، می‌افزاید.

اگر متن می‌توانست، پرداخت بیشتری فراتر از آنکه تنها به یک شاخصه‌ی نقص جسمی و ذهنی، بپردازد، سنگینی چنین نظرگاهی کمتر می‌شد، اما برخلاف، با حرکات اغراق شده و تمرکز بیش ازحد، عمل می‌کند.

بار‌ها در سالن‌های تئاتر تماشاگرانی را شاهد بوده‌ایم که دارای معلولیت‌های جسمی و حرکتی بوده‌اند، و یا در نزدیکان‌شان داشته‌اند، به نظر می‌رسد مانستر نمی‌تواند خط ممیزی مناسب و صحیحی را برای جلوگیری از رنجش این دست مخاطبان با کاراکتر‌های ساختگی بر صحنه‌اش، ایجاد کند؛ و با وجود طرح اصلی داستان که عروسکی خرسی را به عنوان فرزند واقعی تلقی می‌کند، و تمام سلسله ماجرا‌ها بر این اساس پیش می‌رود، نمی‌توان توجیهی برای مالیخولیای خطرناکِ این دو فرد، جدای از معلولیت‌هایشان، در نظر گرفت.

معادله‌ مانستر کاملا بر این اساس شکل می‌گیرد که معلولیت، توهم، عدم تعادل روانی، جنون در شمایل بیماران روان‌پریشِ اسکیزوفرن، در نهایت به جنایت و بروز هیولایی می‌انجامد که اگر حتی یک روز داروهایش را مصرف نکند می‌تواند بعنوان نارنجکی ضامن کشیده، هر آن منفجر شود.

اگر معلولیت فردی و یا آن پایان‌بندی نچسبِ جنایی، از این معادله حذف می‌شد و باقی شاخصه‌ها برقرار بود بازهم می‌توانست «مانستری» شکل بگیرد که این بار، حتی جای تفاسیر عمیق‌تر و کاراتری را نیز می‌گشود و نقدی اجتماعی در جهتِ آگاهی‌بخشی نیز همراه می‌داشت.

با این وصف در مانستر، مشخص نیست دلیل انتخاب «معلولیت» کاراکتر‌ها بر چه اساس و هدفی لحاظ شده‌است، چرا که حتی واکنش در برابر تجاوز به جهان توهمی آنان که برای خودشان آنقدر حقیقی و واقعی‌ست که در مقام دفاع می‌تواند از آنان فردی قوی بسازد که هر عملی انجام دهد، بازهم آن را توجیه نمی‌کند. بگذریم که با وجود روانپزشکی ناظر و کنترل‌کننده که مدام با تلفن، پیگیر زندگی و احوال آنان‌ست چطور می‌شود که پتانسیل انجام چنین جنایت‌هایی، تشخیص داده نشده و حتی زندگی آزاد و روابط اجتماعی معمول، بدون بستری و تحت نظر بودن متخصصان، برای‌شان در نظر گرفته شده باشد.

https://zbcdn.cloud/files/cache/79240_8.9238bd.jpg

حتی نمی‌توان الگو‌ها و قالب‌های مصداقی اجتماعی را نیز، با وجود نشانه‌شناسی چنین ترکیبی، ردیابی کرد و فرض کرد «معلولیت» ارجاعی به وضعیتی ناسالم از شرایط جامعه است، چرا که چنین فرضیه‌ای، در ادامه‌ی نمایش، الکن و ابتر باقی می‌ماند. با موارد اشاره شده، اینکه براستی هیولا چه کس یا چه چیزی می‌تواند باشد، پرسشی‌ست که پاسخ‌ قابل تعمق است.

باگ‌های دیگری نیز در متن به چشم می‌خورد که اساسا موقعیت طرح‌شده در اجرا را، بیشتر فرضی و فانتزی می‌کند تا واقعی؛ و بهمین دلیل پایان‌بندی خشونت‌باری که حتی میزانس‌های تکراری و الگوبرداری‌شده‌ای دارد، نمی‌تواند عمق فاجعه را منتقل کند و حتی این افسوس را باقی می‌گذارد که ای کاش طور دیگری رقم می‌خورد که بکریتِ خاص خودش را حفظ می‌کرد.

با این وجود بزرگترین امتیاز مانستر، ترکیب درستی از بازیگرانی‌ست که هرکدام در جای خود بازی‌های روان و جاافتاده‌ای دارند هرچند علی حسین زاده در مواردی ریتم را مختل می‌کند. ریحانه رضی زاده، موفق‌تر از دیگران با بازی قابل‌تحسینش، بخش مهمی از فضاسازی را پیش می‌برد. 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *