روایتی خواندنی از آداب و رسوم فراموش شده بارش برف مهربانی در مشهد

11:12 - 14 آذر 1401
کد خبر: ۴۵۴۳۱۸۴
هنگام بارش برف و آغاز فصل سرما، مشهدی‌ها با برگزاری جشنواره خرید زغال و حمایت از خانواده‌های کم‌بضاعت، شکر رحمت الهی را به جا می‌آوردند.

خبرگزاری میزان _ روزنامه خراسان نوشت: حالِ همه خیلی خوب است؛ بعد از بارش نخستین برف پاییزی در مشهد، برفی که شاید اصلاً انتظارش را نداشتیم. می‌دانید، دیگر داشتم ناامید می‌شدم از این‌که بتوانم به دختر کوچکم نشان بدهم که برف چیست و هوای برفی چه لذتی دارد. خدا را شکر که بارش برف، دلِ همه مشهدی‌ها را شاد و امیدوارشان کرد به زمستانی پربارش که ان شاءا... در راه است.

وقتی به تحریریه رسیدم، با پیشنهاد یکی از دوستان، رفتم به سراغ یک موضوع تاریخی - برفی! این‌که در مشهد قدیم، با آغاز فصل سرما و شروع باریدن برف، چه می‌کردند؟ چه رسم و رسومی داشتند؟ کتاب‌ها و نوشته‌ها را زیر و رو کردم؛ در برخی کتاب‌ها، مثل «عقاید و رسوم عامه مردم خراسان» نوشته ابراهیم شکورزاده، چاپ سال 1346، اطلاعات عرضه شده، پُر بَدَک نیست.

البته مقالات خوبی هم در این زمینه داریم، مثل مقاله خانم هما سعادتمند با عنوان «نگاهی به آداب و رسوم مردم مشهد قدیم در آغاز زمستان» که خیلی خواندنی است. مجموعه اطلاعات مندرج در این نوشته‌ها، در کنار آن‌چه از بزرگ ترها و برخی سفرکرده‌ها – که خدا رحمتشان کند – شنیده‌ام، دستمایه اطلاعاتی شد که در ادامه می‌خوانید و مربوط است به مشهد قدیم، مشهد 100 سال قبل. دلتان خوش و سرتان سلامت باد.

جشنواره خرید زغال؛ نوای مهربانی

سوخت عمده برای تولید گرما در مشهد قدیم، زغال بود؛ نه از نفت خبری بود و نه از گاز. به همین دلیل، زغال‌فروشی‌های حاشیه بالا خیابان و پایین‌ خیابان، اول فصل سرما یا به قول مشهدی‌ها «میزون»، کار و بارشان سکه می‌شد.

زغال‌ها را از بجنورد می‌آوردند؛ نه این‌که اطراف مشهد زغال تولید نمی‌شد، نه! زغال آن‌جا مرغوب‌تر و البته فراوان‌تر بود. خاکه زغال‌ها هم برای خودش قیمتی داشت. دختران مشهدی، این خاکه زغال‌ها را با آب خیس می‌کردند و خمیر آن را به شکل یک توپ کوچک در می‌آوردند و می‌گذاشتند کُنج دیوار تا خشک بشود و زمستان، سر از منقل زیر کُرسی و اُجاق در بیاورد.

جشنواره خرید زغال، در پاییز شروع می‌شد؛ این‌که می‌گویم جشنواره، فکر نکنید که مثل جشنواره‌های آن‌چنانی امروزی بود و کلی دنگ و فنگ داشت، نه! مردم خیلی معمولی می‌رفتند برای تهیه زغال زمستان و خرید می‌کردند، اما حواسشان به هم بود.

این وسط خانواده‌های کم‌بضاعت و بی‌بضاعت کم نبودند که باید آن سرمای سخت یا به قول مشهدی‌ها «سرمای نهنگ» را از سر بگذرانند. کسانی که دستشان به دهانشان می‌رسید، از تهیه زغال برای فقرا غافل نمی‌شدند و اصلاً، در مشهد قدیم، نذری وجود داشت به نام نذر زغال که خیلی هم پرطرفدار بود. با این حال،  هنوز افراد بی‌خانمان در معرض سختی و بحران قرار داشتند، به همین دلیل، درِ «گلخن» حمام‌ها باز می‌شد تا این بندگان خدا هم چند صباحی را از دست ننه سرما، به گرمای دلچسب گلخن حمام پناه ببرند.

شیره برف بخوریم یا اشکنه تخمِ خربزه؟!

نخستین برف که می‌بارید، بچه‌ها کاسه به دست، می‌دویدند داخل حیاط تا از آن برف‌های تمیزی که مثل امروز، دودآلود نشده‌بود، بردارند و بعد، رویش شیره توت یا شیره انگور بریزند و نوش جان کنند؛ در واقع بارش نخستین برف، آغاز فصل خوردن بستنی طبیعی بود.

با این حال، «شیره برف»، تنها طعم خوشمزه مشهد قدیم بعد از بارش نخستین برف به حساب نمی‌آمد. اشکنه تخم خربزه هم در راه بود. مشهد با آن خربزه‌های معروف اطرافش که شهرت جهانی داشت، نمی‌توانست از ثمرات این محصول جالیزی در زمستان چشم بپوشد.

تخم خربزه‌های لاکی شیرین را نگه می‌داشتند برای همین روزها؛ خیس می‌کردند و می‌کوبید، بعد با شیره‌ آن، اشکنه می‌ساختند و دور یک سفره می‌نشستند تا مزه خوردنش بهتر باشد و به قول قدیمی‌ها، بیشتر «به جانشان بچسبد».

خورد و خوراک در شب‌های برفی، به این‌ها خلاصه نمی‌شد. آن ها که دستشان به دهانشان می‌رسید و می‌توانستند میوه و محصولی را برای این شب‌ها، در زیرزمین ذخیره کنند، موقع خوردن آن ها، در جمع کسانی که زیر کرسی می‌نشستند، کلی اطلاعات عرضه می‌کردند که هیچ‌کدام سندیت علمی نداشت!

اگر در شب‌های زمستان و به خصوص شب چله، هویج، گلابی یا اَنار بخوری، تا سال دیگر، همین موقع، عقرب نیشت نمی‌زند! اگر حلوا ارده بخوری تا سال دیگر چشم درد نمی‌گیری! اگر سیرترشی بخوری دردِ مفاصلت محو می‌شود و ...!

ادبیات برفی مشهدی‌ها

برف که می‌بارید، خانه‌های مشهد قدیم پر می‌شد از شعر و افسانه یا به قول بزرگ تر‌ها «اوسنه». نشاندن بچه‌های شیطان، پای کرسی، فقط با تنقلات ممکن نبود؛ بالاخره آن ها هم تمام می‌شد و باید برای کاستن از سرعت خوردن و طول دادن شب‌نشینی تا غلبه خواب بر اطفال، فکری می‌اندیشیدند؛ قصه‌ها را پیرانِ خوش زبان، با آن لهجه شیرین نقل می‌کردند؛ قصه‌ها و افسانه‌هایی مانند «آق تَنگُلی»، «پیربُز زِنگی و کوزه شیر»، «پسرِ با کِلِّه» و «کِلاغِ خُل»!

ماجرای ادبیات برفی، به این روایت‌ها و افسانه‌ها محدود نمی‌شد؛ شادی‌های کودکانه، رسم و رسوم خودش را داشت. اولین برف که می‌بارید، بچه‌ها می‌ریختند توی کوچه و شعر می‌خواندند؛ شعرهایی مثل «سِرما خُردُمُ لِرزیدُم»: « سِرما خُردُم و لَرزیدُم / به زیرِ زِمی (زمین) خِزیدُم / زمی به موُ (من) آب داد / آبه (آب را) دادُم به ناهال (نهال) / ناهال به مُو بِلکَک (برگ کوچک) داد / بِلکَکِ دادُم به بُزَک / بُزَک به مُو پِشکِل داد / پَشکِلِ دادُم به زِمی / زِمی به مُو گُندُم داد / گُندُمه دادُم آسیا ... » و این ماجرا ادامه می‌یافت تا در نهایت به دعوا با سگ و گربه منتهی می‌شد: «به سگه گُفتُم: چِخ چِخ / گفت: برو گُم‌رو کِلّهِ پِخ‌پِخ / به گُربَه گُفتُم: پیش پیش / گفت: دَمَنِت (دامنت) پورِ (پر از) نخود کیشمیش»! به این ترتیب، کودک با شادی و کلمات خوشمزه، اهمیت بارش برف و باران را می‌فهمید و به خاطر می‌‌سپرد.

انتهای پیام/

خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.


برچسب ها: برف برف مشهد مشهد

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *