0:05
13 اسفند 1395
کد خبر: ۲۸۵۵۸۱

ماجرای شوخی‌های یک جانباز و شهید مدافع حرم

رفتم بخاری را گازوئیل بریزم تا گرم شویم. تا گازوئیل را ریختم، دیدم داخل اتاق، شعله بالا کشید و انفجار بزرگ رخ داد. مجید فهمیده بود که من می‌خواهم گازوئیل بخاری را بریزم چند تا خارج خمپاره گذاشته بود، داخل بخاری.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *