آینده "طالبان" و شبکه حقانی بعد از ملاعمر
در این یادداشت آمده است: القاعده، طالبان، شبکه حقانی، شورای کویته، تحریک طالبان و... کلیدواژههایی هستند که در 2 دهه اخیر به ادبیات سیاسی جهان اضافه شده است.
این مفاهیم در واقع اسامی گروههای شبهنظامی و بعضاً تروریستی در شبهقاره هند و جنوب آسیا، بخصوص متعلق به افغانستان است؛ و در این میان سازمان القاعده و گروه طالبان بهعنوان محور این گروهها شناخته میشوند.
اگرچه فعالیت القاعده در مقایسه با دیگر گروههای شبهنظامی افغانستان، فراتر از جغرافیای جنوب آسیا است اما این سازمان با دیگر گروههای این منطقه- جنوب آسیا- پیوندهای ناگسستنی دارد.
صرفنظر از همکاری این گروهها در خارج کردن شوروی سابق از افغانستان، سازمان القاعده و گروه طالبان از پیوند خانوادگی نیز برخوردار هستند چراکه دختر "ملاعمر" بهعنوان رهبر گروه طالبان و پسر "بنلادن" رئیس سابق سازمان القاعده باهم عقد زناشویی بستند.
این گروهها در سالهای اخیر به دلیل حضور نظامیان غربی در افغانستان؛ بهصورت مشترک عملیاتهای ضد آمریکائی را در این منطقه بر عهده گرفتهاند.
اکنون با مرگ ملا عمر رهبر پیشین طالبان سؤالهای متعددی درباره همکاری این گروهها مطرح شده است. آیا همکاری القاعده و طالبان بعد از ملا عمر در منطقه ادامه خواهد داشت؟ دست یاری شبکه حقانی از گروه طالبان با مرگ ملا عمر قطع خواهد شد؟ حضور داعش در منطقه جنوب آسیا چقدر به «همگرایی یا واگرایی» گروه طالبان و شبکه حقانی کمک خواهد کرد؟ در مقاله پیش رو تلاش خواهد شد، ضمن اشاره به پیشینه شکلگیری «گروه طالبان و شبکه حقانی»، آینده همکاری این دو گروه بعد ملاعمر را مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
پیشینه شکلگیری طالبان و شبکه حقانی
1- گروه طالبان
آنچه امروز بهعنوان "طالبان افغان" شناخته میشود، مجموعههای متنوع از چندین گروه ستیزهجوی افغان است که خود را به آرمانها، کارکردها و کلیتی به نام "طالبان" متعهد میدانند.
اگرچه زمینههای اولیه شکلگیری "طالبان" به زمان «جنگ سرد» برمیگردد، اما ظهور رسمی آن به بعد از عقبنشینی ارتش سرخ شوروی از افغانستان و در واقع فروپاشی بلوک شرق مربوط میشود.
به بیان دیگر، با پایان جنگ سرد و خروج شوروی از افغانستان، پاکستان مجرای کمکرسانی به مجاهدان افغانستانی گردید و با تغییرات داخلی، به تأسیس هزاران مدرسه دینی با گرایش «سلفی دیوبندی» اقدام کرد که با حمایت کشورهای عربی حوزه خلیجفارس بهویژه عربستان هم راه بود.
نقش پاکستان در ایجاد پرورش و حمایت از گروه افراطی طالبان، کاملاً آشکار است و منافع ملی پاکستان نیز در افغانستان، از رهگذر گروههای دستنشانده پشتون تأمین میشود.
از آنجایی که احزاب مثل «حزب اسلامی به رهبری حکمتیار»، دیگر نمیتوانست خواستهها و منافع پاکستان را تأمین کند، این کشور در پی ایجاد گروهی جدید برآمد و ایجاد طالبان از این منظر قابل بررسی است.
البته در این میان اختلافات احزاب داخلی افغانستان، زمینه را برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر پاکستان فراهم ساخت.
بدین ترتیب، طالبان در سال 1994 ظهور کردند و تا سپتامبر 2001 اغلب خاک افغانستان را به کنترل درآوردند.
(1) گروه طالبان، بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله نظامی آمریکا به خاک افغانستان سقوط کرد.
" اکنون این سؤال مطرح میشود که چگونه گروه طالبان بعد از عقبنشینی شوروی سابق از افغانستان، حکومت این کشور را به مدت حدود 5 سال در اختیار گرفت؟ علل و عوامل رشد طالبان چه بود؟ چه کسانی در شکلگیری این گروه افراطی در افغانستان نقش داشتند؟
الف) فرضیههای شکلگیری طالبان
حداقل 2 فرضیه درباره چگونگی شکلگیری گروه طالبان مطرح است:
1- خیزش خودجوش:
برخی از کارشناسان گروه طالبان را در حقیقت مظهر خیزش پشتونها و ملیگرایی این قوم توصیف میکنند.
طرفداران این تحلیل اعتقاد دارند که پس از سالها کشمکش بین احزاب و گروههای سیاسی افغانستان، زمانی که قدرت در اختیار قوم غیر پشتون قرار گرفت، اقوام پشتون در جستجوی رهبری برای بازگرداندن افتخار و اقتدار گذشته خود بودند.
چراکه در طول سیصد سال گذشته سیاست و حکومت در افغانستان همیشه در اختیار قوم پشتون بوده است. هواداران این نظریه استدلال میکنند که بسیاری از اعمال و رفتار این قوم نه از اسلام بلکه از مقررات قبیلهای پشتونها، موسوم به «پختون والی» نشأت گرفته است.
2- سازمانهای جاسوسی کشورهای منطقه و غرب
در این میان برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند که سازمانهای جاسوسی کشورهای منطقه –پاکستان و عربستان – در کنار نهادهای اطلاعاتی غرب- امریکا و انگلیس - در شکلگیری گروه طالبان نقش بسزایی داشتند.
هواداران این نظریه معتقدند که آمریکا و انگلیس برای خارج کردن شوروی سابق از افغانستان از طریق پاکستان و کشورهای عربی به مجاهدین افغان کمک کردند و زمینه خروج ارتش سرخ را از افغانستان فراهم ساختند.
صرفنظر از اینکه کدام نظریه در پیدایش گروه طالبان در افغانستان نقش اصلی را ایفا کرده باشد. آنچه قدر مسلم است اینکه نهادهای اطلاعاتی کشورهای منطقه و غربی در ظهور و بروز طالبان نقش کلیدی داشته است.
ب) نقش سازمانهای جاسوسی در ظهور طالبان
بینظیر بوتو که هنگام ظهور طالبان صدراعظم پاکستان بود در این باره به این نکته اذعان میکند که "طالبان طرح مشترک انگلیس، امریکا و ISI است".
شاید مهمترین و مسئلهسازترین مشکل دوران تصدی وی اوضاع داخلی افغانستان در همسایگی بود.
پس از اینکه افغانستان در سال 1979 توسط شوروی اشغال شد پاکستان با آمریکا همراه شد تا به مجاهدین مساعدت کند.
انگیزه آمریکا از دخالت تنها عمل به استراتژی جنگ سردش بود. آمریکا افغانستان را راهی برای کوتاه کردن دست شوروی از منابع آن میدانست و تلاش کرد تا تجاوز و اشغال غلط شوروی را به شکستی در جنگ سرد تبدیل کند.
آمریکا با استفاده از افغانها و پاکستان و ارتش بعنوان جانشینان، جنگی خونین و درنهایت موفقیتآمیزی را علیه شوروی در افغانستان به راه انداخت که کاملاً بهطور مستقیم منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1990 شد.
آنچه از اظهارات خانم بوتو برمیآید، کشورهای غربی با همکاری پاکستان و برخی کشورهای عربی در طراحی و پیدایش طالبان نقش اساس بر عهده داشتند.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید در دوران زمامداری کارتر در این زمینه میگوید که آمریکا با هدف کشاندن اتحاد شوروی سابق به دام افغانستان با همکاری و مساعدت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، مصر، عربستان سعودی و سازمان جاسوسی فرانسه طالبان را سازماندهی کردند.
وی میافزاید محصول مشترک 2 سازمان «سیا» و «آی اس آی» است.
همانطور که «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی دولت کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتی در سال 1988 اقرار کرد، بر اساس اطلاعات رسمی، سازمان سیا کمک به مجاهدان افغان را از سال 1980 یعنی بعد از حمله نظامی شوروی به افغانستان در 24 دسامبر 1979 آغاز کرد اما در حقیقت سوم ژوئیه 1979 کارتر دستورالعملی امضاء نمود که طبق آن باید به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان بهصورت مخفی کمک میشد.
بر اساس گفتههای برژینسکی، بخشی از فعالیتهای مخفی سازمان سیا ایجاد یک شبکه بنیادگرای اسلامی بود که به «جهاد و جنگ مقدس علیه شوروی» نامیده میشد.
این شبکه از طرف ایالاتمتحده و عربستان سعودی پشتیبانی میشد که بخش اعظم کمک مالی این عملیات از طریق قاچاق مواد مخدر در مثلث طلایی تأمین میشد.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان در تشکیل طالبان، پاکستان در سازماندهی و هدایت سیاسی و عربستان و امارات متحده عربی در تأمین مالی طالبان نقش اصلی را ایفا کردهاند.
به بیان دیگر پاکستان نقش کارساز و مؤثری در حمایت نظامی، سیاسی و مالی از گروههای عمده جهادی در برابر شوروی داشت و همه کمکهای غرب و بهویژه آمریکا در طول سالهای دهه 1980 از طریق سرویس امنیت داخلی پاکستان (ISI) مقامات نظامی پاکستان در اختیار مجاهدین قرار میگرفت و با کمک مالی عربستان سعودی به آموزش و تجهیز گروههای جهادی افغانستان (CIA) و پرداختند.
بدین ترتیب پاکستان با کمک مدارس دیوبندی سازماندهی آموزش و هدایت طالبان را به عهده گرفت.
در این چارچوب، بسیاری از مدارس پاکستان در زمان جهاد افغانستان توسط ضیاءالحق و در طول مرز به سرپرستی «دارالعلوم حقانی» افغانستان با پاکستان تأسیس شدند.
یکی از معروفترین این مدارس مولوی فضلالرحمن رهبر افراطی جمعیت علمای اسلام است که گفته میشود، بسیاری از رهبران ارشد طالبان و از جمله خود «ملا عمر» سرکرده این گروه در آن تحصیل کردهاند.
در واقع بسیاری از بچههای افغان بعد از سال 1978 که بعدها جزو کادر اصلی طالبان شدند، در مدارس پاکستانی تعلیم دیده بودند.
البته دولت پاکستان علاوه بر کمک های نظامی در عرصه سیاسی و دیپلماتیک هم از مساعدت با طالبان دریغ نکرد.
شناسایی زودهنگام طالبان پس از فتح مزارشریف در 25 می 1997 و تلاش دیپلماتیک برای گرفتن کرسی افغانستان در سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی از دست نماینده دولت ربانی و دادن آن به نماینده طالبان نمونههایی از این تلاشها بود که به نتیجه نرسید.
به موازات دولت و نهادهای اطلاعاتی پاکستان، دولت پادشاهی عربستان سعودی هم از این قافله عقب نماند.
در آن زمان، دولت سعودی از مجاهدان عرب و افغانستانی حمایت مالی میکرد تا علیه نیروهای شوروی سابق در افغانستان بجنگند.
به همین منظور کمیتههایی با اشراف «امیر سلطان بن عبدالعزیز»، امیر منطقه ریاض (البته در آن زمان) تشکیل شد و ائمه مساجد مردم را به کمک به مجاهدان ترغیب میکردند.
البته عربستان سعودی از کمک به طالبان اهدافی را دنبال میکرد: اول آنکه عربستان خود را «امالقرای» جهان اسلام میداند و کمک به مسلمانان را البته از نوع غیر شیعه آن وظیفه و رسالت اصلی خود قلمداد میکند.
انگیزه دوم عربستان در حمایت از طالبان ممانعت از نفوذ ایران در افغانستان و بدین طریق منزوی ساختن جمهوری اسلامی ایران در این کشور و آسیای مرکزی بوده است.
افغانستان تحت کنترل طالبان میتوانست راه ارتباطی مناسبی میان عربستان سعودی و کشورهای آسیایی باشد.
البته در این میان گسترش "تبلیغات وهابیت" و دامن زدن به احساسات ضد شیعی و اختلافات بین شیعه و سنی سومین انگیزه و اهداف عربستان در کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان بوده است.
با توضیحاتی که پیرامون شکلگیری طالبان ذکر شد، روشن شد که کشورهای غربی با همراهی پاکستان- آی اس آی- و برخی کشورهای عربی بهخصوص عربستان سعودی، در ظهور و بروز گروه طالبان نقش کلیدی بر عهده داشتند.
2-شبکه حقانی
شبکه حقانی یکی از گروهای شبهنظامی در افغانستان به شمار میرود.
شبکه حقانی در سال 1973 بهعنوان گروهی ضد داوود خان رئیسجمهور مورد حمایت شوروی در افغانستان ظهور کرد به بیان دیگر، شبکه حقانی مجموعهای از شبهنظامیان افغان است که از چند گروه تشکیل میشود.
نام این شبکه از مولوی جلالالدین حقانی که تحصیلکرده مدارس علوم دینی پاکستان است گرفته شده است.
البته در حال حاضر به دلیل کهولت سن جلالالدین-در صورت زنده بودن - فرزندش "سراجالدین حقانی"، رهبری این شبکه را بر عهده دارد.
مقر اصلی این شبکه دقیقاً معلوم نیست اما ولایات شرقی افغانستان همچون پکیتا، پکتیکا و خوست که در همسایگی وزیرستان جنوبی و شمالی پاکستان قرار دارد بهعنوان محل استقرار نیروهای حقانی شناخته میشود. شبکه خانوادگی حقانی ، متشکل از عناصر کلیدی زیر هستند:
الف- "ابراهیم عمری"، هماهنگ کننده مبارزین خارجی در میرانشاه
ب- "حاجی خلیل" از قبیله زدران
ج-"مولوی عبدالرحمن زدران"، رئیس عملیات و پسردایی حقانی
د- "حاجی مالی خان" که در اواخر سپتامبر 2011 توسط ناتو دستگیر شد
ه- "اصلحان حقانی"، برادر جلالالدین، گقاری یحیی"، داماد حقانی، "سراجالدین حقانی"، پسر بزرگ و جانشین پدر، "بدر الدین"، "خلیل احمد" و "بصیر الدین"، پسران میانی حقانی و فرماندهان سطوح پایین شبکه هستند
و- "نصرالدین حقانی"، مترجم پدر، "نصیرالدین حقانی" رابط بینالمللی و مسئول جذب کمکهای مالی و «محمد عمر»، پسر دیگر حقانی که در سال 2010 در پکتیا کشته شد.
اکثر افراد مورد اشاره فارغالتحصیلان "دارالعلوم حقانیه" پاکستان هستند.
خاندان حقانی از پشتونهای پیرو اهل سنت حنفی و دارای اعتقادات دیوبندی هستند. البته به سبب پیوندهای عمیق خاندان حقانی با آل سعود، دیدگاههای آنها بهشدت متأثر از آرا و آموزههای وهابی است.
هسته اصلی شبکه حقانی شامل قبیله زردان از ارتفاعات پشتون نشین است. با ترسیم خط مرزی دیوراند، بخشی از این قبیله در افغانستان و بخش دیگری در پاکستان قرار دارد که همین امر باعث شده شبکه حقانی از حمایت دو طرف مرز برخوردار باشد.
پشتونها بیشتر جامعهای تحت رهبری روحانیت هستند که میتوان ریشههای آن را به تفکرات "مدارس دیوبندی" که اسلام سلفی است، بازگرداند.
در دوران جهاد افغانستان بر ضد ارتش سرخ شوروی، حزب جمعیت علمای اسلام به رهبری مولانا فضل الرحمن که متعلق به قوم پشتون بود و همچنین مدرسه دارالعلوم حقانی که توسط مولانا سمیع الحق اداره میشد، صدها مجاهد طالب جنگ در افغانستان را به این کشور اعزام نمودند.
در دوران حکومت طالبان در افغانستان نیز جمعیت علمای اسلام یکی از حامیان اصلی طالبان در کنار ارتش و اطلاعات پاکستان بود.
مولانا فضلالرحمن و مولانا سمیعالحق از رهبران جمعیت، هزاران نفر از طالبان مدارس خود را، به افغانستان اعزام کردند تا در کنار طالبان، شبکه حقانی و دیگر گروههای افغانی بجنگند.
ارتباط شبکه حقانی با نهادهای اطلاعاتی پاکستان
اگرچه اطلاعات رسمی و موثقی درباره ارتباط شبکه حقانی با نهادهای اطلاعاتی وجود ندارد و در این بین ارتش پاکستان و یا آی اس آی پاکستان کلاً هرگونه ارتباطی با این گروهها را انکار و رد میکنند، ولی به اعتقاد برخی کارشناسان «شبکه حقانی» در این بین استثنا است و میتوان گفت که حقانی ارتباطات قویتری با ارتش و یا «آی اس آی» پاکستان نسبت به بقیه گروهها دارد.
علت این امر هم این است که شبکه حقانی گروهی است که «آی اس آی» آن را به وجود آورده است و ارتش پاکستان کارهایی را که نمیخواهد به نام ارتش تمام شود بهوسیله این گروه انجام میدهد.
آنگونه که گفته میشود شبکه حقانی از امکانات آموزشی و تسلیحاتی ارتش پاکستان استفاده میکند، اما ارتش در مقابل این ادعا را انکار میکند و شبکه حقانی نیز اعلام میکند که مستقل است، نیروهایش افغانستانی است و در داخل افغانستان تا منطقه وزیرستان حضور دارد.
به هر حال همه به این مسئله واقفاند که شبکه حقانی با "ISI" پاکستان مرتبط است.
ارتباط شبکه حقانی با گروه طالبان
برخی معتقدند که همکاری و اتحاد «گروه طالبان و شبکه حقانی» بهرغم سقوط رژیم طالبان- و دیگر گروههای شبهنظامی- همچنان پابرجاست.
بر اساس گزارشهای فرماندهان نظامی امریکا در افغانستان که در رویترز منعکس شده، سه گروه شورشی عمده در این کشور وجود دارد که ضمن انجام تلاشهای هماهنگ و داشتن اهداف مشترک، ساختارهای فرماندهی متفاوتی دارند و تحت طرحهای راهبردی جداگانهای کار میکنند و میزان همکاریشان با یکدیگر متفاوت است.
«طالبان»، «شبکه حقانی» و «حزب اسلامی گلبدین»، مهمترین گروههایی هستند که گفته میشود در خاک پاکستان و در مناطق مرزی آن با افغانستان مستقر هستند و با عبور از مرزها در مناطق مختلف افغانستان دست به اقدامات خشونتآمیز میزنند.
بهموازات آن برداشت، برخی دیگر از کارشناسان معتقدند که پس از آنکه آمریکاییها در افغانستان گروه طالبان را ساقط کردند و طالبان به مناطق بلوچستان پاکستان بازگشتند، شبکه حقانی ارتباطات نزدیکی با گروه طالبان برقرار کرد بنابراین امروزه شبکه حقانی دقیقاً همانند طالبان بهعنوان یک گروه مطرح است.
در نتیجه این 2 گروه از گروههای اصلی معارض در افغانستان هستند که نیروهای مسلح زیادی در اختیار دارند و قدرت آن را دارند که هم عملیات انتحاری و همچنین عملیات نظامی منظم انجام دهند.
حقیقت این است که گروههای طالبان و شبکه حقانی پشتوانه قوی مردمی در قبایل پشتون دارند.
این قبایل حدود 45 میلیون جمعیت دارا هستند که در 2 سوی خط مرزی دیورند قرار دارند.
در این میان «وحید مژده» یکی از افراد نزدیک به جریان طالبان با درک شرایط جدید افغانستان- مرگ ملا عمر و انتخاب جانشین- معتقد است که همصدایی در بین جریانهای شبهنظامی وجود دارد: آنچه که به نام «شورای کویته»، «شورای پیشاور»، «میرامشاه» و «شبکه حقانی» مطرح است، فقط نامهایی متفاوت است.
آنانی که میخواهند طالبان را تقسیمشده ببینند، روی این نامها تکیه میکنند، همه اینها همان گروه طالبان هستند که در مناطق مختلف فعالیت میکنند.
مشخصات یک گروه که خود را از گروه دیگر جدا میداند این است که رهبر مستقل، سخنگوی جداگانه و ارگان انتشاراتی جدا داشته باشد. شما در شورای کویته کسی را نمیبینید که ادعای رهبری این شورا را داشته باشد و یا با شبکه حقانی اختلاف داشته باشد.
همچنین در شبکه حقانی نیز کسی را نمیبینید که از مرکزیت طالبان اطاعت نکند.
در دوران جهاد مردم افغانستان علیه شوروی نیز چنین چیزی وجود داشت.
مثلاً حزبی که در افغانستان، علیه شوروی میجنگید، در پیشاور هم دفتر داشت. در کویته و دیگر مناطق پاکستان نیز دفتر داشتند.
در آن زمان حقانی وابسته به حزب اسلامی "مولوی یونس خالص" بود و هیچکس به آنان، شبکه حقانی نمیگفت و بهعنوان فرمانده حزب اسلامی در استان خوست شناخته میشد.
به هر تقدیر از مجموع آنچه گفته شد چنین برمیآید که: اولاً در شکلگیری «شبکه حقانی و گروه طالبان» نهادهای اطلاعاتی کشورهای منطقه بهخصوص پاکستان نقش داشتند و ثانیاً همکاری این 2 جریان شبهنظامی بهرغم سقوط رژیم طالبان ادامه دارد.
اکنون این سؤال مطرح است که همکاری این دو گروه بعد مرگ ملاعمر، به چه صورت خواهد بود؟ آیا خطر وجود «داعش» در افغانستان میتواند به همگرایی گروه طالبان و شبکه حقانی کمک نماید؟
3- گروه طالبان و شبکه حقانی بعد از ملاعمر به چه سمتی حرکت خواهند کرد؟
حدود 2 ماه از اعلام خبر مرگ ملاعمر رهبر پیشین گروه طالبان- در 7 مرداد- میگذرد.
در این مدت اظهارنظرها و تحلیلهای متفاوتی از نحوه مرگ ملا عمر تا انتخاب جانشین وی یعنی «ملا منصور» مطرح شده است.
طرح انتقادهای گسترده از انتخاب «ملا منصور» بهعنوان جانشین ملا عمر در بین اعضای طالبان، گمانهزنیهای متفاوتی را درباره ادامه همکاریهای مشترک گروه طالبان و شبکه حقانی مطرح ساخته است.
صرفنظر از چگونگی انتخاب ملا منصور و حواشی آن، همکاری این 2 گروه در افغانستان و پاکستان ادامه خواهد داشت و گمانهزنیهایی که تأکید بر شکاف و دو دستگی میان این گروه دلالت داشته، منطبق با واقعیتهای منطقه نیست، چراکه:
1- "ایمن ظواهری" رهبر سازمان القاعده از انتخاب ملامنصور بهعنوان رهبر جدید طالبان حمایت کرده است.
2- "مولانا سمیع الحق" که از آن بهعنوان پدر طالبان یاد میشود، از ملامنصور، جانشین ملا عمر، سرکرده سابق طالبان حمایت کرده و از شبهنظامیان طالبان خواسته تا اختلافات داخلی خود را حل کنند.
3- ملا منصور رهبر جدید طالبان، سراجالدین حقانی، رهبر جدید گروه حقانی را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرده است و انتخاب سراجالدین حقانی نشانگر همسویی 2 جریان شبهنظامی در افغانستان محسوب میشود.
4- شخصی بهعنوان رئیس جدید طالبان تعیینشده که در پنج سال گذشته رهبر طالبان بوده و از زمانی که ملا عمر بیمار بود، تا امروز گروه طالبان را هدایت کرده است.
در واقع منصور از سال 2010 به بعد گروه طالبان را هدایت کرده است که در 2 یا 3 سال آخر، اصلاً ملاعمر نبوده است.
پس از ملاعمر، فرماندهان جنگ در جبههها توسط وی انتخاب شده است. شناخت دقیق از تکتک آنان دارد و بهگونهای در طالبان نفوذ دارد که هیچکس نمیتواند هدایت «تحریک طالبان» را به عهده بگیرد و مانند وی، تصمیمگیری کند.
5- هیچگونه اختلاف و تفاوتی بین طالبان و شبکه حقانی وجود ندارد چراکه شبکه حقانی از گروههای زیرمجموعه سازمان القاعده است، مضاف بر این که شبکهای است که سران آن با گروه طالبان مرتبط هستند و قبلاً نیز عضو گروه طالبان بودهاند.
یعنی گروه طالبان که تحت عنوان گروه طالبان افغانستان یا پاکستان شهرت دارند، به حمایت از گروه حقانی میپردازند.
6- و نکته آخر اینکه نهادهای اطلاعاتی منطقه و غرب- سازمان سیا و آی اس آی- که در شکلگیری و ظهور و بروز طالبان و شبکه حقانی نقش کلیدی بر عهده داشتند، در این مدت هیچگونه ابراز نظرهای منفی درباره انتخاب ملا منصور رهبر جدید طالبان، بر زبان جاری نساختند. در واقع سیاستهای اعلامی این سازمان، تلویحاً حکایت از حمایت از ملا منصور دارد.
نتیجهگیری
از مجموع آنچه گفته شد چنین برمیآید که گروه طالبان و شبکه حقانی با انتخاب رهبران جدید خود، در واقع شاهد نوعی پوستاندازی جدید هستند و در این بین، برخیها با درک شرایط منطقه معتقدند انتخاب ملامنصور و سراجالدین حقانی بهعنوان رهبرانی جدید گروه طالبان و شبکه حقانی مسیر جدیدی را پیشروی آنها قرار خواهد داد که یکی از آنها فاصله گرفتن این 2 گروه و رفیق دیرینه از یکدیگر خواهد بود.
این گمانهزنیها با واقعیتهای حاکم در منطقه سازگار نیست چراکه همانطور که پیش از این ذکر شد، حمایت و جانبداری ایمن الظواهری و مولانا سمیع الحق بهعنوان رهبر القاعده و پدر طالبان از انتخاب ملامنصور، از فاکتورها و متغیرهای مهم در رد شکاف میان شبکه حقانی و گروه طالبان به شمار میرود.
افزون بر این موضوع، انتخاب سراجالدین حقانی بهعنوان جانشین ملامنصور رهبر جدید طالبان، گویای این موضوع است که میان این 2 گروه اختلافنظر و اختلاف دیدگاه وجود ندارد، چراکه در صورت وجود اختلافنظر، این گروهها نمیتوانستند در اولین جلسه، هیئترئیسه طالبان را بعد از ملا عمر انتخاب نمایند.
صرفنظر از این موضوع، رئیس جدید طالبان یعنی ملا منصور در پنج سال گذشته هدایت و رهبری گروه طالبان را بر عهده داشته است و در این مدت شبکه حقانی نیز با گروه طالبان همکاری نزدیکی داشتند.
به این متغیرها باید خطر داعش را نیز اضافه کرد. در شش ماه گذشته گروه داعش فعالیتهای خود را با حمایت بازیگران غربی و منطقهای در افغانستان و پاکستان آغاز کرده است.
صرفنظر از تحلیلهای متفاوتی که درباره چگونگی رشد این جریان در 2 کشور ارائه میشود، وجود داعش خطر مشترکی برای گروه طالبان و شبکه حقانی به شمار میرود و همین امر هم باعث میشود که 2 گروه با درک شرایط جدید منطقه، همکاریهای خود را بیش از گذشته افزایش دهند.
این متغیرها و برخی دیگر از متغیرهای موجود دیگر گویای این موضوع است که شبکه حقانی و گروه طالبان همچنان به مسیر همکاریهای خود در افغانستان ادامه خواهند داد.
البته در این میان یک متغیر مهم میتواند به این تحلیل خدشه وارد سازد و به روند همکاری این 2 گروه صدمه زند.
همانطور که پیش از این اشاره شد، در شکلگیری و بروز و ظهور گروه طالبان و شبکه حقانی نهادهای اطلاعاتی منطقه و غرب مؤثر بودند.
این احتمال وجود دارد که در صورتی که سیاستهای راهبردی بازیگران غربی در افغانستان و پاکستان تغییر یابد، در میزان حمایت و جانبداری نهادهای اطلاعاتی بازیگران از 2 گروه یادشده نیز تغییراتی صورت گیرد که در آن صورت گریزی از تغییرات غیر قابل پیشبینی نیست.
/انتهای پیام/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.