محمودرضا خیی بی‌ادعا و بی‌سروصدا رفت

0:09 - 14 مرداد 1398
کد خبر: ۵۳۸۳۵۸
دسته بندی: سیاست ، دفاعی و مقاومت
نگاهم به انگشتر افتاد، غمم گرفت. محمودرضا خیی بی‌ادعا و بی‌سروصدا رفت.

محمودرضا خیی بی‌ادعا و بی‌سروصدا رفتگروه سیاسی ؛ شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.

بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمی‌شوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر می‌کند.

روایت سی‌ام

چند وقتی بود که به محمودرضا سپرده بودم سوالی را از سپاه بپرسد و به من جواب بدهد. به زیارت یک روزه مشهد رفته بودم. از آنجا با او تماس گرفتم که ببینم پرسیده یا نه. تماس که گرفتم گفت مشهد است. دم غروب بود گفتم من دو ساعت دیگر پرواز دارم و دارم برمی‌گردم تهران. از او خواستم که اگر وقت دارد بیاید همدیگر را ببینیم. جلوی هتل کوچکی که فاصله بسیار کمی با باب‌الجواد داشت با او قرار گذاشتم.

تا بیاید، رفتم بازار رضا و دو تا انگشتر عقیق یک اندازه و یک شکل گرفتم. دادم روی یکی‌شان ذکری را حک کردند و برگشتم جلوی هتل و منتظرش ایستادم. توی شلوغی پیاده‌رو ایستاده بودم که دیدم از وسط جمعیت دارد می‌آید. آمد و خوش‌وبش کردیم. انگشتری‌ای را که روی آن ذکر نوشته بودم،‌ می‌خواستم برای خودم بردارم. ولی آن را به محمودرضا دادم. گفتم: «این را دارم رشوه می‌دهم که آن موضوع را حل کنی!» گفت: «دارم سعی‌ام را می کنم باید صبر کنی.» انگشتر را گرفت و دست کرد. همین طور که داشتیم حرف می‌زدیم شانه‌هایش را گرفتم و چرخاندمش سمت حرم. گفتم: «تو توی لباس پاسداری، از ما به اهل بیت(ع) نزدیک‌تری. بیا همین جا توسلی بکن، شاید حل شود.» مثل همیشه شکسته نفسی کرد و گفت: «نه، ما که کسی نیستیم.» دیدارمان پنج شش دقیقه بیشتر طول نکشید. او هم عجله داشت. روبوسی کردیم و رفت. بعد از شهادتش،‌ آن انگشتری را توی خانه‌شان داخل کشوی میزش پیدا کردم. نگاهم به انگشتر افتاد، غمم گرفت. محمودرضا خیی بی‌ادعا و بی‌سروصدا رفت.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *