تحقیر کد خدا و دوستان/ چرا غلاف «خنجر یمنی» خالی نبود؟ /مالیات و سلامت
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، تحقیر کد خدا و دوستان، چرا غلاف «خنجر یمنی» خالی نبود؟، مالیات و سلامت، ۲ واحد زبانشناسی، «خروج» حاتمیکیا، وقتی همه با هم هستند، ما توانستیم، فصل فراگیر شدن «گفتمان حرکت جهادی»، چرخش امارات چقدر جدی است؟، ریزهکاریهای جوانگرایی، شکست حقارت بار انگلیس با راهبرد مقاومت تهاجمی و راهکار آشتی بانکها و مردم گزیدهای از سرمقاله و یادداشتهای امروز است که در ادامه میخوانید:
• روزنامه حمایت یادداشتی با عنوان «تحقیر کد خدا و دوستان» را منتشر کرده که به این شرح است:
هنگامی که حدود ۶ هفته پیش، نفتکش ایرانی «گریس -۱» توسط دولت جبلالطارق و با پشتیبانی انگلیسیها به ظن انتقال نفت خام به سوریه توقیف شد، لندن پیامهایی از طریق کانالهای مختلف به کشورمان ارسال کرد. ازجمله اینکه مدعی شدند جبلالطارق در صدور حکم توقیف، مستقل عمل کرده یا گفتند که انگلیس برنامهای برای تبادل نفتکش ندارد و بهمحض اطمینان از عدم نقض تحریمهای اتحادیه اروپا در حمل نفت به سوریه، آزاد خواهد شد. فارغ از اینکه این سیگنالها متناقض بودند، آزادی نفتکش گریس-۱ درحالیکه ایران اسلامی ذرهای از مواضع خود کوتاه نیامد و به زیادهخواهیهای انگلیس تن نداد، دستاورد بسیار بزرگی به شمار میآید. دولت اسپانیا در زمان توقیف نفتکش فاش کرده بود که این اقدام، به دستور واشنگتن صورت گرفت و در واقع آمریکا، طراح توقیف و انگلیس، مجری و پشتیبان آن بود. هدف نیز کاملاً مشخص است: افزایش فشار حداکثری به ایران. آنچه، اما کاخ سفید از این طریق به آن دلبسته بود، محقق نشد و بازی ایران با برگهای برنده خود ازجمله استدلالهای حقوقی متقن و خدشهناپذیر و از همه مهمتر، پاسخ جدی و محکم نیروهای مسلح کشورمان به دزدی دریایی انگلیس، جایی برای پیشرانی سناریو به طریقی که مطلوب آمریکاییها بود، باقی نگذاشت. اهمیت شکست این پروژه البته ضریب مضاعفی نیز دارد، چراکه «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی ترامپ به هنگام توقیف نفتکش ایرانی در پیامی توئیتری، آن را «خبری عالی» توصیف کرده و از طرفی، به نوشته روزنامه گاردین، در سفر هفته گذشته خود به انگلیس در این خصوص با کلیددار دفتر نخستوزیری خیابان داونینگ استریت رایزنی کرده بود. ضمن اینکه چالش حقوقی وزارت دادگستری آمریکا و نامه این نهاد قضایی به دولت جبلالطارق برای ادامه توقیف گریس-۱ بهجایی نرسید و ضربهای از سه جهت به آمریکا و انگلیس وارد آمد. بهبیاندیگر، رفع توقیف نفتکش ایرانی علیرغم گاوبندی و تقسیمکار پشت پرده ثابت میکند ائتلاف واشنگتن – لندن در دوره نخستوزیری «بوریس جانسون» که آمریکا حساب ویژهای روی همکاری با وی باز کرده است، تا چه میزان تحلیل رفته و آیندهای ندارد. از سوی دیگر، رفع توقیف نفتکش ایرانی حاکی از این واقعیت بود که تیغ آمریکا برای همسو کردن انگلیس در فشار علیه ایران در هفتهها و ماههای آینده کندتر شده است. آمریکا در تلاش بود که با وارد کردن انگلیس به کمپین فشار حداکثری و همراه کردن لندن در ائتلاف دریایی، بقیه کشورهای اروپایی را به همراهی در این مسیر، ترغیب کند. علاوه بر این، با دزدی دریایی نفتکش ایرانی با عاملیت انگلیس میخواست به اروپا بفهماند که نمیتوانند جدای از پارادیمی که کاخ سفید علیه ایران اسلامی ترسیم کرده است، سیاست دیگری را اتخاذ کنند، همانگونه که پیش از این در خصوص اجرایی کردن اینستکس به قاره سبز هشدار داده بود. با رفع توقیف گریس – ۱ ابهت فروریخته آمریکا نزد اروپا، تنزل بیشتری یافت و تردیدی برای بروکسل باقی نگذاشت که رفتن به چاه تقابل با ایران با طناب پوسیده آمریکا، عاقبتی جز سرشکستگی بینالمللی نخواهد داشت. نکته مهم دیگر این است که مقاومت جمهوری اسلامی و ضرب شست نیروهای مسلح کشورمان به آمریکا و انگلیس، نقش بسیار پر رنگی در کوتاه آمدن این دو قدرت استکباری و استعماری داشت. آمریکاییها در ابتدا تلاش کردند که با هیاهوی تبلیغاتی و جنگ رسانهای، جمهوری اسلامی را با نشان دادن چنگ و دندان نظامی، به کوتاه آمدن و تن دادن به مذاکره مدنظر آنها مجاب کنند. وقتی پهپاد جاسوسی آنها ساقط شد، بسیاری از معادلات آنها به همریخت و وارد بازی از پیش باختهای شدند که کشورمان مختصات آن را تعیین کرده بود. در واقع آمریکاییها راهبردی را کلید زدند که توسط ایران اسلامی ناکام ماند و حالا بدون اینکه شکست آن را اعلام کنند، همان استراتژی از کار افتاده را برای حفظ وجهه خود ادامه میدهند. کاخ سفید مدعی است که در راهبرد فشار حداکثری خود موفق بوده، آن را همچنان ادامه میدهد و حتی کشورهای بسیاری به آن پیوستهاند، اما واقعیت این است که آمریکا به میدان نبردی در لبه پرتگاه کشانده شده و مثل کوسهای است که در چنگال صیاد گرفتار شده و هر چه بیشتر تقلا میکند، امکان آزادیاش کمتر میشود. از این رو، رفع توقیف گریس – ۱ وقتی اتفاق افتاد که جمهوری اسلامی توان نظامی و قدرت منطقهای خود را به رخ آمریکا و انگلیس کشید. پیش از این، با زبان خوش به آنها گوشزد شده بود که دزدی دریایی برایشان گران تمام خواهد شد، ولی تا وقتی قدرت نیروی دریایی سپاه پاسداران و خدنگ آتشین پدافند هوایی پیشرفته جمهوری اسلامی را ندیدند، کوتاه نیامدند. در واقع، اگر بخواهیم به فاکتورهایی که موجب آزادی نفتکش ایرانی شد، امتیاز بدهیم، مؤلفه قدرت نظامی، بیشترین امتیاز را کسب کرده است. این بدان معناست که آمریکا و انگلیس بهاصطلاح متمدن، زبانی جز زور نمیفهمند و با یک حساب سرانگشتی به این جمعبندی رسیدند که اگر بخواهند ترافیک دریایی کشتیهای تجاری خود را با خشمگین کردن ایران به خطر بیندازند، هزینههای حملونقل دریایی آنها سر به فلک خواهد گذاشت؛ لذا ترجیح دادند به شکلی که فضاحت کمتری برای آنها داشته باشد، با استفاده از بهانهها و ابزارهای بهظاهر حقوقی، هزینه مقاومت جمهوری اسلامی را افزایش دهند که در این تلاش نیز راه بهجایی نبردند. علاوه بر این، ایران اسلامی اتفاق تازهای را رقم زده و آن اینکه با وجود ادعای ترامپ در شکوفا ساختن اقتصاد آمریکا بهنحویکه نظیر آن طی نیمقرن گذشته سابقه نداشته و برخورداری از قویترین ارتش دنیا، موفق شد که با یک موشک و توقیف یک نفتکش متخلف، دو ابرقدرت دنیا را نهتنها به عقب براند و سطح امنیتی خود را بهصورت تصاعدی افزایش دهد، بلکه تردد امنیت دریایی در خلیجفارس را تحکیم و برای کوتولههای منطقهای روشن کند که چه کشوری قدرت منطقهای است و باید برای تأمین امنیت و خلاص شدن از جنگهای نیابتی با چه کسی گفتگو کنند. ضمن اینکه جمهوری اسلامی پس از آزادی نفتکش ایرانی، آشکارا اعلام کرده است که طبق قوانین بینالمللی، به هر نقطهای که بخواهد، تردد دریایی خواهد داشت و از تحریمهای وضعشده اتحادیه اروپا علیه کشورهای دیگر ازجمله سوریه، تبعیت نخواهد کرد. بنابراین، آزادی نفتکش ایرانی نهفقط یک شکست سیاسی، حقوقی و نظامی بلکه با توجه به بسامد گسترده آن، شکستی استراتژیک برای ائتلاف لندن-واشنگتن و شرکای اروپایی کاخ سفید به شمار میآید که آثار خود را تا چندین دهه بر جای خواهد گذاشت.
• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان «چرا غلاف «خنجر یمنی» خالی نبود؟» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
حضور محمد عبدالسلام سخنگوی جنبش انصارالله در این دیدار با پوشش بومی و اصیل مردم یمن نیز در نوع خود قابل توجه است، بخصوص که این پوشش همراه با «جَنبیه» نیز بود. «جنبیه» خنجری نمادین و سنتی میان مردم یمن، با سابقهای پنج هزار ساله و نشانه مردانگی و مظهر شجاعت است. باورها و داستانهای کهن زیادی در این باره در میان یمنیها رایج است. یکی از این باورهای نمادین آن است که «جنبیه» از غلاف خود خارج نمیشود مگر خونی را بر زمین بریزد. همراه داشتن این نماد تاریخی و اجتماعی مردم یمن در این دیدار سطح بالا و مهم، خرق عادت و برخلاف آداب دیپلماتیک و امنیتی است؛ «بین الاحباب تسقط الاداب»؛ و همچنین نشان دهنده عمق اعتماد و صمیمیت میان میهمان و میزبان و احترام ویژه رهبر انقلاب به تاریخ و سنت مردم مجاهد، مظلوم و سربلند یمن است. این موضوع نمادین از چشم ناظران یمن و دنیای عرب نیز دور نماند و تصاویر این دیدار را با دیدار مزدوران یمنی و سران اماراتی و آلسعود مقایسه کردند. تصاویری حقارتآمیز از مردانی که غلافهای خالی از خنجرشان، حرفهای بسیاری در خود دارد. به قول یکی از فعالان رسانهای یمن: این دو تصویر تفاوت میان استقبال از دوست و همپیمان و عمله و مزدور را به نمایش میگذارند. سخنان عبدالسلام در این دیدار نیز در نوع خود قابل تامل است. وی خطاب به رهبر انقلاب گفت: «ما ولایت شما را امتداد خط پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) و ولایت امیرالمومنین (علیهالسلام) میدانیم و مواضع حیدری و علوی شما در حمایت از مردم مظلوم یمن را ادامه خط امام خمینی (رحمهًالله) و مایه برکت و بسیار روحیهبخش میدانیم.» این عبارات خاص فراتر از مناسبات سیاسی و دیپلماتیک مرسوم است. یکی از کارشناسان «اف. دی. دی» (اندیشکده آمریکایی موسوم به «بنیاد دفاع از دموکراسیها» که بشدت صهیونیستی و ضدایرانی است) به این بخش از دیدار واکنش نشان داده و نوشت: «زبانی که یمنیها استفاده کردند عمیقاً دینی و در راستای تئوری ولایت فقیه است. در واقع این یک بیعت یا سوگند وفاداری است.» غربیها و در راس آنها آمریکا، جمهوری اسلامی را متهم به بیثباتسازی در منطقه با حمایت از گروههای انقلابی و جهادی میکنند. یکی از شروط و خواستههای اصلی آنان نیز مهار و نابودی نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران است. اشتباه بزرگ و اصلی آنان دقیقاً در همینجا نهفته است. نفوذ و حمایت از گروههای سیاسی و حتی مسلح، مسئلهای رایج و دارای پیشینه طولانی در میان کشورهای جهان است. مشکل آمریکاییها آن است که گمان میکنند نفوذ و حمایت جمهوری اسلامی نیز چیزی از جنس همان روابط مرسوم در جهان است؛ استفاده ابزاری از گروهها، اقلیتها، جنبشها و انقلابیون در جهت اهداف خود. پرونده دیپلماسی آمریکایی مملو از چنین روابطی است. رابطه آمریکا با القاعده در زمان جنگ سرد و تجاوز شوروی سابق به افغانستان، یکی از مشهورترین این پروندههاست. نمونه امروزی آن نیز رابطه آمریکا با کُردها در سوریه و عراق است. برای آمریکاییها حمایت و رابطه با کردها، چیزی جز یک ابزار سیاسی- نظامی نیست که به راحتی و با توجه به شرایط منطقه، دستخوش تغییر و تحول میشود. پشت کردها که روزی ابزاری آمریکایی برای تضعیف دولت مرکزی در بغداد و دمشق بودند و کامیون کامیون سلاح برای آنها ارسال میشد، بارها محل فرود خنجر خیانت واشنگتن بوده و تابلوی مناسبی برای درک نوع همپیمانی و همکاری با آمریکاییهاست. همپیمانی و حمایت جمهوری اسلامی ایران از دوستان خود، اما از نوع ایمان و باور قلبی است. اگر آمریکا با دلار و سلاح نفوذ و متحد میخرد (و البته به راحتی نیز میفروشد)، جمهوری اسلامی در قلبها نفوذ میکند. چنین نفوذ و متحدانی قابل خرید و فروش نیستند. شیخ زکزاکی و یارانش در نیجریه یکی از این نمونهها هستند. میلیونها زن و مردی که شیفته انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب هستند. همراهی همپیمانان آمریکا وابسته به دلارهایی است که باید بهصورت منظم در قالب بنیادهایی همچون NED (بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی) و USAID (آژانس توسعه بینالمللی) برسد و این رابطه در واقع پیمانکاری- مزدوری است و نه همپیمانی و اتحاد. آمریکا حتی در برخورد با کشورها نیز از همین فرمول استفاده میکند. منافع مادی است که آلسعود را با همه جنایتهایش متحد آمریکا میسازد، هرچقدر هم این رابطه کثیف، موجب رسوایی باشد. پس نباید چندان هم تحلیلگران غربی را سرزنش کرد، چرا که اساساً دستگاه محاسباتی و روش تجزیه و تحلیل آنان با ساز و کار معنوی و ایمانی نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی بیگانه است. یکی از نشانههای مختصات این نفوذ را میتوان در شهادت ابراهیم بدرالدین الحوثی، برادر رهبر جنبش انصارالله یمن دید. وقتی پای ایمان و اعتقاد قلبی در میان باشد، برادر و فرزند رهبران انقلابیون نیز همچون دیگران در وسط معرکه هستند و خون آنان از دیگران رنگینتر نیست. همانطور که سیدهادی نصرالله، فرزند دبیرکل حزبالله لبنان ۱۲ سال پیش در راه مقاومت و به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و یا شهادت شش پسر شیخ زکزاکی در نیجریه که از این جهت بیسابقه است. شهادت این عزیزان نشان میدهد، حزبالله در لبنان، جنبش اسلامی در نیجریه و انصارالله در یمن به مرحله بیبازگشت رسیدهاند و با دلارهای نفتی، بازیهای سیاسی و حتی گلوله نمیتوان آنان را از راهی که با جان و دل انتخاب کردهاند، بازگرداند. رهبر انقلاب در دیدار با هیئت یمنی به دو نکته مهم اشاره کردند. اول آنکه بشارت پیروزی قطعی به مردم یمن و پیشرفت کشورشان را دادند و دوم به توطئه سعودی-اماراتی برای تجزیه این کشور اشاره و راه مقابله با آن را گفتگوهای یمنی-یمنی عنوان کردند. مسئله توطئه تجزیه یمن، موضوع مفصلی است که تحلیل آن فرصتی دیگر میطلبد، اما درباره بشارت پیروزی به یمنیها، یادآوری جنگ ۳۳ روزه که از قضا این روزها سالروز پایان آن است، خالی از لطف نیست. رهبر انقلاب در ابتدای این جنگ و در حالی که حزبالله از زمین و هوا و دریا تحت هجمهای بسیار سنگین بود در پیامی به سیدحسن نصرالله میفرمایند: «به تک تک برادران سلام میرسانم. این جنگ سخت خواهد بود، اما بر خدا توکل کنید و پایداری نمایید. ما به پیروزی مقاومت یقین کامل و حتی بیش از آن، این مقاومت پیروز و به یک قدرت منطقهای تبدیل خواهد شد.» همانگونه که آن وعده صادق محقق شد، انشاالله به زودی بشارت پیروزی ایشان به برادران ایمانی و مردم مجاهد یمن نیز محقق خواهد شد.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان «مالیات و سلامت» منتشر کرده که به این شرح است:
در یادداشت اخیر، اهمیت و ظرافت ارتباط میان اصناف، بهویژه پزشکان را با مردم از یک سو و دولت و حاکمیت از سوی دیگر بیان کردیم. در حقیقت پزشکی تابعی از نظام و چیرگی آن بر ملت است، اگر پزشکان تصمیم به افزایش دانش و اطلاعات مراجعان و بیماران بگیرند و در فرایندی متقابل وارد گفتگو و تعامل با مردم شوند، آنگاه تغییراتی اساسی را در احترام میان ملت و جامعة پزشکی شاهد خواهیم بود، وگرنه نظام سلطه است و ویزیت و اِعمال نظر یکجانبه که به نام علم و تخصص اتفاقاً توجیهپذیرتر از انواع سلطه و تبعیت به نظر میرسد.
از چند هزاره پیشتر، نظام پزشکی و رابطة پزشک و بیمار دستخوش تلاطم در مقابل سه امر اخلاقی، اقتصادی و قانونی بوده است. به همین دلیل آنان سوگند میخورند و این سوگند گویا به بقراط حکیم که طبیبی باستانی در مغربزمین بوده منتسب است. بقراط یا پزشکانی که تابع و همکار او بودند، گویا از همان ابتدا میدانستند که برای ارتباط با کسی که نیازمند صحت است و بار سنگین درد و هراس از مرگ را بر دوش دارد، نمیتوان دست کسی را باز گذاشت. قبلاً شمنها یا «پزشک جادوگران» نقشی با واسطه و شگفت در این ارتباط ایفا میکردند، اما حالا دیگر آن واسطهها از جهان ارواح و ماوراءالطبیعه نبود، بلکه اخلاط چهارگانه و مزاج چهارگانه در ارتباط با چهار عنصر اساسی که جهان را تشکیل میداد، به عنوان علم مسلط، میباید مشکلات بیماران را حل و صحت و سلامت را بدانان بازمیگرداند.این رویکرد علمی، تخصصی را تثبیت کرد و از بقراط تا جالینوس و از آنها تا اهوازی و بوعلی و رازی در ایران و پس از آنها طب عصر روشنگری و علم مدرن که دستاوردهای غیرقابل شمارش دارد، همواره این رویکرد تجربی، شیمیایی و به یک عبارت «علمی و علّی» را به عنوان مهمترین امکان برای طبابت پذیرفته است. پزشکان را نمیتوان از جامعه و از نظام روابط و نیازهای اجتماعی حذف کرد. به همین دلیل نقش عظیم ایشان در اقتصاد و سلامت، با اخلاق در پیوند است. هم باید منصف باشند و مردم را بر اساس توان مالی معالجه کنند و هم به عنوان بخشی از جامعه، وظایف قانونی خود را انجام دهند و مالیات ضروری و منصفانه را بپردازند. فراتر از این، به عنوان کسانی که دارای منزلت علمی هستند و حضور قدرتمند در سرنوشت انسانها ایفا میکنند، نظام سختگیرانه یا بهتر بگویم انضباط سخت کیشانه اخلاقی نیز باید در میان آنان حاکم باشد و بدان باور داشته باشند. پزشکان با وجهی از حیات انسانی سر و کار دارند که هیچکس نمیتواند در آن شریک باشد و آن «درد» است. درد را تنها و تنها انسانی که حامل بیماری و عارضهای کوچک یا هولناک است میباید تحمل کند و هیچ بخشی از آن قابل واگذاری به دیگری نیست. خوشبختانه امروزه امکانات تسکین آلام و دردها بسیار پیشرفت کرده و از بیهوشی در جراحی و اعمال مهم پزشکی تا مسکنهای چندمنظوره به داد پزشک و بیمار رسیده و فرایند درمان را قابل تحمل ساخته است.این مقدمات گفته شد تا شرایط قابل درک و پیچیده روابط پزشک و بیمار و حساسیت بیاندازهای که این مهارت و این شغل دارد و مسئولیت بزرگ و دشواری که بر دوش طبیبان قرار میگیرد را همواره مدنظر قرار بدهیم. طبیبان انسانهایی مانند من و شما هستند با هزینههای بیشتر، از ابزار و ادوات، سالهای طولانی درس و کسب تخصص، مسئولیتپذیری و وقت شناسی بسیار دقیق و ویژه، مطب داری و دارو و امکانات بهداشت و پاکیزگی نزدیک به وسواس که ضروری است و بدان استریل میگویند و دهها و صدها مسأله دیگر؛ لذا در هزینههای پزشکی و درآمدهای خاص آنان کسی تردید نمیکند هرچند گسترش فقر و استهلاک بهداشت در کشوری آشفته و عدم آموزش و نبود پیشگیری و یا بدتر از همه، جهل و خرافه، موجب گستردگی بیماری و صفهای طولانی و وجود امراض پرشمار و هجوم بیماران به بیمارستانها و درمانگاهها و مطبها میشود و این جفایی است که دولتها میکنند هم پزشکان را در معرض شرایطی ناسالم قرار میدهند و هم مردم را از بهداشت حقیقی به سوی درمانهای تعجیلی و فوری سوق میدهند.پس مالیات پزشکی لازم است و قطعاً باید جامعة دانشمند پزشکی نیز مثل من و شما و دیگر هموطنان سهم خود را بپردازند. اما این مورد یک امر ساده نیست که وقتی دولتها بیپول شدند سریعاً بدان روی آورند و بگویند اینجا پول زیادی خوابیده و قدری از آن را برای رفع کمبودها، ما بر میداریم. مثل واگذاری تلفن و خودرو، که عملاً سوءاستفاده و تخلیه جیب طبقه متوسط است. مثل جریمههای غیر معقول که گاهی حیرت عقلا را برمیانگیزد یا مانند افزایش آببها و برق و گاز و ارتباطات که در قیاس با رشد درآمدها، مثل اژدهای خفته است که از گرمای تورم برمیخیزد و مردمانی مستأصل در ماندهاند که چگونه با ریال درآمد داشته باشند و با ارزهای خارجی مخارج خود را محاسبه و تنظیم کنند.برای تعیین نظام مالیات پزشکان، باید به صورت معقول و موسع، مطالعاتی دقیق، با حضور نمایندگان واقعی پزشکان و متخصصان مالیات و نمایندگان مجلس، طرحی تهیه و منتشر شود. مردم و صاحبنظران دربارة آن اظهار نظر کنند و قاطبة پزشکان در اصناف و تخصصهای مختلف، از داروسازی تا دندانپزشکی تا مدیران صنایع و تاجران ابزارها و لوازم پزشکی، و بالاخره پزشکان عمومی و متخصصان و سرانجام استادان، دانشجویان و اصحاب دانشکدههای پزشکی، همه گوشهای از کار را بگیرند تا اولاً مشخص شود که چگونه میتوان نظام درآمد اصناف پزشکی را با داشتهها و امکانات مختلف و حوزه ارتباط و درآمدهای گونهگون، مورد محاسبه قرار داد و ثانیاً چگونه نظارت و بررسیها و بازرسیها و دفتر و ارقام و ... ثبت و ضبط شود و سرانجام چه مقدار از سوی دولت دریافت و چگونه به نظام سلامت کشور بازگردانده شود. اگر قرار است کسر بودجه را با این حرفها پر کنید، البته حرفی نیست، اما هر کاری راهی دارد و هر مسیری به مقصدی خاص منتهی میشود، نمیتوان دستور صادر کرد که از امروز همه باید از این راه بروید. مطمئناً پزشکان ایران، خود پیشگام شفافیت و نظارتاند. اما...
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان« ۲ واحد زبانشناسی» منتشر کرده که به این شرح است:
دادگاه عالی جبلالطارق، سرانجام، حکم به آزادی نفتکش ایرانی «گریس ۱» داد. طبق درخواست مالک کشتی، هماکنون این نفتکش، تحت پرچم ایران است و نام آن به «آدریان دریا» تغییریافته است. ۴۰ روز از دزدی دریایی انگلیسیها میگذرد و پس از برخورد قاطع جمهوری اسلامی ایران و توقیف کشتی انگلیسی در تنگه هرمز، علیرغم درخواست آمریکاییها نسبت به تمدید توقیف نفتکش ایرانی، «آدریان دریا» جبلالطارق را ترک کرد. زبانشناسی یا Linguistics یکی از علوم مهم و ریشهای بهحساب میآید که به مطالعه و بررسی روشمند زبان میپردازد! آری؛ زبان دنیا را بلد بودن، بهصرف ادعا محقق نمیشود؛ برای یادگیری زبان دنیا هم بصر لازم است و هم بصیرت؛ همین دو واحد زبانشناسی باعث میشود سرنوشت یک کشور تغییر کند. اگر بهواقع زبانشناس و زباندان شدیم، درمییابیم که کجا وقت نرمش قهرمانانه است و کجا زمان ضربت جانانه؛ وگرنه به دوست، اخم میکنیم و به دشمن، لبخند میزنیم. غرض، ایجاد تلخکامی و یادآوری مصائب «تجربه تلخ» نیست، اما اگر مواقع اینچنینی یادآوری نکنیم، کسانی که حافظه تاریخیشان ضعیف است، فرق دوغ و دوشاب را فراموش خواهند کرد و افرادی هم به هر بهانه از دستاوردهای افسانهای مذاکره خواهند گفت. باید پذیرفت اگر تا قیام قیامت هم مذاکره میکردیم نفتکش را آزاد نمیکردند؛ در دنیای امروز، نفتکش را نفتکش آزاد میکند و آنهم به لطف اقتدار و عزت رخ میدهد، اعتماد به وعده الهی و تبعیت از امر رهبر بصیر است که سبب میشود خبر آزادی نفتکش را بخوانیم. اگر آسمان خلیجفارس و حریم هوایی ایران، جولانگاه پهپادهای آمریکایی باشد و اقدامی صورت نگیرد، اگر نفتکش انگلیسی قوانین و مقررات را زیر پا بگذارد و اتفاقی نیفتد، اگر از سوریه، لبنان، عراق و یمن، اخبار پیروزی و اقتدار مسلمانان مخابره نشود، هم نفتکش آزاد نمیشود هم ائتلاف دریایی علیه ایران سروسامان میگیرد. اما امروز باید قدر دانست و درس گرفت؛ البته نه مثل بعضی درس مذاکره که درس مقاومت. تا همین حد که دادگاه جبلالطارق مجبور شد حکم آزادی نفتکش ایرانی را بدهد، باعث غرور ملی است؛ تا همینجا که نفتکش ما حکم آزادیاش را در دست دارد و نفتکش انگلیسی هنوز در پیچوخم مقررات بینالمللی است و سرنوشتش به دست باکفایت نیروهای ایرانی، یعنی عزت ایران و ذلت انگلیس؛ تا همین نقطه که پهپاد آمریکایی ساقط شد و آب از آب تکان نخورد یعنی زانو زدن بهاصطلاح کدخدا به پیشگاه مردم باخدا. وَلِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ وَلکِنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمونَ؛ عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند! زیست مؤمنانه همراه باعزت است فلذا کسی اجازه ندارد این عزت را نادیده بگیرد چراکه قاطبه این کشور را مؤمنان شکل دادهاند و نشانههایش را بر سر هر کوی و برزن میتوان دید که چگونه سیصد هزار تن با خون خود برای این کشور، عزت خریدند. بر ماست که دو واحد زبانشناسی را به نحوی بگذرانیم تا این عزت، خدشهدار نشود.
• روزنامه فرهیختگان مطلبی با عنوان« «خروج» حاتمیکیا، وقتی همه با هم هستند »را منتشر کرده که به این شرح است:
«وقتی در موقعیت حرفزدن قرار میگیرم، خودسانسوری و مصلحتاندیشی نمیکنم. این رفتار غریزی است و هیچوقت هم نشده که قبل از سخنرانی خودم را آماده کرده باشم که مثلا فلان حرف را بزنم. در ذهنم نچیدم که وقتی پشت تریبون رفتم، یکی به نعل بزنم و یکی به میخ که درنهایت به نتیجه مطلوبی برای خودم برسم. همیشه در موقعیت و لحظه این اتفاقات رخداده و حرفم واقعا از درونم بیرون آمده است.» ابراهیم حاتمیکیا این حرفها را در مصاحبه با «مهرنامه» و پس از ساخت «بادیگارد» میزند؛ زمانی که هنوز شاید به ایده «به وقت شام» هم نرسیده بود. وقتی هنوز آن را نساخته بود. او این حرفها را دو سال قبلتر از اختتامیه جشنواره سیوششم فیلم فجر (بهمن ۹۶) زده است؛ همان اختتامیهای که روی سن میرود و به همه آنها که دوگانه جعلی فیلمساز وابسته و مستقل را ساختهاند تا مگر از اعتبار همیشگی حاتمیکیا و فیلمش بکاهند، با صدای بلند واکنش نشان میدهد: «بله من یک فیلمساز وابستهام!» درک ابراهیم حاتمیکیا برای فضای رسانهای آن روز که سرگرم همین دوگانههای کاذب شده بود، کمی سخت بهنظر میرسید. برخی نزدیکان حاتمیکیا از این اتفاق رنجیدند که چرا شیرینی سیمرغ بهترین کارگردانی و سیمرغهای دیگر این فیلم و کلا شیرینی دورهمی اختتامیه فجر را با آن حرفها کمی تلخ کرده است. حاتمیکیا البته کمی بعد از جشنواره، خیلی شفاف جعلیبودن آن دوگانه ساختهشده در فجر آن سال را در گفتوگویی اینطور توضیح میدهد: «مقابل هم قراردادن مستقل و ارگانی واژهای است که این روزها بازارش گرم است… من نمیخواهم درباره ارزشگذاری استقلال فکری بحث کنم که حدیث مفصلی است؛ ولی من «به وقت شام» را با بودجه دولتی میسازم، اسمم میشود فیلمساز ارگانی. خب پس به فیلمسازی که بانک پشتوانه مالیاش بوده چه عنوانی باید داد؛ فیلمساز بانکی؟ یا برای فیلمی که بخش فرهنگی سفارت هلند پشتوانه مالیاش شده باید گفت فیلمساز سفارتی؟ یا بر فیلمسازی که با شبکههای تلویزیونی خارجی مثل «آرتهاروپا» یا «پلاس» اسپانیا فیلم ساخته، چه نامی باید گذاشت؟ یا به فیلمی که از ردیف بودجه کمک به فیلمسازان جهان سوم از کمپانی «اسپیلبرگ» ارتزاق کرده چه باید گفت؟ یا وقتی اتحادیه اروپا پشتوانه مالی فیلمی شد، باید چه نامی به آن داد؟ آخر اگر قرار باشد معادلهای را چنین ساده کنیم، سطحینگر شدهایم. البته میشود دم خروس را در این هجمه جدید دید. چرا تا وقتی با تلویزیون یا فارابی یا حوزه یا بنیاد مستضعفان یا کانون پرورش فکری، بزرگان سینمای ما کار میکردند، چنین بحثهایی مطرح نبود؟» کاش آدمهای زیادی پیدا میشدند که حرفهای درونی حاتمیکیا را به «اوقاتتلخی» تعبیر و تفسیر نکنند؛ اما در جریان سینما این آدمها زیاد نیستند. من البته هراسی از این ندارم همه آدمهایی را که در آن مقطع (و شاید و حتی هنوز) حاتمیکیا را درک نکردهاند، به سرایدار خانه پدری شیرین در «بوی پیراهن یوسف» تشبیه کنم. دروغ که نیست. یکی آمده و یکی همیشه هست که منتظر «آزاده» خویش باشد. منتظر اسیری که از یاد رفته است! و آدمهایی مثل «سرایدار» آن خانه هستند که جای سرایدار آدمحسابی قبلی را گرفته و گویی «خانه پدری» را غصب کردهاند. سرایداری که صاحبخانه را مزاحم چرتشان میبیند! دیالوگ سرایدار خانه پدری شیرین در بوی پیراهن یوسف را وقتی داییغفور و شیرین پشت در ایستادهاند به یاد بیاورید؛ برزو (سرایدار) صاحبخانه را نمیشناسد و میگوید این بلا از کجا نازل شد؟ او حتی نمیتواند ریسههای استقبال را روشن کند، چون نماینده نمادینی از تاریکی است که ارتباطی با نور ندارد. (۱) حالا و در گذار از روزگار آرمانخواهی، آنها که با این رسانههای زرد خو گرفتهاند و «اخلاق» را در تعریف و تمجید بیخود و بیجهت و گاه مزورانه از یکدیگر میبینند و «انصاف» را «سکوت» معنا میکنند، بیتعارف «شبیه» برزو هستند. حاتمیکیا، اما گاه میشود که انصاف را در «فریاد زدن» میبیند. ۵۸ ساله است. همنسلانش که گاه از دیوار صاف و بهتندی بالا میرفتند، حالا همه با هم هستند! غوطهور در بیمسالگی و موجهکننده سرمایهسالارانی که سینما را به دست گرفتهاند. دوباره این حاتمیکیاست که مثل سیوچند سال پیش که کار حرفهای را آغاز کرد، با امکانات دستاندرکاران سینمایی و فرهنگی و نه با بانکها، سفارتخانهها و خواهر امیر قطر و... دغدغهاش را سینمایی میکند. در این میانه همین حاتمیکیاست که باید «خروج» کند؛ «خروج» برای اصلاح بهسیاق همه کارهای قبلیاش! اینجاست که تازه میفهمیم سینمای بعد از انقلاب اگر حاتمیکیا را نداشت، حتما یک چیزی کم داشت؛ حتما یک مولف که حرف خودش و سینمای شخصی خودش را دارد. حاتمیکیا حالا که دارد بیستمین فیلم سینمایی بلندش را میسازد، بهعنوان خالق یک ژانر در سینمای ایران شناخته میشود که ژانر خودش است. مدیر نشده، دبیر جشنواره فلان نشده، یکی به نعل نزده و یکی به میخ و فقط فیلمش را ساخته. حاتمیکیا خودش است. چه در فیلم و چه روی سن اختتامیه فجر؛ و از همان نشست خبری آژانس شیشهای پرسشگر است. همانوقت که رئیس دولت اصلاحات را مخاطب قرار میدهد که «در دوران مدنیت، آرمانخواهی چه میشود؟» چه آن روز که بریدههای سانسورشده «موج مرده» را برای اعتراض به تهیهکننده «خودی» روی میز پهن میکند. چه روزی که بعد از رفع توقیف «به رنگ ارغوان» به دولت وقت میگوید «به ما اعتماد کنید» و چه زمانی که در میانه دوران مذاکرات با «چ»، «عصای خمینی» را راه نجات و فتح میداند و در «بادیگارد»، «شخصیت» نظام را از اشخاص نظام تفکیک میکند. سینماگر آرمانخواه با همان روحیه پرسشگری حالا به عدد ۲۰ رسیده، وقتی بریدهها هنوز تکرقمیاند. وقتی «همه با هم هستند.»
• روزنامه جام جم مطلبی با عنوان «ما توانستیم » منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
با مطالعه سیر تحولات ۴۰ سال جمهوری اسلامی ایران متوجه میشویم عبور از شرایط پیچیدهای که دشمنان در طول این مدت علیه کشورمان طراحی کرده بودند و بقای این انقلاب، از طریق مقاومت بوده است و اگر این پایداریها مقابل دشمنان کشور وجود نداشت امروز گرفتار درگیریهای داخلی و تهدیدات خارجی بودیم؛ بنابراین امروز نیز اگر مقابل اقدام غیرقانونی انگلیس در توقیف نفتکش گریس ۱ مقاومت نمیکردیم شاهد آزادی آن نبودیم. نفتکش ایرانی آزاد شد، ولی ایران در حال حاضر نفتکش انگلیس را آزاد نکرده، بنابراین چنین اقتداری را مدیون دیپلماسی مقاومت هستیم. دیپلماسی عزت و مقاومت راهی است که ملت ایران پس از انقلاب در پیش گرفته است و باید در همه حوزهها در مقابل زیادهخواهیها چنین دیپلماسی را در پیش گرفت. دولت انگلیس در توقیف نفتکش، قطعا بر خلاف موازین بینالمللی عمل کرد و میتوان این اقدام را جنایت علیه بشریت و دستاندازی به ثروت عمومی مردم ایران عنوان کرد. توقیف نفتکش گریس ۱ نشان داد دولتهای مدعی غربی که مقررات بینالمللی را علیه ملتها بهکار میگیرند خود برخلاف مقررات بینالمللی عمل میکنند. به همین دلیل باید در برابر چنین اقدامات غیر قانونی ایستادگی کرد و شاهد هستیم مقاومت ایران در برابر اقدام پرهیاهو، ولی برخلاف موازین بینالمللی انگلیس نتیجه بخش شد و گریس ۱ رفع توقیف شد. این موفقیت به ما میآموزد هر جا در مقابل زیاده خواهی، قلدرمآبیها و اقدامات برخلاف قواعد بینالمللی کشورهای سلطهگر ایستادگی و مقاومت داشتهایم آنها با شکست و ناکامی مواجه شدهاند، بنابراین ضرورت دارد در همه حوزههای سیاست خارجی از دیپلماسی مقاومت بهره برده و براساس اصل مقاومت در برابر سایر کشورها رفتار کنیم. در حوزه دیپلماسی هستهای نیز همه شاهدند آمریکا برخلاف موازین بینالمللی از برجام خارج شده و ملت ما را تحریم کرده است. همچنین اروپاییها برخلاف موازین بینالمللی به تعهداتشان عمل نمیکنند، بنابراین در این موارد راه مقابله با این بیقانونیها، بینظمیها و اقدامات سلطهگرایانه غربیها مقاومت و ایستادگی بر حقانیت جمهوری اسلامی ایران است؛ بنابراین باید توجه داشته باشیم دیپلماسی مقاومت برخوردار از شجاعت، منطق و روحیه انقلابی است و با تحقق این دیپلماسی، عزت، اقتدار و پیشرفت کشور روزبهروز بیشتر شده و تهدیدها تبدیل به فرصت میشود.
• روزنامه جوان مطلبی با تیتر «فصل فراگیر شدن «گفتمان حرکت جهادی» »منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
روز دهم مرداد ماه زمانی که ۴۲ نفر از مسئولان واعضای گروههای جهادی در دیدار صمیمانه با رهبر معظم انقلاب اسلامی، گزارش اقدامات خود در مناطق محروم را ارائه کردند، معظم له در این دیدار، ضمن تقدیر از این جوانان مؤمن انقلابی فرمودند: هرچه ممکن است تلاش کنید و پیش بروید، هرچه ممکن است فکر کنید و این فکر را به مرحله عمل دربیاورید. بگذارید ما مجموعه عظیمی از نسل انقلاب اسلامی را در کشور شاهد باشیم که از لحاظ سطح فهم، مسائل مدیریتی، خدمت رسانی، ایجاد عدالت و قیام به قسط، به جایی رسیده باشند که ذهنهای معمولی بشر به آن جا نرسیده و باید از او الگو بگیرند. ایشان در ضرورت گفتمان سازی این گونه فعالیتها فرمودند: گفتمان حرکت جهادی، شماها را به وجود آورده. ما بایستی کاری کنیم که این گفتمان به یک گفتمان عمومی تبدیل شود.
ملاحظات اساسی در زمینه نهادینه سازی این گفتمان عبارتند از:
۱_روند فشارها وتهدیدات دشمنان و اصرار آنها بر تداوم فشار حداکثری از یک سو و انباشت ضعفها و عقبماندگیهای گذشته، باعث شده که همگانی شدن و فراگیر شدن این گفتمان به ویژه در میان جوانان به ضرورتی انکارناپذیر تبدیل شود. رهبر معظم انقلاب این نکته را از اردیبهشت سال ۱۳۹۶ مورد تأکید قرار داده ویادآور شده بودند: «ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم». این راهبرد بهوضوح اهمیت و جایگاه جهتگیری و کار جهادی را در منظومه ارزشی انقلاب اسلامی مشخص میکند.
۲- روند تحولات گذشته وحال کشور نظیر حوادث ماههای اخیر که عمل به راهبرد مقاومت فعال در برابر فزونخواهیهای امریکا که به شکست وناکامی دشمن در پی گیری فشار حداکثری برای براندازی ویا تغییر رفتار نظام انجامیده بیانگر این جمله تاریخی رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ است که فرمودند: «ما هرجا انقلابی عمل کردیم پیش رفتیم و هرجا از انقلابیگری و حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم و ناکام شدیم.». عمل انقلابی گروههای جهادی در حل مشکلات مردم در مناطق سیل زده وزلزله زده در مقایسه با حرکت بطئی وکند دستگاههای اجرایی، گواهی صادق بر ضرورت اهتمام بر نهادینه سازی این گفتمان است. همان گونه که عمل پاسداران انقلاب در دفاع از تمامیت ارضی در اسقاط پیشرفتهترین پهپاد دشمن وتوقیف کشتی متجاوز انگلیسی، ضمن بر هم زدن نظام محاسباتی نظام سلطه، چندین گام انقلاب را در مواجهه با جنگ همهجانبه دشمن به پیش برد
۳- فراگیری و همگانی شدن «گفتمانِ جهادی» و گسترشِ حضور عموم مردم بهخصوص جوانان در جریان فعالیتهای جهادی نیازمند گفتمانسازی است. گفتمان سازی را میتوان معادل مفاهیمی گرفت که به باور عمومی منجر شده و نسبت به آن اقبال اجتماعی ایجادشود. رهبر معظم انقلاب در ۱۵ اسفند سال ۱۳۹۲ در این زمینه میفرمایند: «گفتمان یعنی باور عمومی؛ یعنی آن چیزی که به صورت یک سخنِ مورد قبول عموم تلقی بشود، مردم به آن توجه داشته باشند؛ این با گفتن حاصل میشود؛ با تبیینِ لازم - تبیین منطقی، تبیین عالمانه و دور از زیاده رویهای گوناگون - حاصل میشود؛ با زبان صحیح، با زبان علمی و منطقی و با زبان خوش، بایستی این مطالب را منتقل کرد.»
۴- تبلیغ درست یکی از محوریترین عناصر گفتمان سازی است. بلاغت، رعایت مقتضای حال و مقام مخاطب است و زمانی یک حرف به گفتمان عمومی تبدیل خواهد شد که بلیغ باشد و برای توده مردم قابل درک و جذاب باشد. حرکت از ادبیات گفتمانی به فهم مردمی مهمترین کار در گفتمانسازی است. رهبر معظم انقلاب در پیام خود به گروههای جهادی یادآور میشوند: کارهای خود، پیشرفتهای خود، موفقیتهای خود، تواناییهای روزافزون خود را بهشکل هنرمندانه به اطلاع همگان برسانید. نشان دهید که جهادِ موفق شما که فقط بر گوشهای از ظرفیتهای انسانی کشور متکی است، چقدر زیبا و شوقانگیز است.
۵- توجه به آسیب پذیریهای خاص نسل جوانان که عناصر میدانی این گفتمان هستند، ضمانت بخش نهادینه شدن وماندگاری آن است، رهبر معظم انقلاب در دیدار دهم مرداد ماه دغدغه خود را در این عرصه یادآور و میفرمایند: نکته مهمّی که به نظر من هست، مسئله ثبات و عدم لغزش است؛ من خواهش میکنم به این اهمّیت بدهید. شما با یک مجموعه جوان دارید کار میکنید؛ جوان در معرض دو آسیب است: یکی آسیب عدم ثبات در راه، آن تغیر فکری؛ یکی هم آسیب دچار شدن و مبتلا شدن به ابتلائات بشری؛ مجمل و سربستهاش این است. مراقب باشید این جوانهای شما از این آسیبها محفوظ بمانند؛ در صراط مستقیم ثبات لازم است، باید دارای ثبات باشند.
۶- شالوده گفتمان جهادی بر اخلاص متکی است، اخلاص باعث افزایش مخاطب و توسعه ظرفیت میشود. اخلاص عنایت خداوند را به همراه خواهد داشت. واین مقدمهای برای هم افزایی وحضور جوانان وهمگانی شدن گفتمان است.
۷- بستر حرکت جهادی مقدمهای برای کادرسازی آینده است. همانگونه که قویترین وکارآمدترین مدیران کشور، از متن جوانان ایثارگر دوران دفاع مقدس برخاستند. نکتهای که رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان گروههای جهادی تأکید ویادآورشدندکه نگاه تفکر جهادی برای آینده اداره دولت و حکومت است که باید تفکر جهادی و نگاه جوان در رأس کار بیاید و با این وضعیت، قطعاً انقلاب با سرعت بیشتری پیشرفت خواهد کرد و حتماً گام دوم با نگاه تفکر جهادی تحقق خواهد یافت.
۸- تحقق این گامها زمینه «همگانی شدن گفتمانِ جهادی» و «گسترشِ حضور عموم مردم بهخصوص جوانان در جریان فعالیتهای جهادی» را فراهم میآورد واین مقدمهای برای تحقّق عدالت و پیشرفت» با اتکا به ظرفیتهای درونی خواهد بود.
• روزنامه خراسان یادداشتی با عنوان «چرخش امارات چقدر جدی است؟ »منتشر کرده که به این شرح است:
دو هفتهای است که بحث چرخش سیاست خارجی امارات برسر زبان رسانههای منطقه افتاده است. واکنش دستگاه سیاست خارجی ایران به این موضوع تا بدین جا به شکل حساب شدهای محتاطانه و بهدور از هیجان و شگفتزدگی بوده است. ضمن تقدیر از این نوع مواجهه باید تلاش کرد که چنین مواجههای ادامه یابد. علت این امر به چند موضوع برمیگردد. اولا حکومت امارات به واسطه شرایط خود نمیتواند سیاست خارجی چندان مستقلی داشته باشد. وضعیت اقتصادی، مباحث نظامی، سرمایه گذاریهای خارجی و ساختار سیاسی داخلی این امارت نشین موجب شده است که نتوان چرخش سیاست خارجی را در آینه واقعیت باور کرد. درواقع امارات یک شیخ نشین هفت منطقهای است که تمامی ارکان آن باتوجه به اتکا به کشورهای خارجی به ویژه سعودی و آمریکا نظم یافته است. از این رو تغییر شرایط سیاست خارجی آن میتواند با فشار آمریکاییها حتی برخلاف خواست امارات دوباره به حالت اول برگردد. حال این که به طور اساسی باید به خواست واقعی اماراتیها نیز شک کرد. ثانیا در موضوع یمن میتوان احتمالهای دیگری را نیز درنظر گرفت. گرچه امارات بخش اعظمی از نیروهای خود را از یمن خارج کرده است، اما آنها را با نیروهای نیابتی جایگزین کرده است؛ یعنی از لحاظ کارکردی و واقعیت میدانی تغییر اساسی اتفاق نیفتاده است. از طرف دیگر به نظر میرسد امارات با وجود اختلاف با سعودی هنوز در زمین سعودی بازی میکند. به ویژه آن که میتوان درنظر گرفت که سعودی پس از شکست در یمن و پایان یافتن رویای پیروزی کامل به فکر فعال کردن گزینه دوپاره کردن یمن افتاده است و از این جهت سر دولت عبدمنصورهادی را گوشتاگوش بریده است؛ موضوعی که در اظهارات وزیر کشور هادی دیده میشود؛ بنابراین تغییر شرایط عدن را نمیتوان به معنای کامل، اختلاف سعودی-اماراتی تعبیر کرد. حال این که شاید شرایط کنونی برای کشور یمن بدتر از شرایط قبلی است چراکه احتمال جدایی جنوبیها افزایش یافته است. ثالثا در گزارشهایی که میگویند امارات در حوزه نفتی و بانکی گشایشهایی را بهوجود آورده است باید توجه کنند که مسئله صادرات نفت ایران از طریق پایانههای اماراتی بسیار بسیار دور از ذهن است چراکه اگر چنین اتفاقی رخ میداد به طور قطع آمریکاییها با آن به شدت برخورد میکردند. همچنین که اطلاع از چنین اقدامی در داخل سرزمینهای امارات برای آنها کار سادهای است؛ همه میدانند که دبی بهشت جاسوسان منطقه است و مضافا براین ساختار سیاسی چندگانه در امارات این موضوع را به اطلاع طرف آمریکایی میرساند وبرخلاف تصور برخی تحلیل گران که معتقدند ممکن است آمریکا چشمپوشی عامدانهای انجام داده است باید گفت که گرچه سیاست خارجی آمریکا در تشتت عجیبی قرار دارد، اما در موضوع فشار حداکثری بر ایران هیچ اختلافی در بین مسئولان عالی آن وجود ندارد. از طرف دیگر گشایشهای بانکی که اخبار موثقتری درباره آن وجود دارد در وضعیت کنونی به نفع حلقه اقتصادی دبی است. ضمن این که باید از مسئولان داخلی درخواست کرد که از هرگونه بارگذاری مجدد هاب منطقهای ایران در دبی پرهیز کنند تا در آینده از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم. گرچه استفاده معقول و محدود از این گشایش منطقی است. به صورت کلی باید بیان کرد که گرچه چرخش امارات به سمت ایران امری بسیار مطلوب است و میتواند بار دیگر شرایط سیاسی منطقه را با تغییرات جدی مواجه سازد، اما باید توجه داشت که شاید اماراتیها پس از همه دشمنیهای مستقیم و غیرمستقیمشان قصد داشته باشند یکی به نعل و یکی به میخ بزنند و هردو طرف ماجرا را داشته باشند. این یعنی امارات خود را در طرف مقابل بلوکه سیاسی منطقه نگه میدارد و در پازل آن بازی میکند و ضرباتش را میزند، اما خود را از ضررهای برخورد ایران یا طرفهای یمنی مصون میسازد. در چنین روشی امارات چند قدم به سمت ایران برمیدارد بدون این که پلهای پشت سرش را خراب کند؛ واین یعنی خالی گذاشتن دست ایران در هر لحظهای که بخواهد. در این زمینه مدل قطر، شیوهای مناسب است. چرخش سیاست خارجی این کشور که در دورهای عملا در سوریه فتنه انگیزی نظامی انجام میداد و سپس خود را از سیاست خارجی محور عربی جدا کرد و حتی مورد غضب آن قرار گرفت. اما باید توجه داشت که قطر دو دهه است که به فکر استقلال نسبی سیاست خارجی خود است و به همین منظور شرایط سیاسی و اقتصادی خود را نظم نوینی داده است. امری که درباره امارات به شکل دیگری است. سیاست خارجی ایران باید به دور از هرگونه هیجانزدگی از طرف اماراتی بخواهد تا اقدامات بیشتری انجام دهد. برگههای برنده در دست ایران است و میتوان خط بازیابی رضایت ایران را جلوتر آورد. به ویژه آن که زمان به نفع ایران در گذر است و حماقتهای سیاست خارجی آمریکا هرروز پیش از روز قبل نمایان میشود. شرایط سعودی نیز در وضعیت بغرنجی است؛ بنابراین صبر راهبردی تاکنون میتواند با کمی تداوم به نقطه مطلوب تری در سیاست منطقهای بینجامد.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با عنوان «ریزهکاریهای جوانگرایی» منتشر کرده که به این شرح است:
گفتمان جوانگرایی در ایران جان گرفته و تغییرات در مدیران ارشد و میانی که دارای چنین صبغهای باشند، به یک مطالبه فراگیر بدل شده است؛ اما مانند هر امر مطلوب دیگری، افراط و تفریط در جوانگرایی میتواند موجبات تضعیف این راهبرد کلان و خطیر را فراهم آورد. عمده انتقادها در این میان، مقایسه وضع کنونی مدیران با ۴۰ سال قبل است که چگونه بوده که در ابتدای انقلاب مصادر مهمی نظیر فرماندهی سپاه پاسداران یا خطبای ائمه جمعه به جوانان سپرده میشد و اکنون این روند با کندی روبهروست. بدون هیچ طعنهزنیای، فقدان حافظه تاریخی از مهمترین آسیبهای امروز جامعه ماست که فقط برشهایی از گذشته در آن بازنمایی میشود که تحلیلهای موردنظر را تأیید کند؛ حال آنکه در همان مقطع ابتدایی انقلاب، مثلا فرماندهان ارتش هیچیک از ویژگی جوانی (به معنای سن) برخوردار نبودند و حتی دو خطیب اول نماز جمعه تهران هم در ردیف سنوسالدارها قرار داشتند. این گزارهها نشان میدهد که در اجرای سیاست جوانگرایی، ریزهکاریهای بسیاری وجود دارد که فقط تمرکز بر شاخص سنی جمعیتشناسانه برای آن مطلوبیت ندارد و همچنانکه در مانیفست گام دوم تدارک شده، پیوندی است میان گذشته، حال و آینده که طبعاً جوانان محور تحرک آن هستند.
• روزنامه سیاست روز مطلبی با عنوان «شکست حقارت بار انگلیس با راهبرد مقاومت تهاجمی» منتشر کرد که در ادامه می خوانید:
نفتکش حامل نفت ایران در جبل الطارق رفع توقیف شد، اما نفتکش انگلیسی همچنان در توقیف جمهوری اسلامی ایران است و این اتفاق در ابعاد گوناگون آن از جمله نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی شکست برای انگلیس و پیروزی برای جمهوری اسلامی ایران است. بدون شک دست یافتن به پیروزی تنها از راه مقاومت فعال ممکن است، مقاومتی که باعث میشود حتی ابرقدرتهای دنیا که تا پیش از این در منطقه جولان میدادند و یکه تازی میکردند، مقهور انقلاب اسلامی شوند، راهبرد مقاومت که اکنون به مقاومت تهاجمی تبدیل شده است، میرود تا هژمونی پوشالی و خود ساخته رژیمهایی همچون آمریکا و انگلیس را از بین ببرد. اکنون منطق حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی که فرموده بودند «هزینه سازش و تسلیم به مراتب از هزینه مقاومت بیشتر است» برای همگان آشکارتر و قابل فهمتر شده است، به ویژه برای آنهایی که تصور میکردند، گفتگو، مذاکره و توافق میتواند مشکلات را حل کند. اگر ایران مقابل دزدی دریایی انگلیس واکنش نشان نمیداد، هیچ یک از کشتیهای نفتکش جمهوری اسلامی ایران و حتی دیگر کشتیهای کشورمان در هیچ آبراهی امنیت نداشت و این پیروزیهایی که در چند روز گذشته به دست آمده است به خاطر راهبردهایی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی تبیین کرده و نیروهای مؤمن انقلابی نیز آن را اجرا کرده اند. معادلات، تا پیش از روند برجام به زیان جمهوری اسلامی ایران بود، اما از زمانی که آمریکا برجام را زیر پا گذاشت و رسماً از آن خارج شد و اروپا نیز با بدعهدیهای خود عملاً به تعهدات در توافق هستهای پایبند نبود، دست جمهوری اسلامی ایران برای پاسخ به اقداماتی که علیه کشورمان میشد بسته بود چرا که نگران نابودی برجام بود، اما اکنون با نبود این توافق بی دستاورد، جمهوری اسلامی ایران بدون نگرانی از آن، نسبت به حملات دشمنان واکنش نشان میدهد و حتی در محاسبات و معادلات خود بدون هراس پهپاد فوق پیشرفته آمریکایی را با موشک سوم خرداد هدف قرار میدهد و سرنگون میکند و همگان میبینند که آمریکای ابرقدرت! حتی جرأت پاسخ هم ندارد. اگر تا پیش از این به خاطر برجام حتی کمکهای انسان دوستانه ایران به مردم مظلوم یمن با درخواست جان کری وزیر خارجه دوران ریاست جمهوری اوباما از مسیر خود باز میگشت، اکنون سخنگوی انصار الله یمن که جنبشی برآمده از اکثریت مردم این کشور است با حضرت آیت الله خامنهای دیدار میکند و در این دیدار نوید پیروزی است که به جهان مخابره میشود. زمان ملاحظات سیاسی به پایان رسیده است، اکنون اقتدار و توانمندیهای جمهوری اسلامی ایران است که حرف اول را در منطقه میزند و این سیاست، تنها راهبردی است که پیروزیهای بزرگی را برای ایران اسلامی رقم خواهد زد و شکستهای سنگینی را برای دشمنان به همراه خواهد داشت.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با عنوان «راهکار آشتی بانکها و مردم » درج کرده که به این شرح است:
البته راهکارهای جایگزینی برای حل مشکل اعتماد وجود دارد، اما این راهکارها هم محدود و موقت هستند. مثلا ضمانت یک راهحل جایگزین برای اعتماد است، ولی در جوامع بزرگ امروزی که روابط محلی کمرنگ شده و افراد خودشان هم به یکدیگر اعتماد کمتری دارند پیدا کردن ضامن مورد پذیرش بانکها کار دشواری است. نهادهای مالی کوچک هم راهکارهای ابداعی دارند. مثلا در صندوقهای قرضالحسنه عموما طلا و جواهرات و قالی را بهعنوان وثیقه وامهای قرضالحسنه کوچک میپذیرند. هنوز هم به خصوص در استانهای شمالی کشور صندوقهای قدیمی این رویه را دنبال میکنند، اما چنین روشهایی هم قابلیت توسعه محدودی دارند و نمیتوانند در بانکهای بزرگ استفاده شوند.
علاوه بر موارد فوق که در همه دنیا بانکهای بزرگ را با مشکل مواجه کرده است سه علت خاص ایران هم باعث شده بانکهای ما حتی بیشتر از بقیه دنیا «دارایی محور» شوند. نخستین علت، تورم دورقمی مزمن در ایران است. وقتی نرخ تورم بالا است دسترسی به تسهیلات بانکی با نرخ سود کمتر از تورم یک مزیت فوقالعاده تلقی میشود. ثروتمندان، چون دارایی بیشتری دارند تسهیلات بیشتری از بانکها میگیرند و داراییهای جدید خلق میکنند و در نهایت از تورم بهرهمند میشوند، اما طبقه متوسط و همینطور فقرا، چون دارایی مشهود چندانی ندارند از منابع بانکی هم محروم میشوند و از تورم بیشتر لطمه میبینند. این وضعیت یک چرخه بسته فروکاهنده ایجاد کرده و شکاف غنی و فقیر را حتی بیشتر هم میکند. دومین علت، بانکداری دولتی است. اغلب بانکهای ایرانی مستقیم یا غیرمستقیم به منابع عمومی وصل هستند و به همین دلیل منطق حاکم بر اداره آنها منطق دولتی است یعنی حداقل ریسکپذیری و نوآوری و حداکثر محافظهکاری و سیاستپیشگی! چنین بانکهایی ترجیح میدهند فقط با مشتریان دانه درشت کار کنند یا مشتریانی که متکی به قدرت سیاسی هستند. فساد و بیلیاقتی در انتصاب مدیران دولتی را هم اگر به داستان اضافه کنیم موضوع ملموستر میشود.
سومین علت، نظام تامین مالی بانک محور در اقتصاد ایران است. تامین مالی کسبوکارهای بزرگ و ابرپروژهها در ایران عمدتا توسط بانکها انجام میشود؛ برخلاف بسیاری کشورها که بورس و بازار سرمایه این وظیفه را برعهده دارند. به همین دلیل بخش مهمی از بانکهای خصوصی اساسا به این دلیل ایجاد شدهاند که کسبوکارهای عظیم صاحبان خود را تامین مالیکنند. طبیعی است چنین بانکهایی خود را درگیر تسهیلات خرد و خدمات مناسب برای مردم عادی و طبقه متوسط نکنند و دنبال درآمد ناشی از کارمزد خدمات هم نباشند. بلکه فقط به دنبال جذب نقدینگی عمده با دادن سودهای بالا روی سپردههای درشت باشند تا بتوانند تامین مالی سهامداران خود را سریعتر و بهتر انجام دهند.
به هر حال دلایل بالا باعث شده بانکهای ایران حتی بیشتر از کشورهای دیگر، داراییمحور و در خدمت ثروتمندان باشند. اما این روند در دنیا در حال تغییر است. چند دهه است که در کشورهای توسعه یافته «بانکداری دادهمحور» بهعنوان یک بدیل «بانکداری داراییمحور» مطرح شده و اتفاقا تمرکز این نوع بانکداری بر طبقه متوسط جامعه است. مهمترین محصول بانکداری دادهمحور در دنیا کارتهای اعتباری است. کارتهای اعتباری موفق شدهاند مفهوم اعتماد را از دل دادهها خلق کنند. وقتی اطلاعات و سوابق ثبت شده یک فرد در نهادهای متفاوت نظیر بانکها و نهادهای قانونی و بیمهای و... نشانگر رفتار نرمال و قابل اعتماد او در جنبههای مختلف زندگی است، چرا نباید به این فرد اعتماد کرد و به او اعتبار بانکی داد؟ امروزه بخش مهمی از تامین مالی کسبوکارهای کوچک و خرید داراییهای خانوادگی طبقه متوسط در دنیا توسط وامهای خرد و کارتهای اعتباری انجام میشود که متکی به الگوریتمهای اعتبارسنجی رایانهای هستند.