شکست‌های آمریکا در منطقه

8:34 - 11 مهر 1400
کد خبر: ۷۶۲۸۹۰
هادی سید افقهی در یادداشتی نوشت: آمریکا اقرار کند یا نه، غرب آسیا مسلخ هر نیروی مهاجم و تروریست پرور خارجی است و در این میان، فرقی بین تکفیری‌های اجاره‌ای و نظامیان پنتاگون نیست.

_ هادی سید افقهی در روزنامه حمایت نوشت: «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور سابق آمریکا هفته گذشته با صدور بیانیه‌ای، بار دیگر از مداخله نظامی کشورش در غرب آسیا، اظهار پشیمانی کرد و صراحتاً گفت: «ما نباید از همان اول هم به خاورمیانه می‌رفتیم.» ترامپ همان کسی بود که بار‌ها ایران را به حمله نظامی تهدید کرد و اکنون دم از اشتباه بودن سیاست واشنگتن در خاورمیانه میزند. وی که دو سال قبل هم از هدر دادن احمقانه ۷ تریلیون دلار در غرب آسیا شکایت کرده بود، در مردادماه سال جاری طی مصاحبه‌ای با «شان هانیتی»، مجری سرشناس شبکه فاکس نیوز، اذعان کرد که «وقتی تصمیم گرفتیم وارد خاورمیانه شویم، این بدترین تصمیم تاریخ کشور ما بود و مشخص شد که آنجا باتلاق بوده است... وقتی به هر دو طرف نگاه کنید، می‌بینید که این اتفاقات باعث از دست رفتن میلیون‌ها میلیون جان شده است.»

از طرفی، عجز و ناتوانی آمریکا در غرب آسیا، موضوعی نیست که فقط سیاستمداران این کشور به آن اذعان کرده باشند. پیش و پس از ترامپ، چهره‌های سرشناس و ناظران بین‌المللی به این واقعیت تصریح کرده و آن را در گرو مجموعه‌ای از عوامل شامل تقویت جریان‌ها و احساسات ضدآمریکایی در منطقه دانسته‌اند. در این میان، نقش جمهوری اسلامی به‌عنوان مقوم جریان مقاومت، بسیار تعیین‌کننده است.

در آمریکا هر رئیس‌جمهوری که وارد کاخ سفید می‌شود بدون اطلاع از شرایط غرب آسیا تلاش می‌کند تا بر اساس یکسری پیش‌فرض‌های غیرواقعی و مفروضاتی که لابی‌های صهیونیستی و کارتل‌های کاپیتالیستی به آن‌ها القا می‌کنند، علیه جمهوری اسلامی و هم‌پیمانانش نقشه راهی را تدوین نماید. در مرحله اجرا، اما سیاستمداران آمریکایی درمی‌یابند که تنها با یک دولت و یا مجموعه‌ای از تشکل‌های ضدآمریکایی مواجه نیستند و آن‌گونه که فکر می‌کردند حل این مسئله آسان نیست. به تعبیر «سید حسن نصرالله»، دبیر کل حزب‌الله لبنان، «آمریکا هنوز مثل گذشته، نادان و عاری از درک درست است و همان اشتباهات را تکرار می‌کند.»

سیاستمداران آمریکایی اعتقاد دارند که راهبرد ایجاد هرج‌ومرج و تنش به‌عنوان یک اصل، با هدف معماری منطقه ذیل اصول و ارزش‌های غربی می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد؛ با این حال تمام این تجربیات نه‌تن‌ها در غرب آسیا که در سایر نقاط جهان نیز محکوم به شکست بود و درنهایت به ضرر آمریکا تمام شد.

کاخ سفید پیش از آنکه در افغانستان یک‌بار دیگر طعم ناکامی را بچشد، در عراق، سوریه، لبنان و فلسطین طعم سرشکستگی و هزیمت را چشیده بود و در میان ملت‌های منطقه به عنصری منفور تبدیل شد. قدرت‌نمایی واشنگتن که از سال ۲۰۰۶ به این‌سو با شدت و حدت بیشتری همراه بود، به‌منظور تجزیه کشور‌های خاورمیانه و درنهایت ایران بود.

«ویسلی کلارک» ژنرال بازنشسته آمریکا و از سران ارشد نظامی سابق ناتو در خاطراتش می‌گوید: «پس از حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ دو بار به پنتاگون سفر کردم که سفر اول فقط دو هفته پس از حادثه یازده سپتامبر بود. در آن زمان یک ژنرال بلندپایه به من گفت: در مسیر حمله به عراق قرار داریم. شش هفته پس از سفر اول مجدداً راهی پنتاگون شدم و از همان ژنرال پرسیدم آیا همچنان حمله به عراق جزء برنامه‌های شماست یا خیر؟ وی گفت: مسئله پیچیده‌تر نیز شده است، زیرا ما قصد داریم طی پنج سال آینده به هفت کشور خاورمیانه حمله کنیم و این حملات از عراق و سوریه شروع و با ایران به پایان می‌رسد.»

۱۰ سال پیش (سال ۱۳۹۰) «هنری کیسینجر»، استراتژیست و سیاستمدار کهنه‌کار آمریکایی، مشابه این سخنان را بر زبان راند و اذعان کرد: «من به نظامیان گفتم که ما باید هفت کشور خاورمیانه را به دلیل منابعی که دارند، بگیریم و آن‌ها هم تقریباً این مأموریت را انجام دادند. همه می‌دانند که منظور من از این دستور به نظامیان چه بود، اما باید متذکر شوم که این نظامیان این بار بیش‌ازحد گوش به‌فرمان بودند. این آخرین پله است، و این ایران است که توازن را بر هم زده است.»

این همه تمهید و تجهیز و هیاهو در حالی بود که آمریکا در آستانه حمله به عراق در سال ۲۰۰۱، مشتی دروغ به مردم خود و رسانه‌های بین‌المللی تحویل داد و ادعا کرد تسلیحات کشتار جمعی در عراق مخفی‌شده و برای حفظ امنیت جهانی چاره‌ای جز حمله به این کشور نیست. «کالین پاول»، وزیر خارجه «جورج بوش» در آن مقطع، در سازمان ملل سخنرانی کرد و رسماً از طریق یک تریبون بین‌المللی پیش‌درآمد جنگ را به اطلاع همگان رساند. ۱۴ سال پیش، اما وقتی مقامات کاخ سفید به این جمع‌بندی رسیدند که باید مأموریت نظامی خود را به پایان برسانند، دولت وقت آمریکا در گزارشی به کنگره، دستاورد این جنگ را الحاق عراق به بازار تسلیحاتی آمریکا عنوان کرد! این در حالی بود که میلیون‌ها انسان در عراق کشته و آواره شده بودند و آمریکا نیز هزاران نفر تلفات داد.

در افغانستان نیز وضعیت به همین ترتیب بود. یانکی‌ها به بهانه مبارزه با تروریسم و دستگیری عناصر القاعده که دست‌پرورده آن‌ها بودند، وارد یک جنگ طولانی ۲۰ ساله شدند و هدف خود را دولت - ملت‌سازی و ایجاد زیرساخت‌های مبتنی بر به‌اصطلاح ارزش‌های جهانی توصیف کردند. واشنگتن مدعی بود که ارتش افغانستان به تجهیزات مدرن مجهز شده، اما در عمل، کمتر از یک ماه در مقابل نیرو‌های طالبان شکست خورد و خروج مفتضحانه

نظامیان آمریکایی از فرودگاه کابل به یکی از نقاط عطف تاریخی در کتاب شکست‌های بزرگ آمریکا بدل شد. برخی این خروج فضاحت‌بار را به شکست آمریکا در بندر سایگون ویتنام تشبیه می‌کنند که یکی از نماد‌های فروپاشی قدرت آمریکا بود. در سوریه نیز که محل خیزش تروریست‌های تکفیری بود و آمریکا با تمام توان برای سرنگون کردن نظام مشروع و قانونی بشار اسد به میدان آمد، اما در عمل، بخش اعظم این کشور در اختیار ارتش و دولت سوریه قرار دارد.

فراموش نمی‌کنیم زمانی را که باراک اوباما رئیس‌جمهور اسبق آمریکا پس از یک سناریوی هالیوودی مبنی بر حمله شیمیایی سوریه به شهروندان غیرنظامی، برای حمله به این کشور خیز برداشت، ولی با محاسبه هزینه فایده آن حمله و پاسخ سنگین مقاومت، رسماً در سازمان ملل از این موضوع عدول کرد. حداکثر تحرک ترامپ نیز چند موشک‌پرانی نمایشی و بی‌خاصیت بود که درنهایت به اذعان تاریخی وی مبنی بر هدر دادن هزاران میلیارد دلار در غرب آسیا منجر شد؛ و بالاخره اینکه آمریکا اقرار کند یا نه، غرب آسیا مسلخ هر نیروی مهاجم و تروریست پرور خارجی است و در این میان، فرقی بین تکفیری‌های اجاره‌ای و نظامیان پنتاگون نیست. امروز ایران و محور مقاومت است که مختصات منطقه را تعیین می‌کند و هر بازیگر دیگری خارج از این قواعد، محکوم به شکست و ناکامی تاریخی خواهد شد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *