رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

گرگ درنده!

8:15 - 08 شهريور 1400
کد خبر: ۷۵۳۴۰۴
جواد منصوری در یادداشتی نوشت: انصافاً آمریکا در پشت‌صحنه دیپلماسی، یک گرگ درنده است؛ ظاهر، دیپلماسی است و لبخند و حرف زدن و حرف‌های گاهی اوقات حق‌به‌جانب ادا کردن، اما باطن قضیه یک گرگ، یک گرگ وحشی درنده است.

- جواد منصوری در روزنامه حمایت نوشت: رویداد‌های بین‌المللی پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، نقاط عطف مهمی بودند که آمریکا برای تسلط بر نظم جهانی و مدیریت یک‌جانبه مسائل منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای، سوءاستفاده شایانی از آن‌ها کرد. شواهد فراوان و محکمه‌پسندی برای ساختگی بودن حمله به برج‌های تجارت جهانی وجود دارد، اما پشت پرده این واقعه تاریک هر چه بود، سکوی پرشی برای یانکی‌ها ساخت تا از آن طریق، رهبری آمریکا بر جهان را ثابت کند.

انتقاد نومحافظه‌کاران آمریکایی که در حزب جمهوری‌خواه لانه کرده بودند، از اسلاف دموکرات خود این بود که چرا از فرصت تاریخی فروپاشی شوروی برای کوبیدن پرچم آمریکا بر قله تحولات جهانی استفاده نکردند. بنابراین، با معرکه‌گیری در ماجرای برج‌های دوقلوی، اوضاع را به سمت اشغال افغانستان و عراق سوق دادند. در آن زمان، روسیه و چین نیز قادر نبودند در برابر آمریکا موازنه شکل بدهند و این توهم در میان سیاستمداران آمریکایی بیش از هر زمان دیگری شکل گرفت که می‌توانند قلب هژمونی کاخ سفید را به کالبد غرب آسیا پیوند بزنند.

بر این اساس، طرح «خاورمیانه بزرگ» را برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی کلید زدند. در این طرح، گروه‌های مقاومت، هم‌وزن هسته‌های تروریستی قرار داده شدند تا از طریق جنگ‌های جعلی، نابودشده و راه برای معماری جدید منطقه باز شود.

آمریکا در افغانستان، مجموعاً ۲.۲۶ تریلیون دلار (۳۰۰ میلیون دلار در روز) طی ۲۰ سال هزینه کرد و تا سال ۲۰۵۰ باید بهره بدهی جنگی آن را بپردازد. با این هزینه سنگین، اما واشنگتن به اعتراف کارشناسان برجسته آمریکایی در افغانستان متحمل شکست سنگینی شد. از طرفی، نه از جنبه زیرساختی و نه ازنظر ساز و کار‌های اجتماعی، فرهنگی و مدنی، دستاوردی نداشت و حتی اوضاع این کشور را به جهت اینکه یک نیروی مداخله‌گر غیرمتجانس بود، وخیم‌تر کرد.

از سوی دیگر، با تشدید فعالیت گروه‌های تروریستی – تکفیری، محور مقاومت، مأموریت جدیدی برای خود تعریف کرد و تصمیم گرفت وارد معرکه سوریه شود. این ورود هوشمندانه، محاسبه آمریکایی‌ها را بر هم زد چراکه آن‌ها را در مقابل قضاوت بین‌المللی قرار داد؛ به‌این‌ترتیب که چگونه یکی از دو گروه به‌اصطلاح تروریستی، در مقابل دیگری می‌ایستد و ازقضا در دفع فتنه بسیار موفق عمل می‌کند؟

این دوگانه به‌تدریج، کار دست آمریکایی‌ها داد، چون موازنه آشوب آن‌ها از یک‌سو، جواب نداده بود و از طرفی، برندگان معرکه علیه تروریسم تکفیری، با افتخار در کنار ایران ایستاده بودند. متحدان منطقه‌ای جمهوری اسلامی از سال ۲۰۰۰ به این‌طرف، متحمل شکست نشدند و تئوریسین‌های آمریکایی چاره‌ای ندیدند جز اینکه دکترین «قدرت نرم» را علیه ایران بکار ببندند.

تیم دموکرات اوباما با اجرای این راهبرد که برگرفته از اندیشه‌های «جوزف نای» بود، به این جمع‌بندی رسید که برای معتبر کردن دوباره هژمونی آمریکا، نیازی به استفاده از قدرت سخت نیست و الزاماً نباید از توپ و تانک استفاده کرد؛ لذا فرایند گفتگو‌های هسته‌ای را با هدف خلع سلاح گام‌به‌گام ایران از مؤلفه‌های قدرتش آغاز کردند.

با قدرت گرفتن «دونالد ترامپ»، آمریکا نقاب محافظه‌کاری را از صورت برداشت و درعین‌حال که ادعای مذاکره، صلح و دوستی را تکرار می‌کرد، برشدت عمل خود افزود. کاخ سفید، رفتار‌های منفعلانه برخی مقامات کشورمان در سال‌های گذشته را مجوز افزایش فشار قلمداد می‌کرد و بنا داشت ایران را منفعلانه پای میز مذاکره بیاورد تا برای پایان دادن به تحریم‌ها، هر چه می‌خواهد امتیاز بگیرد.

دو راهکار «فشار حداکثری» و ترور «سردار سلیمانی»، اوج این استراتژی بودند که ازقضا به ضرر آمریکا تمام شد. «رابرت مالی»، رئیس گروه اقدام علیه ایران و یکی از مذاکره‌کنندگان آمریکایی در دولت «جو بایدن»، نتوانست این حقیقت را کتمان کند. او هفته گذشته اذعان کرد که «ترور سردار سلیمانی امنیت کشورش را کمتر» و «جهان را نیز در مقابل ایران ناتوان‌تر کرده است.» مذاکره‌کننده ارشد آمریکایی پیش از این نیز اقرار کرده بود که پس از این واقعه، فعالیت هسته‌ای و منطقه‌ای ایران گسترده‌تر شده است.

این در حالی بود که بایدن حتی پیش از مستقر شدن بر کرسی ریاست جمهوری، از تأکید بر تداوم فشار‌ها بر ایران با سبک و سیاقی متفاوت ابایی نداشت و یادداشت او در وب‌سایت شبکه خبری سی. ان. ان گواه آن است. او بنا نداشت و ندارد به این سادگی از میراث ترامپ علیه ایران دست بکشد، اما برخی مدعیان دیپلماسی، از نرمش کاخ سفید در برابر ایران با قاطعیت سخن می‌گفتند!

در حال حاضر، به‌جز دو تخفیف تحریمی نمایشی، هیچ اتفاقی در پشت پرده سیاست خارجی آمریکا نیفتاده و بایدن همان مطالبات ترامپ را با ادبیاتی دیگر بیان می‌کند. علاوه بر این، اروپا و آمریکا درحالی‌که ابربدهکاران برجامی هستند، کشورمان را متهم به نقض برجام کرده و تلویحاً از ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سخن گفته‌اند.

بهترین تشبیه درباره سیاست خارجی آمریکا را رهبر معظم انقلاب در اولین دیدار با هیئت دولت بیان کردند؛ آنجا که فرمودند: «انصافاً آمریکا در پشت‌صحنه دیپلماسی، یک گرگ درنده است؛ ظاهر، دیپلماسی است و لبخند و حرف زدن و حرف‌های گاهی اوقات حق‌به‌جانب ادا کردن، اما باطن قضیه یک گرگ، یک گرگ وحشی درنده که در خیلی از جا‌های دنیا انسان مشاهده می‌کند؛ البته گاهی گرگ، گاهی روباه حیله‌گر؛ به شکل‌های مختلف درمی‌آید.»

نکته اینجاست که ایران خواستار عمل غرب به اصل توافق هسته‌ای (بدون کم‌وکاست) است؛ درحالی‌که کاخ سفید می‌خواهد به‌اجبار، بندی را در توافق جدید بگنجاند تا از این رهگذر، مجبور به پذیرش مذاکرات موشکی و منطقه‌ای شویم. این راهکار، دقیقاً ادامه همان مسیری است که از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و اکنون در مراحل تازه‌ای قرار گرفته است.

آمریکا دستکم از زمانی که مذاکرات هسته‌ای، رنگ و بوی جدی به خود گرفت، ملغمه‌ای از سیاست‌ها را در مواجهه با ایران به بوته آزمون درآورد. از لبخند دیپلماتیک و وعده‌های صد من یک غاز گرفته تا تهدید و تطمیع، مجموعه‌ای کثیف از رویکرد‌های واشنگتن در قبال جمهوری اسلامی بوده که باعث شده اعتماد و اتکا به این کشور بدعهد حتی برای یک‌لحظه، جایز نباشد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *