میان خرد و خیال
جهان ادبیات و نمایش در سوگ مردی نشسته است که واژه را به تفکر بدل کرد و صحنه را به آزمایشگاه اندیشه؛ سِر تام استِپارد، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و متفکری که مرز میان هنر و عقلانیت را از نو تعریف کرد. درگذشت او، نه صرفاً خداحافظی با یکی از بزرگترین درامنویسان معاصر بلکه وداع با نسلی از هنرمندان است که ایمان داشتند گفتوگو هنوز میتواند جهان را نجات دهد.
تامِس استِپارد در سال ۱۹۳۷ میلادی در زلاندنو متولد شد و دوران کودکیاش را در مهاجرت و بیخانمانیِ ناشی از جنگ جهانی دوم سپری کرد. این آغاز پراضطراب، بعدها در نگاه فلسفی و پوچگرایانه آثارش نمود پیدا کرد: انسانی که همواره در جستوجوی معنا در میان آشوب جهان است.
خانوادهاش پس از سالها سفر و آوارگی، سرانجام در انگلستان ساکن شدند و استپارد جوان، که در ابتدا روزنامهنگار بود، مسیرش را به دنیای نمایش گشود.
جایی که ذهن پرسشگرش سرانجام خانهای یافت.
او با نمایش درخشان «روزنکرانتز و گیلدنسترن مردهاند» در سال ۱۹۶۶، ناگهان نام خود را به تاریخ تئاتر جهان تحمیل کرد. استپارد در این نمایش که برداشتی پستمدرن و شگفتانگیز از حاشیهنشینان نمایش هملت بود؛ طرحژ نو درانداخت. اثری که طنز، فلسفه و هستیشناسی را در قالبی پویا و زنده در هم آمیخت.
از آن پس، استپارد به چهرهای متمایز بدل شد؛ نویسندهای که گفتوگو را نه فقط ابزار درام، بلکه جوهر وجود میدانست.
استپارد در آثار بعدیاش، چون «آرکادیا»، «کاهش» (The Invention of Love)، انسان درست (The Real Thing) و جامپِرها (Jumpers)، او نشان داد که میتوان از ریاضیات، ترمودینامیک، فیزیک کوانتوم و فلسفه وجودی سخن گفت و در عین حال، گرمای عشق، شکست و پیوند انسانی را نیز به تصویر کشید.
استپارد در نوشتار به همان میزان شاعر بود که دانشمند؛ آثارش همچون گفتوگوی ابدی میان دکارت و شکسپیر، میان تردید عقل و یقین احساس بودند. شکل نظاممندی از بیقاعدگی! همین قدر شگفت انگیز!
او همچنین در سینما حضوری درخشان داشت از نگارش فیلمنامه «شکسپیر عاشق» به کارگردانی «جان مدن» که جایزه اسکار را برایش به ارمغان آورد تا ایدهپردازیها و همکاری فکریاش در پروژههای سینمایی و تلویزیونی دیگر. از نشانههای زندگی او انضباط ذهنی، فروتنی، و اعتقاد عمیق به قدرت اندیشه و انسانگرایی بود. استپارد همواره با فاصلهای آگاهانه از شهرت زندگی کرد؛ او بیش از آنکه شیفته صحنه باشد، شیفته کشف حقیقت بود.
اهمیت سِر تام استِپارد در تاریخ تئاتر، تنها در مهارتش در دیالوگ یا ساختار دراماتیک نبود، بلکه در تواناییاش در آشتی دادن دو قطب متضاد بود: عقل و احساس، دانش و خیال.
در دورانی که تئاتر جهان به سمت واقعگراییهای سطحی میل داشت، او بار دیگر فلسفه را به روی صحنه آورد و نشان داد که ذهن نیز میتواند بازیگر باشد. آثارش برای نسلهای بعد، یادآور این حقیقت است که تئاتر میتواند همانقدر روشنفکرانه باشد که شاعرانه و همانقدر عاطفی باشد که عقلانی.
مرگ استپارد پایان نیست؛ او در هر جملهای که به پرسشی تازه منتهی میشود، در هر گفتوگویی که از دل صحنهای خاموش برمیخیزد، زنده است. جهان تئاتر بیتردید یکی از آخرین قلههای اندیشهورزی و زیباییشناسی را از دست داده، اما میراث این مرد، همچنان زبانی جهانی برای فهم انسان باقی خواهد ماند.
سِر تام استپارد، نویسندهای که از بطن تردید، معنا را زاده کرد و از سکوت، گفتوگو ساخت.
انتهای پیام/

