طراح گریم فیلم «بعد از رفتن» مطرح کرد؛ دلیل لکه قرمز گوشه چشم صابر ابر چیست؟
مهدی صیاد طراح گریم فیلم سینمایی «بعد از رفتن» که به این روزها توسط موسسه شهر فرنگ در سینماهای کشور اکران شده است، در گفتوگو با خبرنگار میزان، با اشاره به اینکه زمانی که فیلمنامهای به او پیشنهاد میشود ابتدا به عنوان مخاطب سینما آن را میخواند، بیان کرد: بر حسب سلیقهام ابتدا فیلمنامه را از نگاه مخاطب سینما و نه متخصص در حوزه گریم میخوانم تا متوجه شوم که این فیلمنامه چقدر مرا جذب میکند و گیرایی دارد و آیا میتوانم از تخصصم استفاده کنم تا در اثر مفید واقع شوم و تاثیرگذار باشم یا نه.
وی با اشاره به اینکه به عنوان یک گریمور معتقد است که مخاطب نباید گریم را حس کند، توضیح داد: اگر بخواهم مثالی بزنم در فیلم «بعد از رفتن» وقتی مخاطب پانتهآ پناهیها را میبیند، باید حس کند فردی با آناتومی خاص خود در جنوب ایران که اقلیم خاصی دارد، کار میکند و زندگیاش را میگذراند. در حقیقت به عقیده من یک چهرهپرداز هر کاری دوست دارد میتواند انجام دهد، اما گریم نباید از کار بیرون بزند و بیننده نباید حس کند که یک چهرهپردازی در فیلم حضور داشته و این کار را انجام داده است.
طراح گریم فیلم سینمایی «بعد از رفتن» ادامه داد: ناگفته نماند که در یک اثر باید روانشناسی کاراکتر را در نظر گرفت؛ اینکه چه اتفاقی برایش در طول فیلمنامه رخ میدهد. شاید بتوان گفت تعداد زیادی از چهرهپردازان دوست دارند گریم و کارشان دیده شود و این هیچ ایرادی ندارد، اما من این اعتقاد را ندارم. اگر بخواهم در یک جمله منظور خود را بیان کنم باید بگویم که میتوان برای یک بازیگر ریش و مو گذاشت اما بیننده آن را حس نکند و تصور کند طبیعیست. من به این مسئله اعتقاد دارم.
صیاد با اشاره به اینکه برای آشنایی با کاراکترهای «بعد از رفتن» فیلمنامه را دو تا سه بار از منظر زیست و تجربههایی که در گذشته کسب کرده، خوانده است، تصریح کرد: پس از خواندن فیلمنامه سوالاتی برای من درباره شخصیت «آرش» و «مونا» پیش آمده بود که اگر جواب داده نمیشد، گریمهایی را که در نظر داشتیم، اصطلاحا از آب در نمیآمد. پس با رضا نجاتی به عنوان کارگردان جلسات زیادی برگزار کردیم و نزدیک به سه هفته طول کشید تا پاسخ سوالاتم را پیدا کنم. علاقهمندم بگویم که کارگردان این اثر یک حُسن بزرگ دارد؛ اینکه از همه، ایده و مشورت میگیرد و اصطلاحاتی را انجام میدهد.
وی افزود: اگر سوالات ذهن من برطرف نمیشد، نمیتوانستم به گریم مورد نظر برای هر شخصیت برسم. ناگفته نماند با توجه به اینکه شخصیتهای فیلمنامه در اجتماع حضور دارند، پس دنبال آنها در کوچه و خیابان میگردم، یعنی زیاد پیادهروی و با مترو رفتوآمد میکنم تا با آدمهایی متفاوت که شغلهای مختلفی دارند و هر کدام از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردارند، آشنا شوم و معاشرت کنم. این کار بسیار به من کمک میکند.
این چهرهپرداز با اشاره به اینکه تیم کارگردانی و تهیه همراه با گروه چهرهپردازی به سمت انتخاب بازیگر میروند تا بازیگری را که به کاراکتر نوشتهشده شباهت دارد، انتخاب کنند، گفت: برخی مواقع بازیگری انتخاب میشود که بسیار نزدیک به کاراکتر است اما امکان دارد کسی که انتخاب میکنیم به شخصیت نوشته شده به لحاظ فیزیک، چهره و... نزدیک نباشد، در این صورت کار چهرهپرداز نباید از پروژه بیرون بزند، بلکه باید به گونهای عمل کند تا بازیگر را به کمک خودش و کارگردان به نقش برساند.
صیاد با بیان اینکه چهرهپرداز، امین کارگردان و یا نویسنده محسوب میشود چراکه روانشناسی شخصیت در اختیارش قرار میگیرد، تصریح کرد: زمانی که بازیگر معرفی میشود من به عنوان طراح گریم به دنبال این هستم تا بازیگر را بر اساس چیزی که متن میخواهد یعنی اینکه چه لباسی میپوشد، چه خوراکی میخورد، از چه خانواده و طبقهای است، چه مشکلاتی به لحاظ روحی و روانی داشته و دارد و... نزدیک کنم. در حقیقت معتقدم اینگونه عمل کردن باعث درک بیشتر مخاطب میشود و حس واقعی صحنه و موقعیت و زندگی بازیگر کمرنگ نمیشود.
وی درباره چالشهای خود در فیلم سینمایی «بعد از رفتن» یادآور شد: اگرچه پانتهآ پناهیها بازیگر بسیار توانمندیست و نیاز به گریم ندارد چون از درون درست جلو میرود و حسش را درست منتقل میکند اما برایم چالش بود تا گریمی برای زنی که در جنوب ایران زندگی میکند و بزرگ شده آنجاست، در نظر بگیرم چراکه فیزیک، رنگبندی پوشش، نوع فرم بیان و... در هر منطقهای متفاوت است.
طراح گریم «بعد از رفتن» ادامه داد: اولین کاری که کردم این بود که درباره افرادی که در جنوب ایران زندگی میکنند، تحقیق کردم و پس از آن به نتیجه رسیدم یکی از کارهایی که میتوانم انجام دهم این است که برایش دندان بگذارم تا فکش را جلو بیاورم. جزو معدود گریمهایی بود که آن را مثبت ارزیابی میکنم و خوشحالم که در همکاری با بازیگر این کار را انجام دادم. همچنین لهجه شیرین جنوبی که خودش برای آن تلاش کرد همراه با لباس زیبای محلی در این مسیر کمککننده بود.
صیاد با اشاره به اینکه دستش برای گریم باز بوده است، گفت: من در تمرینهای بازیگران حضور داشتم چراکه معتقدم در دل دورخوانیها و اتودها اتفاقات خوبی رخ میدهد. به عنوان مثال در پروژه «بعد از رفتن» روزی صابر ابر گفت که یکی از نزدیکانش فشار خون دارد. تحقیقاتی انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که برخی از افرادی که فشارخون دارند و استرس و فشار عصبی بالایی را تحمل میکنند، این فشار باعث پارگی رگههایی در چشمشان میشود.
وی ادامه داد: بر همین اساس گوشه چشم صابر ابر را بر اساس اتفاقات فیلمنامه و فشار عجیب زندگیش ناشی از ترک شدن از سوی همسر، وجود بچه و ترک خانواده لکهای قرمز نهادیم. در حقیقت لنزی در چشم ایشان قرار دادیم و با تحقیقاتی که انجام دادیم نصف لنز را سنگین و نصف دیگر را سبک کردیم. ناگفته نماند که در لابراتوار چند نمونه از این لنز ساختیم تا یکی درست از آب درآمد. بسیار تجربه خوب و جذابی بود و باید از صابر ابر برای صبوریاش تشکر کنم.
صیاد در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: من تجربه «جنگ جهانی سوم» را با هومن سیدی، «تفریق» را با مانی حقیقی و «شب، داخلی، دیوار» را با وحید جلیلوند داشتم. فیلم «بعد از رفتن» به عنوان اثری رئال و به روز، چالشهای خانواده را نشان میدهد که برایم جذاب بود. ناگفته نماند که ساخت اینگونه فیلمها جرئت میخواهد، اگرچه شاید مخاطب کمتری داشته باشد. اینگونه فیلمها متاسفانه کمتر ساخته میشود و محمود بابایی و رضا نجاتی برای ساخت این فیلم ریسک کردند و میدانستند که قرار نیست هر فیلمی ساخته میشود، برای فروش باشد. در هر کشوری ساخت چنین فیلمهایی برای آموزش بهتر خانوادهها و درک بهتر همبستگی و ارتباط فرزند با پدر و مادر و برعکس مهم است.
انتهای پیام/