رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی
در کتاب «جان به لب» می‌خوانید؛

مهریه عجیب برای افزایش بار معنوی یک پیوند!

11:37 - 08 فروردين 1402
کد خبر: ۴۷۰۵۰۹۴
مهریه عجیب برای افزایش بار معنوی یک پیوند!
کتاب «جان به لب» مجموعه‌ای از ۳۵ داستان کوتاه واقعی است که تلاش دارد اندکی از پشت پرده‌ها و ماجرا‌های قضات و متهمان را با زبان شیرین داستان روایت کند.

خبرگزاری میزان – کتاب «جان به لب» مجموعه داستان‌های قضاتی است که برای تحقق عدل و اجرای عدالت، نکاتی ارزنده را برای مخاطب بیان می‌کند. این کتاب نگاهی متفاوت دارد به پرونده‌های قضایی با محوریت و نقش‌آفرینی قضات که در مسیر صدور یک حکم، داستان‌هایی که علاوه بر انتقال تجربه اطلاعاتی ارزنده را در اختیار خوانندگان قرار داده و بر پایه مستندات شکل گرفته است.

نگارنده کتاب سعید زارع‌بیگی روایت جان به لب شدن متهمان در صدور حکم را وجه تمایز دیگر این کتاب می‌داند.

تنوع خاطرات اعم از جنایی، موادمخدر، خانواده و … با هدف آشنایی مخاطب با گونه‌های متنوع پرونده‌ها و سختی کار در دستگاه قضا از دیگر ویژگی‌های این کتاب است.

وی تاکید دارد که کتاب «جان به لب» روایت‌کننده نقش قضات در تحقق عدالت در جامعه است که سعی شده در طراحی این کتاب از جلوه‌های هنری، روایی و ابتکاری استفاده شود تا در مخاطب اثرگذار باشد.

در ادامه داستان «مهریه عجیب» از کتاب «جان به لب» انتخاب و برای مطالعه در نظر گرفته شده است.

 

مهریه عجیب

بر اساس خاطره‌ای از یحیی جعفری

مهریه، غیر از «کلام الله مجید» و «یک جام آینه و شمعدان»، چهار مورد دیگر هم داشت؛ اولینش «سکه تمام بهار آزادی طرح جدید» بود، آن هم «به تعداد سال تولد زوجه، یعنی 1365 عدد».

جلسه رسیدگی پرونده طلاق بود. جدای از زن و شوهر، پدرِ شوهر و والدین زن هم آمده بودند.

از زوجه سوال کردم: «آخه چرا این تعداد؟ خداییش بی‌انصافی نیست؟ موقع عقد، اگه نیمچه نگاهی هم به جیب دوماد و خونواده‌اش کرده بودی، هیچ وقتی این تعداد سکه رو پیشنهاد نمی‌دادی.» زن حرفی نزد، فقط سرد و آرام، جواب دادن را با نگاه پاس داد به مادرش. مادرش هم طوری با اخم نگاهم کرد و شانه بالا انداخت که انگار از او طلب ارث کرده‌ام.

-  جیب دوماد به خودش مربوطه، ما باید حواسمون به زندگی خودمون باشه. یعنی شما می‌گین فرق بذاریم بین دخترامون؟ دختر اولمون رو هم به سال تولدش مهریه کردیم. حالا نمی‌شه که دومی را بگیم 114 تا.

در جلسات قبل خود زوجه اعتراف کرده بود که مادرش آدم سانتیمانتال و پر فیس و افاده‌ای است، گفته بود دختر ارباب بوده و از ازدواج با پدر دختر هیچ وقت راضی نبوده. طبق توضیحات دخترش فهمید که این مادر می‌خواسته همه دق دلی‌هایی را که از ازدواج با شوهرش تلنبار شده، سر زندگی دختر و دامادش خالی کند. از مادر پرسیدم: «خب چرا سال تولد؟»

دست‌هایش را عین دختربچه‌هایی که لج کرده باشند در هم انداخت. با نگاهی که به طرف دیگری دوخته بود، گفت: «همه برادرا و خواهرام مهریه دختراشون رو همین قدر گذاشتن. کمتر از اینم بی‌کلاسیه. اصلا این‌طور بگم بهتون که این تعداد رسمه تو خاندان ما. رسم رو که نمی‌شه زیر پا گذاشت.»

با لحنی پر از سرکوفت و سرزنش، جوابش را دادم: «این تعداد سکه و این رسم و رسوم چه خوب تونستن ضامن خوبشختی دخترمون بشن!» سر پایین انداخت و دستش را به چانه زد.

صورت چرخاندم سمت شوهر. بدنی لاغرمردنی و صورتی کشیده داشت. گفتم: «بعضی از آدمایی که زیر بار این مهریه‌های بی‌پایه می‌رن، پشتشون لااقل به یه پدر سرمایه‌دار یا درآمد میلیاردی خودشون گرمه. آخه تو چرا؟ چی شد که رفتی زیر بار این تعداد؟»

پسر بی‌میل نگاهم می‌کرد و بی‌میل حرف می‌زد: «عاشق بودم و کور. اگه بیشترم می‌گفتن، قبول می‌کردم. فکرشم نمی‌کردم کار به اینجاها بکشه. پدرم خیلی مخالفت کرد، ولی خیال می‌کردم انقدر همدیگه رو می‌خوایم که هیچ وقت کارمون به دادگاه و طلاق و این حرفا نمی‌کشه.»

پدر شوهر نفس‌های عمیق و آه‌های کوتاه می‌کشید. چند بار هم زیر لب زمزمه کرد: «خدایا، منو بکش خلاص شم از این ننگ و نکبت!» ناله‌های پدرش مثل خراش‌هایی بود که می‌نشست روی روحم و آزرده‌ام می‌کرد.

این جلسه، جلسه اولی نبود که پسر را می‌دیدم. چند دفعه با همسرش پیشم آمده بود و هر بار تلاشم این بود که ماجرا را طوری فیصله بدهم که به طلاق کشیده نشود. این وصلت بر پایه انتخابی نادرست بنا شده بود. سطح خانواده‌ها، فرهنگ‌ها، اولویت‌ها و نگاه‌های زن و مرد، هیچکدام به هم نمی‌خورد. این تفاوت‌ها بعد از سه سال تبدیل شده بود به توده‌ای سرطانی که تمام تار و پود زندگی این دو جوان را از هم پاشیده بود، تا جایی که داماد شاخ شمشاد آن قدر حرص و سرخوردگی و افسردگی چشیده بود که تبدیل شده بود به فردی با روزی سه پاکت سیگار و اعصابی ناراحت.

نگاهی انداختم به سند ازدواج و سایر موارد مهریه، موقع بررسی این پرونده، حتی به مخیله‌ام نمی‌آمد کسی این چیزها را برای مهریه بنویسد. از زوجه پرسیدم: «سکه‌ها کم بودن؟ این دیگه چیه؟»

زن با دبدبه‌ای خاص، نگاهش را برگرداند سمت پدرش. پدر زوجه روی صندلی اندکی جابه‌جا شد و گلویی صاف کرد. از تسبیحی که می‌انداخت و از محاسبی که گذاشته بود، می‌خورد مذهبی و مقید باشد.

-  خدمت شریفتون عرض کنم که مهریه و صداق فقط به پول و مادیات که نیست. حقیر با آوردن این موارد، خواستم بار معنوی این پیوند رو بیشتر کرده باشم.

مواردی که ایشان لطف فرموده بودند و جهت سنگین کردن بار معنوی مهریه اضافه کرده بودند به این شرح بود: «همچنین زوج باید یک جلد کلام الله مجید، یک نهج‌البلاغه و یک جلد صحیفه سجادیه را با خط خوش رونویسی کند و به تأیید یکی از علمای شهر برساند.»

انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *