اقتباس در ایران؛ پیشینه و چالشها/ از دایی جان ناپلئون تا بامداد خمار
در سالهای پیش از انقلاب و نیز دهههای آغازین فیلم و سینما در ایران تعدادی آثار اقتباسی از ادبیات کهن یا افسانهها ساخته شدند، مانند فیلمهایی بر مبنای داستانهای شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، رستم و سهراب و… که تلاش میکردند به میراث ادبی ایران مراجعه کنند، اما نقد عمده بر آنها این بود که غالباً اقتباسها شعاری، سطحی یا تقلیدی بودند یا از ساختار دراماتیک و طبیعی دور بودند یا با تحمیل الگوهای غیربومی معنای متن اصلی را دچار انحراف میکردند.
پس از انقلاب و با گذشت زمان آثار اقتباسی از ادبیات معاصر نیز شکل گرفتند، اما تعداد اقتباسهای موفق نسبت به آثار اقتباسی کم است و کیفیت اغلب فیلمنامهها با توجه به ضعف فیلمنامهنویسی پایین مانده است.

به عبارت دیگر بین ظرفیت ادبیات داستانی ایران و تبدیل آن به آثار تصویری شکاف نسبتاً بزرگِ تبدیل رمان به فیلم یا سریال موفق وجود داشته است. یکی از مهمترین دلایل این شکاف، فقدان فیلمنامهنویسی و اقتباس هوشمندانه است؛ اقتباس نه به معنای ترجمه خشک، بلکه بازآفرینی محتوا، فضا، زبان، شخصیت و لحن متن اصلی در مدیوم تصویری.
در چنین زمینه تاریخی با کمبود نمونههای موفق وقتی اثری اقتباسی منتشر میشود، امکان دارد بیش از هر زمان دیگری زیر ذرهبین نقد و تحلیل قرار گیرد. از این منظر «بامداد خمار» به عنوان اقتباسی از رمانی پرفروش و تأثیر گذار با امید و تردید همراه بود.

پیش از تحلیل «بامداد خمار» بد نیست نگاهی داشته باشیم به نمونههایی که در گذشته توانستهاند اقتباس موفقی از ادبیات خلق کنند تا معیار مقایسه روشنتر شود. دو مثال برجسته را میتوان نام برد:
«دایی جان ناپلئون» که اقتباس از رمانی به همین نام به قلم ایرج پزشکزاد است. این سریال در سال ۱۳۵۵ ساخته شد. بسیاری از منتقدان آن را بهترین اقتباس از ادبیات ایران میدانند. مهمترین مزیت «دایی جان ناپلئون» این بود که فیلمنامهنویس و کارگردان اجازه داشتند شخصیتها، تنوع تیپها، طنز، درام اجتماعی و لحن اصلی رمان را در سریال بازتولید کنند و به صورتی ملموس مخاطب را در فضای واقعی قرار دهند.

«قصههای مجید» اقتباسی از داستانهای محبوب نویسنده هوشنگ مرادیکرمانی؛ مجموعهای که به رغم عمومی بودن متن توانست شخصیتها، موقعیتها و لحن قصههای اصلی را حفظ کند و تبدیل به بخشی از خاطره جمعی چند نسل شود.
این دو با همه تفاوتها در ژانر، سبک و زمانه به عنوان الگویی موفق نشان دادند که اگر اقتباس با احترام به متن اصلی، توجه به شخصیتپردازی، فضا، لحن و فرهنگ انجام شود، نتیجه میتواند هم ماندگار باشد و هم اثرگذار.

در عوض بسیاری از اقتباسهای دیگر به خصوص در دهههای مختلف نتوانستهاند سربلند بیرون بیایند؛ یا با حذف گسترده بخشی از متن یا با باز تولید سطحی یا با تغییرات تحریفآمیز که منجر به بیهویت شدن اثر اقتباسی شده است.
همچنین نقدی که معمولاً به اقتباسهای ناموفق میشود، این است که صرف گرفتن اسم رمان و چند شخصیت کافی نیست و اگر روح و زبان و ساختار دراماتیک اثر حفظ نشود اقتباس شکست میخورد.

با این چارچوب وقتی «بامداد خمار» عرضه شد پرسش این بود که آیا میتواند مثل «دایی جان ناپلئون» یا «قصههای مجید» موفق باشد؟ یا وارد لیست اقتباسهایی میشود که در نهایت سهمی جز نا امیدی ندارند؟
با توجه قسمتهای منتشر شده از سریال به نظر میرسد «بامداد خمار» تا کنون یکی از جدیترین تلاشها برای اقتباس مؤثر رمان عامهپسند در ایران باشد که در ادامه به چند نکته مثبت و برجسته آن اشاره میشود:

۱- وفاداری نسبی به روح و ساختار رمان و بازآفرینی خلاقانه
سازندگان سریال به ویژه کارگردان آن نرگس آبیار تصمیم گرفتهاند میان وفاداری به متن رمان و بازآفرینی مناسب برای رسانه تصویری راه میانهای پیدا کنند. در نتیجه بسیاری از صحنههای عاشقانه، دیالوگها و حال و هوای احساسی که در رمان محبویت داشت با دقت بازسازی شدهاند، اما در عین حال شخصیتها و بعضی خرده روایتها با نگاهی تازه بازنویسی شدهاند تا با نیازهای سریال سازگار باشند.
۲- طراحی فضا، لباس، گریم و بازسازی تاریخی - اجتماعی
سریال توانسته است فضای دوره زمانی و طبقاتی رمان یعنی طبقه اعیان در مقابل طبقه کارگر را با وسواس بازسازی کند. این بازسازی فقط به منظر بصری خلاصه نشده، بلکه تلاش شده است که تضاد طبقاتی، مناسبات فرهنگی و اجتماعی و تقابل طبقات در آن دوره نیز به نمایش درآید؛ چیزی که سبب میشود این اثر صرفاً یک عاشقانه سطحی نباشد بلکه بازتابی از ساختار اجتماعی و فرهنگی زمانه باشد.

۳- نگاه جدی به اقتباس به مثابه بازآفرینی، نه تقلید کورکورانه
همانطور که گفته شد اقتباس موفق به معنای بازتولید صرف داستان نیست؛ بلکه نیاز به بازآفرینی زبان، فضا، شخصیت و لحن دارد. «بامداد خمار» این نکته مهم را درک کرده است؛ ترکیب بین حفظ هسته اصلی رمان و افزودن عناصر بصری، دیالوگها و پسزمینه اجتماعی برای مخاطب معاصر.
۴- پتانسیل احیای ادبیات عامهپسند در تصویر
رمان اقتباس شده از آثار عامهپسند اما پرمخاطب در ایران است؛ آثاری که اگر خوب اقتباس شود میتوانند مخاطبان وسیعی جذب کنند. کسانی که شاید اهل رمان خواندن نباشند، اما عشق، درام، داستان خانوادگی و اجتماعی را در سریال تماشا میکنند. اقتباس موفق «بامداد خمار» میتواند نشان دهد این ادبیات عامهپسند لایق بازتولید جدی است؛ نه به عنوان کار نازل، بلکه به عنوان اثری جِدی و هنری با کیفیت.

۵- امید به ارتقای فیلمنامهنویسی و اقتباس ادبی به عنوان راهکار
ضعف در فیلمنامهنویسی همواره یکی از بزرگترین نقاط ضعف سینما و تلویزیون ایران بوده است، اما «بامداد خمار» با فیلمنامهای که توسط حسین کیانی نوشته شده است و کارگردانی نرگس آبیار، نمونهای امیدوارکننده است که نشان میدهد با احترام به منابع ادبی و کار دقیق، فیلمنامه اقتباسی میتواند از بحران فیلمنامهنویسی عبور دهد.
در نتیجه «بامداد خمار» زمینهساز این امید است که اقتباس ادبی حتی از آثار عامهپسند اگر با حساسیت انجام شود، میتواند ظرفیت جدیدی برای سینما و سریالسازی ایران باز کند.

انتهای پیام/

