تقلید از فرمول ترکیهای در نمایش خانگی/ الگوبرداری غلط و دگرگونی ذائقه مخاطب
هدیه حدادیاصل- شبکه نمایش خانگی در ایران و طی پنج سال اخیر از یک درگاه مکمل سینما و تلویزیون، به مهمترین حوزه تولید تصویری کشور تبدیل شده است. پلتفرمها، با سرمایهگذاری کلان و جذب بازیگران شناختهشده، توانستهاند سهم چشمگیری از اوقات فراغت مردم را در اختیار بگیرند؛ اما این رشد کمّی، در بسیاری از موارد با یک نوع «کپیبرداری ساختاری» از سریالهای ترکیهای همراه شده است. کافی است چند قسمت از سریالهای تازه و پربیننده این روزها را مرور کنیم تا متوجه شویم که از لحن بازیگران و طراحی لوکیشنها گرفته تا نوع روابط عاشقانه و درگیریهای خانوادگی، همه چیز یادآور تولیدات شبکههای ترکیهای است.
این گرایش، بهویژه در یک سال اخیر شدت گرفته است؛ دورهای که بسیاری از سازندگان نمایش خانگی به سمت استفاده از الگوهای داستانی و بصری ترکیهای رفتند. اما سؤال اساسی اینجاست که چه شد مخاطب ایرانی به چنین سریالهایی گرایش پیدا کرد و چرا بازار تولید به این سمت رفت؟ آیا ما با تغییری در ذائقه مخاطب روبهرو هستیم، یا سازندگان صرفاً برای جذب مخاطب و فروش بیشتر، به سادهترین فرمولِ امتحانشدهی منطقه پناه بردهاند؟
از «هیجان سیاه» تا «عشق بورژوایی»؛ تغییر فاز در ژانرهای نمایش خانگی
اگر به دو سه سال گذشته برگردیم، محور اصلی سریالهای نمایش خانگی آثاری بودند که با مضمون خشونت، رقابتهای زیرزمینی، قتل، انتقام و باندهای قدرت ساخته میشدند؛ آثاری نظیر «قورباغه»، «یاغی»، «زخم کاری» یا حتی «خاتون». در این دوره، نمایش خانگی با استفاده از فضای تیره و پرتعلیق، تماشاگر را درگیر بحرانهای اخلاقی و اجتماعی میکرد. این آثار، هرچند از نظر فیلمنامه و ساختار دچار ضعفهایی بودند، اما بهنوعی ادامه مسیر سینمای نئونوآر ایرانی محسوب میشدند و سعی داشتند با زبان جدیدی از تلخی و واقعگرایی، با مخاطب ارتباط برقرار کنند.
اما طی یک سال اخیر، ورق برگشته است. سریالهای جدید، در فضایی کاملاً متفاوت روایت میشوند؛ فضایی آغشته به زرقوبرق، روابط عاشقانه پرکشش، خانههای لوکس، پوششهای چشمگیر و موقعیتهایی که بیش از آنکه ایرانی به نظر برسند، به سریالهای ترکیهای شباهت دارند. سریالهایی مانند «شغال»، «از یاد رفته»، «محکوم» یا آثار تازهتری که در پلتفرمهای نوپا منتشر میشوند، عملاً وارد قلمرو جدیدی از درام تلویزیونی شدهاند؛ درامی مبتنی بر ملودرام خانوادگی و عشق مثلثی، نه خشونت و جرم.
بهنظر میرسد این تغییر مسیر، واکنشی به اشباع مخاطب از فضای تیره و سنگین سریالهای قبلی است. مخاطب، بعد از سالها دیدن روایتهای خشن و تلخ، حالا بهدنبال درامهایی است که به او «رویا» بفروشند، نه واقعیت و همینجا است که الگوی ترکیهای وارد میشود.
الگوی ترکیهای؛ فرمول سادهی موفقیت در خاورمیانه
سریالهای ترکیهای، طی دو دهه اخیر تبدیل به یکی از موفقترین محصولات فرهنگی منطقه شدهاند. ترکیه با استفاده از موقعیت جغرافیایی بین شرق و غرب، نوعی سریالسازی را توسعه داد که در آن «ملودرام شرقی» با «سبک زندگی غربی» درهم آمیخته است. این سریالها معمولاً روایتهایی از عشق، خیانت، رقابتهای طبقاتی و زندگیهای تجملی، در فضایی تصویری براق و چشمنواز دارند.
راز موفقیتشان در این است که با کمترین پیچیدگی فکری، بیشترین برانگیختگی احساسی را برای مخاطب ایجاد میکنند. شخصیتها سادهاند، اما احساساتشان شدید است. داستانها قابل پیشبینیاند، اما از نظر حسی، مخاطب را درگیر نگه میدارند. در کشوری مانند ایران که مخاطب، سالها با محدودیتهای تصویری و اخلاقی در تلویزیون روبهرو بوده، چنین سریالهایی تصویری آزادتر، رنگارنگتر و رمانتیکتر از زندگی ارائه میدهند و به همین دلیل بهسرعت محبوب شدند.
اکنون همان فرمول، با کمی بومیسازی، در نمایش خانگی ایران اجرا میشود. تفاوت در اینجاست که سریالساز ایرانی تلاش میکند مرزهای قانونی و اخلاقی را حفظ کند، اما در عین حال از همان سبک فیلمبرداری، طراحی لباس و لحن بازیگری بهره میبرد. حتی ساختار فیلمنامه، از نوع مثلثهای عشقی تا جدالهای خانوادگی، مستقیماً از الگوی ترکیهای پیروی میکند.
«تماشای رویا» به جای «درک واقعیت»
نمایش خانگی از ابتدای تولدش بهعنوان جایگزینی برای تلویزیون شناخته شد؛ رسانهای که قرار بود مخاطب را با قصههایی مدرنتر و ساختاری سینماییتر همراه کند؛ اما بهمرور، فاصله آن با واقعیت اجتماعی زیاد شد.
سریالهای جدید نه درباره زندگی واقعی مردم، بلکه درباره «زندگی آرمانی» هستند؛ زندگیهایی پر از سفر، لباسهای گرانقیمت، ماشینهای لوکس و خانههای مدرن!
این نوع روایت، در ظاهر به جذب مخاطب کمک کرده، چون مردم در شرایط اقتصادی و اجتماعی سخت، بهدنبال تماشای جهانی متفاوت و مرفه هستند. در واقع، سریالهای امروز نقش نوعی «تخلیه روانی» را ایفا میکنند که فرصتی برای فرار ذهنی از روزمرگی است.
همانطور که سریالهای ترکیهای در خودِ ترکیه هم بیشتر برای مخاطب طبقه متوسط کارکرد رویایی دارند، در ایران هم تماشاگر میخواهد با دیدن این سریالها وارد جهانی شود که از فشار واقعیت رها است. این تمایل به دیدن «زندگی لوکس» حتی از مرزهای طبقات اجتماعی گذشته و تبدیل به یک جریان فرهنگی شده است.
اما در این میان، خطر اصلی در تغییر تدریجی ذائقه است؛ وقتی مخاطب دائماً با تصویری غیرواقعی از زندگی مواجه میشود، انتظارش از روایت و حتی از سینما، تغییر میکند. مخاطبی که با «عشقِ سریالهای ترکیهای» رشد کرده، دیگر با درام اجتماعی سنگین یا روایتهای واقعگرایانه ارتباط برقرار نمیکند.
نقش پلتفرمها در تقویت این جریان
پلتفرمهای نمایش خانگی در ایران، برخلاف شبکههای تلویزیونی، در ظاهر بهصورت خصوصی اداره میشوند و معیار اصلی برای ادامه تولیداتشان «تعداد بازدید» است، نه کیفیت هنری یا ارزش فرهنگی! بنابراین وقتی یک سریال با حالوهوای ترکیهای موفق میشود و بازدید بالا میگیرد، بهسرعت بقیه تولیدکنندگان هم به همان سمت میروند.
پلتفرمها دادههای دقیقی از رفتار تماشاگر دارند؛ میدانند چه قسمتهایی بیشتر دیده میشود، کدام بازیگر محبوبتر است، چه نوع لوکیشنی بیشتر بازخورد دارد و چه میزان تعلیق یا رمانتیسم باعث افزایش زمان تماشا میشود. بر اساس همین دادهها، سفارشهای جدید به سازندگان داده میشود.
در نتیجه، تولیدات جدید دیگر بر مبنای ایده یا دغدغهی هنری نیستند، بلکه بر اساس «الگوریتم موفقیت» ساخته میشوند. در این الگوریتم، المانهایی مانند «عشق ممنوع»، «راز خانوادگی»، «انتقام عاشقانه»، «رقابت طبقاتی» و «خانههای لوکس» جایگاه ثابتی دارند؛ دقیقاً همان عناصری که سریالهای ترکیهای را به پدیدهای جهانی تبدیل کرد.
به این ترتیب، حتی اگر سازندهای بخواهد مسیر متفاوتی برود، پلتفرمها معمولاً در مرحله سفارش یا تدوین، او را به سمت فرمول پرفروشتر هدایت میکنند. به مرور، سلیقه تولیدکننده هم تابع همین منطق بازار میشود.
بحران در نویسندگی؛ وقتی داستان قربانی ظاهر میشود
یکی از پیامدهای مهم گرایش به سبک ترکیهای، افت محسوس در کیفیت فیلمنامهها است. در این نوع سریالسازی، تمرکز اصلی بر ظاهر، لوکیشن و روابط احساسی است و به همین دلیل، داستانپردازی پیچیده یا شخصیتپردازی عمیق کمتر دیده میشود. بیشتر سریالهای پربیننده فعلی، حول یک مثلث عاشقانه ساده میچرخند که با کشمکشهای مصنوعی کش داده میشود تا قسمتها بیشتر شوند.
در حالی که درام ایرانی در سینما همواره بر دیالوگ و معنا استوار بوده، در نمایش خانگی بهسمت «درام تصویری» حرکت کرده است؛ نمایی از چهرههای زیبا، صحنههای آهسته عاشقانه، موسیقی احساسی و قابهایی که بیشتر به تیزر تبلیغاتی شبیهاند تا روایت داستان!
نتیجه آن است که بخش فیلمنامهنویسی به حاشیه رفته و کارگردانها بیشتر به «مدیریت ظاهر» میپردازند. همین امر باعث شده که بسیاری از این سریالها، در قسمتهای میانی خستهکننده و تکراری شوند و تنها با تعلیقهای سطحی مثل تصادف یا راز ناگهانی ادامه پیدا کنند.
بازیگران، ستارهها و فرهنگ سلبریتی
در الگوی ترکیهای، حضور ستارهها بخش مهمی از جذب مخاطب است. در ایران نیز پلتفرمها با پرداخت دستمزدهای سنگین، از بازیگران شناختهشده سینما برای سریالهای خود استفاده میکنند. حضور بازیگرانی مانند هوتن شکیبا، پریناز ایزدیار، امیر آقایی یا نوید محمدزاده در آثار نمایش خانگی، نشان میدهد که سازندگان بهخوبی متوجه نقش چهرهها در فروش و بازدید هستند.
اما در عمل، این تمرکز بر ستارهها گاهی باعث میشود شخصیتها بهدرستی پرداخت نشوند. کاراکترهایی که فقط بهخاطر جذابیت چهره یا محبوبیت در شبکههای اجتماعی انتخاب میشوند، بدون پشتوانه فیلمنامه، تبدیل به «تصاویر زیبا» میشوند که عمق ندارند. در این شرایط، سریالها بیش از آنکه «اثر نمایشی» باشند، به نوعی «ویترین فرهنگی» شبیه میشوند که در آن لباس، چهره و سبک زندگی مهمتر از درام و محتوا است.
«مخاطب» از مشارکت فکری تا مصرف احساسی
تحلیل رفتار مخاطب در سالهای اخیر نشان میدهد که تماشاگر امروز بیش از آنکه به دنبال معنا یا نقد اجتماعی باشد، به دنبال تجربه احساسی و سرگرمی است. این تغییر در بخشی ناشی از فشارهای اجتماعی و اقتصادی است که باعث شده مردم بهصورت ناخودآگاه، در مصرف فرهنگی نیز بهسمت آثار سبکتر بروند.
سریالهای شبهترکیهای، با ریتم آهسته، موسیقی تأثیرگذار و قصههای عاشقانهی ساده، دقیقاً همان چیزی را ارائه میکنند که تماشاگر خسته از اخبار و بحرانهای روزمره به آن نیاز دارد؛ یعنی احساسات خام و قابلدرک که مخاطب به راحتی آن را میپذیرد.
به همین دلیل است که این آثار پربازدید هستند. مخاطب به محض انتشار قسمت جدید، آن را دنبال میکند، دربارهاش در شبکههای اجتماعی حرف میزند و حتی شخصیتهایش را بهعنوان الگوی ظاهری یا عاطفی تقلید میکند. این یعنی نمایش خانگی، نه فقط رسانهای برای تماشا، بلکه بخشی از «زندگی روزمره مردم» شده است.
از تقلید تا هویت؛ مسیر آینده کجاست؟
با همه انتقادها، نمیتوان انکار کرد که سریالهای نمایش خانگی در حال حاضر پرمخاطبترین آثار تصویری کشور هستند؛ اما پرسش اصلی این است که آیا ادامه مسیر تقلید از فرمول ترکیهای، به سود فرهنگ ایرانی خواهد بود؟
اگر این گرایش صرفاً بهعنوان یک «مرحله گذار» در نظر گرفته شود، شاید بتوان آن را قابلدرک دانست. بسیاری از کشورها در دورهای از تاریخ سینمایی خود، از الگوهای خارجی استفاده کردند تا به زبان مستقل برسند. اما اگر این وضعیت تداوم یابد، خطر از دست رفتن «هویت روایی ایرانی» جدی است.
شبکه نمایش خانگی؛ آینه خواستههای مخاطب امروز
در نهایت، موفقیت واقعی نمایش خانگی زمانی حاصل میشود که بتواند میان جذابیت بصری و عمق محتوایی تعادل برقرار کند؛ یعنی هم سرگرمکننده باشد و هم از دلِ زیست واقعی مردم برخیزد. شاید وقت آن رسیده که سازندگان به جای تقلید از فرمولهای ترکیهای، از خودِ زندگی ایرانی الهام بگیرند؛ از روابط، تضادها و احساساتی که در جامعه خودمان جاری است.
آنچه امروز در نمایش خانگی ایران میبینیم، نتیجه ترکیب چند عامل است؛ خستگی مخاطب از تلخی و خشونت، میل به تماشای زندگی لوکس، رقابت پلتفرمها برای جذب مخاطب و فقدان سیاست فرهنگی در هدایت تولیدات تصویری. حاصل این وضعیت، بازتولید نسخههای بومیشدهی سریالهای ترکیهای است که در ظاهر پرزرق و برقاند، اما در عمق، تکراری و سطحی هستند.
با این حال، نباید فراموش کرد که این پدیده، آینه خواستههای مخاطب امروز است. مردمی در جهان داستان به دنبال تجربه عشق، آزادی و رفاه هستند. شاید نمایش خانگی امروز بیش از آنکه صنعت سرگرمی باشد، نشانهای از وضعیت روحی جامعه است؛ جامعهای که میخواهد دستکم برای چهل دقیقه در هفته، در جهانی زندگی کند که همه چیزش زیباست، هرچند ساختگی!
انتهای پیام/

