نگاهی به «روباهِ» راداسکی؛ تاریخ سلتها و جنگهایشان با روم
رمان «روباه» نوشته آرلن راداسکی سال ۱۳۹۳ با ترجمه کرامت الله صادقی پور توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد. نسخه اصلی این کتاب که بیست و چهارمین عنوان از مجموعه «داستانهای خارجی» این ناشر محسوب میشود، سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات بوک سرژ در آمریکا چاپ شده بود.
آرلن راداسکی نویسنده آمریکایی این کتاب متولد ۱۹۴۹ در شهر پائبلو ایالت کلرادو است که در طول زندگی به همه قارههای جهان سفر کرده و با صلیب سرخ و بیمارستان سنت باربارا همکاری داشته است. او سال ۲۰۰۴ برنده جایزه داوطلبان همکار سازمانهای خیریه شد. راداسکی با توجه به این که محقق تاریخ باستان هم هست، تجربه دیدن دو جسد باستانی مربوط به دانمارک و انگلستان را هم در کارنامه دارد و کشف آنها و بیرون کشیدنشان از خاک و گل را شاهد و ناظر بوده است. همین تجربه باعث شد براساس مطالعات و تصوراتی که خود از قوم سلت در دو مقطع پیش از میلاد مسیح و اوایل این اتفاق تاریخی داشته، رمان «روباه» را بنویسد.
نوشتن «روباه» از سال ۲۰۰۶ شروع شد و سال ۲۰۰۸ هم به چاپ رسید. داستانش هم درباره تاریخ سلتها و باورهای آن هاست. بدنه رمان در ۲۷ فصل نوشته شده که این فصلها از نظر زمانی، بین سال ۲۰۰۵ میلادی و دوران سلتها در رفت و برگشت هستند.
سلتها مجموعهای از قبایل جنگجو بودند که از قرن ششم پیش از میلاد، به اروپای غربی و بریتانیا مهاجرت کردند. همیشه هم با قبایل دیگر و البته بین خودشان مشغول جنگ و منازعه بودند. با رسیدن به بریتانیا، سلتها مذهب چندخدایی را انتخاب کردند و با خواندن سرودهایی در مناطقی، چون استون هنج، انسانها را قربانی میکردند. رومیها در سالهای ۵۵ و ۵۴ پیش از میلاد به بریتانیا لشکرکشی کردند که موفق نبودند و سال ۴۲ پیش از میلاد با فرماندهی امپراتور گلودیوس بر قلمرو بریتانیا استیلا پیدا کردند که این برتری نا نیمه قرن پنجم پیش از میلاد ادامه پیدا کرد. در این بازه زمانی، رومیها مرتب به سلتها حمله کرده و ضمن اسارت زنان و کودکانشان، مردان را به طور وحشیانه میکشتند. همچنین برای جلوگیری از نفوذ سلت ها، اطراف قلمرو خود دیوارهای سنگی میکشیدند.
رمان «روباه» درباره تاریخ سلتها نوشته شده است؛ ازجمله طغیان سلتها با رهبری ملکه بادسیا که به مرگ ۷۰ هزار رومی و بریتانیایی طرفدار روم منجر شد، اما در نهایت رومیها پیروز شده و تا نیمه قرن پنجم بر تمام بریتانیا مسلط شدند. آنچه نویسنده آمریکایی این کتاب در اثرش از سلتها نشان داده، پایداری تا حد جان، مقابله با دشمن متجاوز، پایبندی به اصول اعتقادی، وفاداری به خاک و سرزمین خودی، تاکید بر غرور و شرف و مفاهیمی از این دست است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
اسکن زیرزمینی یک سیستم مارپیچ خطوط شطرنجی را دنبال میکرد. اول، نمودار لبه بیرونی دژ کلات کشیده شد و بعد مارپیچ را به طرف مرکز دنبال کردیم؛ جایی که فرض میکردیم باید میدان دهکده باشد. جایی را که آهنگری مینامیدیم مشخص کردیم؛ ساختمانهایی با آتشدانهای بزرگ، و به محض اینکه روی نقشه آمد شروع به حفاری آن کردیم. داخل یک آتشدان، قطعات کوچک زغال بود که با حرارت زیاد سوزانده شده بودند. وقتی میخواستیم زغالها را از لای گلهایی که دورشان بودند بیرون بیاوریم تقریبا پودر میشدند. میدانستم با گرمایی که این زغالها تولید میکردهاند آهنگر هم با برنز و هم با آهن کار میکرده است. معتقد بودم کاسه برنزی که در غار پیدا کردم و محتوی خاکستر بود، همان کاسهای که کلاغ سیاه روی آن قلمزنی شده بود، اینجا ساخته شده است.
اگر قرار بود آرزویی داشته باشم، آرزویم دیدن روستاییانی بود که اینجا کار میکردهاند. وقتی صبح از خواب بیدار میشدهاند به همدیگر چه میگفتهاند؟ سعی کردم زمانی را که سر چاه میآمدهاند در ذهنم مجسم کنم و در شگفت بودم که آیا مثل من که وقتی دوستانم را در کافی شاپ میبینم شایعه پراکنی میکنم شایعه پراکنی میکردهاند یا نه؟ اغلب اوقات یک مشت خاک از زمین برمی داشتم و تصور میکردم چه کسانی روی این خاک راه میرفتهاند و چه کسانی را دوست میداشتهاند. شاید، فقط شاید، جای پای جانا و مردی که دوست داشته و کودکش اینجا مانده باشد. بسی افتخار بود که از گاهی بتوانی به وسیله چشمان او ببینی، اما آه، خدایان، چه قدر آرزو داشتم بتوانم با او صحبت کنم. سوالات بسیاری داشتم که میخواستم از او بپرسم.
مارک همین طور که موهایش را از روی صورتش پس میزد و به طرفم میآمد گفت: جک میگوید آنها حدود ساعت چهار بعد از ظهر امروز وسایلشان را جمع میکنند.
ترجمه کرامت الله صادقی پور از «روباه» با ۴۶۴ صفحه و شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه عرضه شد.
انتهای پیام/

