حقیقت از دریچه دوربین آوینی هویت یافت

شهید سید مرتضی آوینی سینماگر و فیلمسازی که در جهت اعتلای مقاومت و نشان دادن رشادتهای رزمندگان اسلام و جبهه حق علیه باطل از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و عاقبت هم در راه حق و حقیقت جان به جان آفرین تسلیم کرد. اینکه موسسه و نهادهایی که نام آوینی را یدک میکشند تا چه اندازه در راه و رسم این شهید قدم میگذارند، خدا میداند، اما سیدالشهدای اهل قلم اگر امروز زنده بود قطعا روزگار بهتری برای روایت درست و دقیق در جبهه مقاومت رقم میخورد.
نگاه درست و دقیق و واقعبینانه به موضوعات و تقابل با سلطه جهانی، چه شرق باشد و چه غرب، از او فردی را ساخته و پرداخته بود که منحصربهفرد بود و هیچکس حتی به گرد پایس در روایت مظلومان و مدافعان مظلومان نخواهد رسید.
بزرگ.ترین حُسن شهید سید مرتضی آوینی این بود که او خودش بود.
اگر موج نو در سینما توسط «ژان لوک گدار» و «فرانسوا تروفو» پایههای تحولی عظیم چون یک انقلاب فرهنگی در سینما را پایهریزی کرد و «لارس فون تریه جریان سینمایی دگما ۹۵ را در دانمارک، چون انقلابی در پی کشف حقیقت به پا کرد، اگر «پیر پائولو پازولینی» با آثار خود و نهایتا با مرگ خود در برابر فاشیسم برخواست تا هر یک پیشران و سنگ بنای حرکتی در هنر جهان پیرامون خود باشند که برخواسته از درک و دریافت و دانش و دغدغه خویش باشند و پلشتی را فریاد زده و نور را به روی تاریکی بتابانند، آن چنان که با گذشت سالها و رمزگشایی از آثارشان، سینما از منظر این دست هنرمندان، دیگر سرگرمی صرف نیست، بلکه سینما، اندیشه است! سینما فراتر از فلسفه بلکه سبک زندگی است!
کشف حقیقت در سینما آنچه که در قالب صناعی در آثار دگمایی لارس فون تریه در شکل هویت میگیرد اما در محتوا هرگز؛ ما در سینما اشراق به آن دست یافتهایم. اگر چه زود و سخت و دردناک از دستش دادیم!
بله، از مرتضی سخن میگویم؛ سید اهل قلم! او مولف بود چون از دوربین قلم ساخت! حقیقت از دریچه دوربین آوینی هویت یافت، اوج گرفت و باشکوه شد. مرتضی آوینی بیهیچ سوگیری و پیشداوری روایتگر میشد. اینکه ما اسمش را گذاشتهایم روایت فتح؛ این یافته ماست! گرچه شکست با مرتضی و سینمای او بیگانه بود، اما او به رقابت برنخواسته بود، او در پی فلسفهای بود که در سبک زندگی اسلامی از سهروردی تا فرزندان پیر جماران مستتتر بود، سینما اشراق!
سینما اشراق نوعی از فلسفه هنر بود که در اوج کشتارگاهی که دولتهای غربی با سرکردگی رژیم بعث عراق و گروهک ناجوانمرد نفاق، راه انداخته بودند، شکلی از زیباییشناسی را روایت کرد با آن طنین دلنشین و حزنانگیز و در عین حال شورآفرین که هرگز تاکنون این چنین روایتی در سینما نبوده است.
اما کار مرتضی با جنگ تمام نشد چون حقیقت تمام نشده بود. او با چراغ سینما اشراق در پی کشف حقیقت بود و حقیقت چون اقیانوسی ژرف او را در خود بلعیده بود. بله حقیقت! او با حقیقتی که در دوکوهه اتفاق افتاده بود در روایت خود با دوکوهه سخن گفت و پاسخ دوکوهه را در سینمای خود تجسم بخشید.
با من سخن بگو دوکوهه
او در «با من سخن بگو دوکوهه» حکایتگر دوران هوشیاری بعد از مستی است؛ دوران پس از جنگ. دوکوهه پادگانی در نزدیکی اندیمشک است؛ جایی که زمانی دراز در طول سالهای جنگ رزمندگان لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص) تهران را در خود جای میداد. هفت ماه پس از جنگ، گروهی از رزمندگان لشکر به دیدار پادگان آمدهاند؛ پادگانی ساکت، خشک، کم دار و درخت، با ساختمانهایی سیمانی که درِ آنها قفل است. ظاهر ماجرا چیزی بیش از این نیست. «با من سخن بگو دوکوهه» سفری به باطن این ماجراست.
هفت قصه از بلوچستان
روایتهایی تلخ و ناگفتنی از محرومیت مردمان بلوچستان که توسط گروه اعزامی جهاد و دوربین گروه تلویزیونی جهاد سازندگی به تصویر کشیده شده است.
حاصل این کار دو برنامه «هفت قصه از بلوچستان» و «با دکتر جهاد در بشاگرد» است. از برنامه «هفت قصه از بلوچستان» تنها پنج قصه در دسترس است.
با دکتر جهاد در بشاگرد
محرومیت بشاکرد با شروع فعالیت گروههای جهاد سازندگی به فاصله کمی از پیروزی انقلاب اسلامی، مناطق محروم کشور از اولین نقاطی بودند که نظر جهادگران را به خود جلب کردند. در شرایطی که شهرهای بزرگ در تب مصرف میسوختند، صدها روستای دورافتاده و محروم که از ابتداییترین امکانات زندگی بیبهره مانده بودند، سیل جوانانی را پذیرا شدند که سعی داشتند به هر وسیله ممکن اندکی از آلام آنان بکاهند. روایتهایی تلخ و ناگفتنی از محرومیت مردمان این دیار با شیرینی خدمترسانی گروه اعزامی جهاد به این منطقه به هم آمیخته شده و حاصل این کار دو برنامه «هفت قصه از بلوچستان» و «با دکتر جهاد در بشاگرد» است.
هیچکاک، مجموعهای در ۲ قسمت؛ بوی نان روستا و دست آخر شهری در آسمان که مجموعهای است در ۲۲ قسمت شامل:
۱- از ۱۲ مهر ۵۹ چه به یاد داری؟
۲- آنان که ریشه در خاک استوار دارند، از طوفان هراسی نیست
۳- مسجد جامع خرمشهر، راز دار حقیقت
۴- قسمت دوم خرمشهر دروازهای در زمین و آسمان دارد
۵- کدام ماندگارتر است؟
۶- قسمت سوم نام خرمشهر به چه اطلاق میشود
۷- بازار عشق
۸- بهترین راه، بهترین بندگان
۹- عبد الرضا موسوی پس از محمد جهان آرا
۱۰- روح حماسه عظیم کربلا، هدیه به دلسپردگان راه کربلا
۱۱ این تصاویر واقعیترند یا…؟
۱۲- قسمت چهارم سخن عشق
۱۳- شور زندگی یکبار دیگر مردمان را به خرمشهر کشانده است
۱۴- قسمت پنجم خرمشهر شقایقی خون رنگ است
۱۵- اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر
۱۶- در قبیلهای مسکن گزیدهاند که نور میخورند و نور میآشامند
۱۷- مسجد جامع خرمشهر قلب شهر بود که میتپید
۱۸- مردان مرد جنگ آوران عرصهی جهاد
۱۹- آنان را که از مرگ میترسند از کربلا میرانند
۲۰- کربلا مستقر عشاق است
۲۱- قسمت ششم جنگ دروازه بهشت
و….
از مرتضی آوینی دهها عنوان کتاب نیز منتشر شده است.
بیتردید او در آثارش به تماشا و ترسیم زندگی خویش نشسته است و او را میتوان شبیهترین افراد به گفتههای خویش توصیف کرد.
چنانکه در وصیتنامهاش آمده است:
زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی که کره زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
آوینی تا نداشت و مثل خودش بود. هیچگاه عقیده خود را انکار نکرد و برای نشان دادن مظلومیت رزمندگان در دفاع مقدس تا پای جان ایستاد و از جان خود هم دریغ نکرد.
و اکنون نزدیک به ۳۰ سال است که از عروج سید اهل قلم میگذرد.
روح پاکش با مولای خود حسین ابن علی محشور باشد و یادش تا ابد در میان هموطنانش گرامی باد.
انتهای پیام/