8:30
23 مرداد 1397
کد خبر: ۴۴۴۱۳۷

گروهک کومله پیکر بی‌جان همسرم را کنار جاده رها کرده بود

از ظهر گذشته بود. منتظرش بودم، فکر کردم شاید کارش طول کشیده است. غذای بچه‌ها را دادم. عصر شده بود که زنگ در به صدا درآمد. دویدم و در را باز کردم. مادرشوهرم بود. تا من را دید گفت: «عباس رفت!» سکوت کردم. زیر لب گفتم: «بی‌انصاف، چرا بدون خداحافظی رفتی؟!»


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *