3:30
18 خرداد 1397
کد خبر: ۴۲۴۰۷۸

مادر برفک‌های یخچال را می‌خورد و می‌گفت «قلبم می‌ُسوزد! می‌خواهم کمی آرام شوم»

بعد از بازگشت آزادگان و نیامدن ابراهیم، حال مادر خیلی بدتر شد. کارش به جایی رسید که سر یخچال می‌رفت و یخ و برفک‌های یخچال را می‌خورد! می‌گفت: قلبم می‌ُسوزد! می‌خواهم کمی آرام شوم.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *