بزرگراهی به سوی غم

کنار بزرگراه ایستاده بود و می‌لرزید، چند دسته گل که تعدادش هم زیاد بود، در آن سوز سرما روی زمین خودنمایی می‌کرد؛ شاید آن دخترک در آن سرمای استخوان سوز صبحگاهی به آن گل‌ها لعنت می‌فرستاد که‌ ای‌کاش نبودید.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *