بسیاری از مردم درگیر ماراتن «بیست‌ویک روز بعد» هستند

10:30 - 15 شهريور 1396
کد خبر: ۳۴۶۳۱۴
محمدرضا خردمندان گفت: بسیاری از مردم در شهر تهران درگیر ماراتن «بیست‌ویک روز بعد»، بیست و یک روزها و آمپول‌های ۵ تا ۷ میلیونی برای رفع سرطان هستند.

به گزارش گروه فرهنگی به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، اکران و نقد و بررسی فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» دوشنبه 13 شهریور با حضور محمدرضا خردمندان کارگردان، مهدی قربانی بازیگر نوجوان فیلم و سحر عصر آزاد منتقد سینما در هشتاد و پنجمین سکانس خانه فیلم فردوس برگزار شد.

سحر عصر آزاد در این نشست در مقام منتقد درباره کارگردان «بیست و یک روز بعد» و فیلم‌سازان اول اظهار کرد: نکته ای که درباره این هنرمندان وجود دارد، این است که ذهنیتی در مورد آنان قبل از دیدن فیلم وجود ندارد، این مسئله موقعیت خاصی ایجاد می کند و نمی دانیم با چه اثری قرار است مواجه شویم و این یک امتیاز است که مخاطب با آن روبه‌رو است. کار مهم آقای خردمندان این است که به سراغ ژانر یا گونه ای رفته اند که در سینمای ایران جای خالی آن احساس می شود؛ یعنی فیلم های کودک و نوجوان که به شکل خاص به نوجوانان و مسائل و دغدغه های آنان بپردازد، ایشان توانسته‌اند فضای فیلم را مطابق با ذهنیات قهرمان قصه که انتخاب کرده اند به تصویر بکشند و این نقطه بسیار ویژه ای در فیلم است.

در ادامه محمدرضا خردمندان کارگردان «بیست و یک روز بعد» درباره چگونگی رسیدن به چنین فیلمی برای تولید گفت: من پیش از اینکه اولین فیلم بلندم را تولید کنم، تعداد زیادی فیلم کوتاه ساختم و سال ها دغدغه من تولید آثاری با موضوعاتی برگرفته از اجتماع، زندگی و تجربیات شخصی بود که با هم جمع شدند و در «بیست و یک روز بعد» روایتی سالم را برای استقبال خوب مخاطب رقم زدند. چگونگی شکل گیری این فیلم برمی گردد به سابقه فیلم‌سازی من که همیشه با یک‌سری تصاویر خاص در ذهنم شکل می گیرد و در حافظه من ثبت می شود و معمولا آن ها که ماندگاری بیشتری دارند من را بیشتر درگیر خود می کنند تا زمانی که آن تصویر گویا شود و حرف داشته باشد. «بیست و یک روز بعد» هم برای من با یک تصویر شروع شد؛ تصویر نوجوانی که روی ریل قطار ایستاده و می خواهد آن را نگه دارد، نمی دانستم این بچه کیست؟ چرا می خواهد این قطار را نگه دارد؟ قبل و بعد این ماجرا و انگیزه آن را نمی دانستم فقط احساس می کردم تصویر بسیار قدرتمندی است یعنی از آن جنس تصاویری که در پس ذهنم ثبت شده بود.

مادرم مبتلا به سرطان بود

وی در ادامه افزود: در یک دوره مادرم به بیماری سرطان مبتلا بود و ما در دوره درمان او، رفت و آمدها به بیمارستان و داروخانه برای تهیه دارو را طی کردیم، با انواع این جنس آدم ها ارتباط و تعامل داشتم و هر زمان که آن ها را می دیدم راجع به مشکلاتشان حرف می زدم، چون خودم بخشی از همان جامعه بودم. سال 91 یا 92 بود که در داروخانه 13 آبان پسربچه ای را دیدم که در کنار مادر مبتلا به سرطان خود ایستاده بود و یک کیسه دارو در دست داشت. او آمپول ها را آگاهانه کنار گذاشت و فقط داروهای شیمی درمانی را تحویل گرفت. این صحنه برای من تکان دهنده بود و در ذهن من ماند. به این نتیجه رسیدم تصویر پسربچه همان پسری است که روی ریل قطار ایستاد و بخشی از پازل برایم حل شد. در فیلم صحنه ای وجود دارد که مادر وقتی به مرتضی پول می دهد تا فیلمش را بسازد و می گوید وقتی از داروخانه داروها را تحویل گرفت یک آمپول تقویتی است که نیاز نیست آن را بخرد. این صحنه از همان داروخانه 13 آبان و آن پسر در ذهنم تداعی شد. تصویر بعدی که در ذهنم شکل گرفت محسن برادر مرتضی بود که می خواست ترمز را بکشد و قطار را نگه دارد یعنی همان شب این صحنه هم شکل گرفت و این دو تصویر آن قدر در کنار هم قدرتمند بودند که مرا مطمئن کرد که فیلمنامه ای خواهم نوشت و این قطعا فیلم کوتاه نخواهد بود یعنی نقطه عزیمت من به فیلم بلند همین دو سکانسی بود که آن شب نوشته شد.

خردمندان درباره گذارش از عرصه فیلم کوتاه به عرصه فیلم بلند و موفقیتش در اولین اثر بلندش بیان کرد: من علاقه بسیاری به فیلم کوتاه دارم و هر وقت فرصت شود سریعا فیلم کوتاه می سازم و بلافاصله بعد از «بیست و یک روز بعد» نیز یک فیلم کوتاه ساختم. در آن شب احساس کردم که نمی شود این قصه را کوتاه ساخت و باید از آن فیلمی بلند تولید کرد تا بسط و گسترش پیدا کند و در سینما عرضه شود. من از آن شب شروع به نوشتن سکانس ها کردم و جغرافیای قصه برایم تقریبا آشکار شد. خانواده ای که در کنار ریل راه آهن زندگی می کنند، دوستی که اطمینان به حضور و همدردی در کنار مرتضی داشتم و باید به گونه ای فیلم طراحی می شد که این رفیق همان‌گونه که در زندگی واقعی حضورش آرامش می دهد به فیلم نیز تعادل و قدرت دهد که تلخی و تندی آن را گرفته و همواره شخصیت اصلی را یاری کند تا مخاطب پس نزده و تا پایان با فیلم همراه شود.

سینایی که مرتضی شد

مهدی قربانی شخصیت اصلی فیلم نیز درباره چگونه بازیگر شدن خود و حضور در «بیست و یک روز بعد» عنوان کرد: از سن 10 سالگی در یک آموزشگاه فعالیت خود را شروع کردم، دو سال گذشت تا این که فراخوانی داده شد و از سنین 9 تا 12 سال بازیگر برای فیلم «ابد و یک روز» می خواستند. قبل از آن برای نقش های متعدد تست دادم اما اولین نقشی که قبول شدم «ابد و یک روز» بود که توسط آقای روستایی، دستیار ایشان و آقای ملکان تست گرفته شد و بازی کردنم در آن فیلم قطعی شد و با موفقیت هایی نیز همراه شد. بعد از آن فیلم دو کار تئاتر کردم و در شهریور 95 برای «بیست و یک روز» بعد دعوت شدم.

کارگردان «بیست و یک روز» بعد در ادامه درباره نقش های این فیلم و بازی مهدی قربانی اظهار کرد: در ابتدا این بازیگر برای بازی در نقش سینا انتخاب شده بود، من به دنبال بازیگر برای شخصیت اصلی فیلم بودم و در همه جا به دنبال بازیگر برای نقش مرتضی بودم اما در پایان مهدی قربانی این نقش را با روش های مختلف و رندی از من گرفت. اولین تستی که از مهدی قربانی گرفتم به این شرح بود که پنکه ای روشن بود و از او خواستم که با نیروی درون آن را متوقف کند. تلاشش را کرد و با تمام زور خود قصد داشت که آن را متوقف کند. مهدی با حرکت های خودجوش خود به دنبال گرفتن نقش مرتضی برای این فیلم بود و در طول زمان دیدم شخصیت مهدی قربانی از همه جهات اعم از سخت کوشی و مردانگی به شخصیت مرتضی نزدیک است بنابراین نقش مرتضی را به او سپردم.

وی در ادامه تاکید کرد: مهدی قربانی واقعا بازیگری را دوست دارد و با تمام وجودش بازی می کند. سکانسی که روی ریل راه آهن کتک می خورد یکی از سخت ترین سکانس هاست. در اطراف ریل سنگ‌های تیز و چند گوش بود و باید با همان تک پوش زرشکی که پوشیده بود روی ریل می خوابید تا او را بزنند. از نظر بازیگری صحنه بسیار سختی بود و ما حدود 12 بار این صحنه را فیلم‌برداری کردیم و هر بار این صحنه درست انجام نمی شد که بیشترین دلیل آن درست کتک نزدن بازیگران کار بود و من به دلیل سلامت مهدی نمی توانستم فشار بیاورم. بعد از 12 بار برداشت بالاخره مهدی به سمت من آمد و گفت بگو تا می توانند بزنند که کار درست از آب دربیاید. من هم گفتم رحم نکنید و تا می توانید بزنید که صحنه بالاخره درست از آب درآمد.

25 بار از نوید محمدزاده سیلی خوردم

مهدی قربانی در ادامه با گلایه توام با شوخی گفت: کتک خور من خوب است. 25 بار از نوید محمدزاده در «ابد و یک روز» سیلی خوردم. در سکانسی، سینا رازانی قرار بود در کوچه به من سیلی بزند که گفتم نزند. یک بار حمیدرضا آذرنگ در کلوپ به من سیلی زده است، در ریل من را کتک می زنند پس تکلیف قهرمان فیلم چه می شود. من از سگی که برای سکانس کتک زدنم هم گذاشته بودند می‌ترسیدم چون آدمخوار بود.

عصر آزاد درباره قهرمان اصلی فیلم خاطرنشان کرد: تلاش و پشتکار مهدی قربانی برای گرفتن این نقش از هوشمندی ایشان است چون در سینمای ما در تولیدات یک سال قهرمان نوجوان وجود ندارد، با این شرایط کار به یک نوجوان سپرده می شود و این میزان قصه حول محور اوست و مهارت های بازیگری اش بروز می کند که درخشش او را به همراه دارد.

همچنین خردمندان درباره شرایط سخت تولید فیلم نیز بیان کرد: هیچ‌وقت برای یک کارگردان شرایط موفقیت صد در صد نمی شود اما یک نظریه وجود دارد که می گوید اگر یک فیلم‌ساز 60 تا 70 درصد از چیزی که مدنظر دارد محقق شود موفق شده است. برای یک فیلم‌ساز اول همیشه بودجه کم وجود دارد و بیشتر از زمان در نظر گرفته شده نمی تواند برنامه ریزی کند. ما باید دو سکانس را در یک آفیش می گرفتیم یعنی یک سکانس از ساعت 8 صبح شروع می شد و تا ساعت 12 ادامه داشت. در آبان روزها کوتاه و شب ها بلند بود و ما باید دو سکانس را در این زمان می گرفتیم و این فشار زیادی وارد می کرد که باعث می شد تا 2 شب آنجا باشیم و مهدی قربانی از 9 شب به بعد توان نداشت، این قدر فشار وجود داشت که من و مهدی قربانی با هم دعوا می کردیم چون از خستگی به خواب می رفت و این خواب میمیک، احساس و چهره را با نقص روبه رو می کرد.

تهرانی‌ها درگیر آمپول‌های 7 میلیونی

وی درباره برداشت های مختلف نسبت به پایان فیلم توضیح داده و اظهار کرد: مرتضی در طول فیلم ایده نگه داشتن قطار را دارد که هیجان زده و خام به نظر می رسد و براساس همان قرار است فیلمی بسازد. باور و قدرت لازم را برای نگه داشتن قطار ندارد بلکه صرفا یک سری مراسمات صوری برای چنین خواسته ای انجام می دهد. به طرق مختلف این مسئله در فیلم تکرار می شود اما در بار آخر وقتی این اتفاق می افتد که تجربه ها و سختی را پشت سر گذاشته است و به یک بزنگاه و درک جدیدتری رسیده است، اینکه مشکلات زندگی تمام نمی شود و باید طریقه ایستادن در برابر سختی ها را پیش بگیرد. بعد از این مرحله است که فقط خودش است و خودش و برای اولین بار روی ریل به دور از مراسمات صوری قرار می گیرد و می خواهد واقعا محکم جلوی قطار و سختی ها را بگیرد. حتی همه حرف‌هایی که مهران از هوای ابری، باران، گرگ و کلاغ ها در هر بار نمایش مرتضی در فیلم به دروغ می گوید در سکانس پایانی در واقعیت اتفاق می افتد. در بازخوردهایی که در این روزها داشتم مخاطبان می گویند بعد از چند روز از دیدن «بیست و یک روز بعد» هنوز به فیلم و سکانس پایانی آن فکر می کنیم.

کارگردان «بیست و یک روز بعد» در واکنش به این نقد که فیلم با تلخی و بزرگی نسبت به سرطان پرداخته با صراحت بیان کرد: در زمان کودکی ما اسمی از سرطان نبود اما امروز سرطان مثل نقل و نبات در خانواده ها افتاده است. برای اینکه جدیت یک مسئله بیان شود باید برجسته تر بیان شود تا به گوش مخاطب برسد. بسیاری از مردم در شهر تهران درگیر ماراتن «بیست و یک روز بعد»، بیست ویک روزها و آمپول های 5 تا 7 میلیونی برای رفع سرطان هستند. بنابراین باید محکم‌تر و بزرگ‌تر بیان کرد تا شنیده شود و این شکل بیان درست است.

خردمندان در پایان گفت: از اینکه فیلم را دیدید تشکر می کنم. بیست سال است جنس فیلمی مثل «بیست و یک روز بعد» در سینمای ایران دیده نمی شود. ما فیلم را از فضای آپارتمانی و تک لوکیشن بیرون آورده و در لوکیشن های متعدد برای پرده سینما تولید کرده ایم تا لذت داشته باشد. بنابراین دیگران را برای دیدن فیلم تبلیغ و تشویق کنید.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *