رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

مثل پدرم دوستش داشتم/پول‌ها وسوسه ام کرد

9:00 - 23 فروردين 1398
کد خبر: ۵۰۴۱۷۰
رئیس سرکلانتری سوم پلیس پیشگیری پایتخت از دستگیری پرستار جوانی خبر داد که نقشه سرقت پول‌های پیرمردی را کشدیده بودند.

به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، اویل اسفندماه امسال سال ۹۷ بود که زن جوانی با مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ تماس گرفت و گفت:پرستار پدرش و یک هم دست دیگر قصد داشتند پول‌های داخل خانه را سرقت کنند، اما با مقاومت من گرفتار شدند و همین حالا در خانه حضور دارند.

این سرآغاز پرونده سرقت از خانه پیرمرد پولدار بود.

سرهنگ علی آقاکارخانه در این باره در گفتگو با خبرنگار گروه جامعه می‌گوید:مأموران پلیس پس از دریافت خبر بلافاصله راهی محل حادثه شدند. با حضور مأموران در خانه پیرمرد مشخص شد زن جوانی به نام پریناز که از دوسال پیش پرستاری پیرمرد را به عهده دارد با هم دستی یکی از دوستانش به نام زهرا نقشه سرقت چند میلیون تومان پول از خانه پیرمرد را کشیده بودند، اما شانس با آن‌ها یار نبودو با سرعت عمل دختر پیرمرد که خیلی اتفاقی در خانه حضور داشت هر دو نفرشان غالفگیر شده و گرفتار شدند.

اما ماجرای سرقت پول‌های پیرمرد چیست و پرستار جوان این نقشه را چه طور اجرا کرد؟ در ادامه گفت: وگوی میزان را با این سارق جوان را می‌خوانید.

چند سال داری؟
سی سال

چه طور پایت به خانه پیرمرد باز شد؟
دو سال پیش به عنوان یک خدمتکار وارد این خانه شدم

از چه طریقی با این خانواده آشنا شدی؟
پرستار قبلی مرا معرفی کرد

از نقشه‌ای که برای سرقت پول‌های پیرمرد کشیدی بگو؟
همیشه همراه پیرمرد به بانک می‌رفتم و چند میلیون تومان پول می‌گرفتیم. سپس به خانه می‌آمدیم. هیچ وقت به این فکر نمی‌کردم که یک روز نقشه سرقت پول‌های پیرمرد را بکشم، اما چند وقت پیش پدرم دچار بیماری شد، یکی از کلیه هایش از کارافتاد و خرج درمانش زیاد بود. به هر دری زدم تا شاید پول درمان پدرم را فراهم کنم، اما نشد.

همین موضوع باعث شد که نقشه سرقت را بکشید؟

بله، آن روز پیرمرد از بانک حدود ۱۲ میلیون تومان پول گرفت و با هم به خانه آمدیم وچند ساعت با خودم فکر کردم تا اینکه تصمیم گرفتم پول را سرقت کنم. برای این کار احتیاج به یک هم دست داشتم. به همین خاطر به یکی از دوستانم به نام زهرا زنگ زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او هم قبول کرد کمکم کند.

نقشه را چه طور اجرا کردید؟

بعد ازظهر در ورودی خانه را بازکردم، شانس نداشتیم، آن روز دختر پیرمرد هم در خانه بود وقتی هم دستم زهرا وارد خانه شد با یک دستمال آغشته به ماده بی هوشی به سمت دختر پیرمرد رفت. قصد داشت ابتدا او را بی هوش کند، اما زورش نرسید. با هم گلاویز شدند.

آن وقت تو چه کار کردی؟

حسابی ترسیده بودم، به سمت آن‌ها رفتم تا جدایشان کنم.

چرا فرار نکردید؟

ترسیده بودم. دختر پیرمرد در ورودی را قفل کرد و دیگر راهی برای فرار نداشتیم. بعد او با پلیس تماس گرفت و دستگیر شدیم.

فکر می‌کنی چه آینده‌ای در انتظارت است؟

نمی‌دانم، اما امیدوارم پیرمرد و فرزنداش رضایت بدهند. من دو سال درخانه آن‌ها کار کردم و پایم را هم چپ برنداشتم. این بار هم اشتباه کردم و پیشیمانم.من پیرمرد را مثل پدر خودم دوستش داشتم اما متاسفانه پول ها وسوسه ام کرد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *