

پسرم کلاس اول دبستان بود که به تومور مغزی مبتلا شد و در بیمارستان ساسان جراحی شد؛ تا دوم راهنمایی درس خواند و از آن زمان بود که دچار سکته مغزی شد.
یک شب سکته کرد و فردا متوجه شدیم که نصف بدن او بی حرکت است و بعد از سکته کردن سالهاست در وضعیت بی حرکتی به سر میبرد.
دختر آخرم نیز لیسانس شیمی دارد، 23 ساله است و بیکار است
فارس: چگونه هزینههای درمان فرزندانت را تأمین کردهای؟
بابای مدرسه: ابتدا قیمتها آنقدر بالا نبود، در کنار آن کمکهایی نیز از طریق مدرسه میشد، اما حالا واقعاً خیلی سخت است.
فارس: درآمد شما چقدر است؟
بابای مدرسه: از حقوق 2 هزار و 700 تومان در آموزش و پرورش شروع کردم و درحال حاضر یک میلیون و 100 هزار تومان حقوق میگیرم که دریافتیام 900 هزار تومان است.
***
وقتی از بابای مدرسه می خواهم از مشکلات و سختیهای زندگیش بیشتر بگوید، با تأسف سری تکان داد و اظهار داشت: مشکلات در همه مراحل زندگی بوده است، اما این اواخر خیلی زیادتر به مشکل و سختی خوردهام، در آن زمان کمکهایی میرسید؛ برای نمونه رئیس بیمارستان ساسان همسر خواهر مدیر مدرسه ما بود و نصف هزینه جراحی اول پسرم را دریافت کرد.
فارس: آیا از بیمه طلایی فرهنگیان استفاده می کنید؟
بابای مدرسه : زمانی که بیمه طلایی قبلی برقرار بود دو سال بیمه طلایی بودم و خوب بود، اما تا سه روز پیش بیمه طلایی نبودم و حالا تازه هولوگرام بیمه طلایی جدید را چسباندهام.
فارس: آیا کسانی در تأمین هزینه درمان فرزندانتان به شما کمک میکنند؟
بابای مدرسه: یکی دو تا دوست خوب دارم که به بنده کمک کردند و نزدیک 25 و 26 میلیون تومان به آنها بدهکار هستم؛ آنها خیلی کمک کردند.
فارس: آیا آموزش و پرورش در این مسیر سخت به شما کمکی کرده است؟
تا 3 سال پیش اگر برای نمونه 500 هزار تومان فاکتوری بردم، اداره رفاه منطقه 6، 100 هزار تومان داد و تا 10 روز پیش نیز فاکتور بردم و 500 هزار تومان آموزش و پرورش داد.
حدود 3 میلیون نیز در دو مرحله بیمه معلم از طریق بیماریهای صعبالعلاج کمک کرد و کل پول دریافتی حدود 4 میلیون و 500 هزار تومان است؛ البته چند سال پیش مبالغ جزئی داده است.
فارس: در کدام مدارس بهعنوان بابای مدرسه کار کردهاید؟
بابای مدرسه: حدود 7 سال در هنرستان بودم، سپس در مهدکودک راه ظفر فعالیت کردهام، به مدرسه شاهد حضرت خدیجه رفتم، مدتی در مدرسه راه توحید بودهام. زمانی دبستان دخترانه هجرت بودهام و یکسال است که در این مدرسه ابتدایی میرزا کوچکخان جنگلی مشغول به کار هستم.
***
بابای مدرسه که خنده تلخ و از سر اجبار بر لب دارد از بیکاری دخترش دل نگران است.
وی ادامه داد: دخترم در مجتمع پیامبر اعظم(ص) درس خوانده است و نصف هزینه تحصیل دانشگاه را یک مؤسسه خیریه پرداخت کرده است.
وقتی از بابای مدرسه با سختی میخواهم از درد و رنج فرزندان بیمارش بیشتر بگوید، یادآور شد: دختر بزرگم اعصاب ناراحت دارد، یا زیاد حرف میزند یا ساکت میشود و با دیگران حرف نمیزند و عصبی میشود، پسرم نیز مانند یک قطعه گوشت بیتحرک است و همه کارهای شخصی پسرم را خودم انجام میدهم.
فارس: آیا مشکلات فرزندان در کار سازمانی شما تأثیر گذاشته است؟
بابای مدرسه: اصلاً کارها را با هم مخلوط نمیکنم و با دانش آموزان بسیار خوشحال و خندان برخورد میکنم، بچه ها وقتی بنده را میبینند فکر میکنند از من شادتر در دنیا وجود ندارد.
فارس: به نظرشما دلیل این همه مشکلات چیست؟
بابای مدرسه: فکر میکنم بیاعتنایی به پدر و مادرم باشد؛ چراکه بدترین کاری که کردم بیاعتنایی به پدر و مادرم بود البته بیاحترامی به آنها نکردم.
ولی آنها را در برهه ای از زمان تنها گذاشتم و خودم برای خودم تصمیم می گرفتم.
***
بابای مدسه از بیان مشکلاتش غمگین و خسته به نظر می رسد؛ وی گفت: اصل مشکلات همین بردن فرزندانم به دکتر است، پسرم را هر وقت خواسته باشم برای تصویربرداری ببرم، 220 هزار تومان باید هزینه رفت و آمد به آمبولانس بدهم.
از سویی به دلیل خشک بودن دست و پای فرزندم، امکان آوردن آسان با برانکارد از طبقه پنجم و 87 پله به پایین وجود ندارد و 100 هزار تومان باید برای این جابجایی به طور جداگانه، علاوه بر هزینه رفت و آمد، پرداخت کنم.
فارس: خواسته شما از وزارت آموزش و پرورش چیست؟
بابای مدرسه: هیچی نمیخواهم، همه آموزش و پرورش مشکل بنده را میدانند و به بنده آدم آهنی میگویند.
خودم نیز مشکل قلبی و مشکل روده دارم و همه فرزندانم غیر از مریضیهایی که دارند به مشکل دیابت نیز مبتلا هستند.
اگر وزیر آموزش و پرورش وضع بنده را نداند، معاون رئیس آموزش و پرورش منطقه 6 و رئیس اداره رفاه خوب میدانند.
وضعیت زندگی بنده را آموزش و پرورش باید ببیند؛ آیا بزرگ خانواده نباید از وضعیت درون خانه آگاه باشد؟ آیا با کمک 100، 200 هزار تومانی میتوان تشک مواج، ویلچر و چیزهای دیگر تهیه کرد؟
آیا آموزش و پرورش نمیتوانست من را از طبقه پنجم با این بچههای بیمار به مکان دیگری انتقال بدهد؟
***
به سختی از پلههای تاریک و غمگرفته مدرسه که در این روزهای تابستان خالی از دانش آموز است، پایین میآیم.
زبانم از پاسخ قانعکننده به این مرد رنجور بازمانده است و تنها با گفتن این جمله که «خدا به شما صبر و استقامت بیشتر دهد»، دستانش را میفشارم و با او خداحافظی میکنم.
وقتی از او جدا میشوم، امیدوار به این موضوع هستم تا شاید این گزارش فتح بابی برای گشایش درهای ناگشوده این خانواده باشد و وزیر آموزش و پرورش که به تازگی از آزمون استیضاح سربلند بیرون آمده است، گامی موثر برای حل مشکلات این بابای مدرسه بردارد.
/
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.