پنجاهویکمین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات ۱۰۴ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین و همچنین ماهیت این سازمان بهعنوان یک شخصیت حقوقی، روز سهشنبه (۹ دیماه ۱۴۰۴) در شعبه یازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حجتالاسلام والمسلمین امیررضا دهقانی و مستشاران دادگاه مرتضی تورک و امین ناصری، با حضور وزیری نماینده دادستان، خانواده شهدا و وکلای آنها و همچنین وکلای متهمان در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) بهصورت علنی برگزار شد.
قاضی دهقانی در ابتدای جلسه گفت: قرآن کریم میفرماید: حکم کنید، و چنانچه حکم کردید، بین افراد به قسط باشد؛ که خداوند مقسطین را دوست دارد. نبی اکرم، رحمةٌ للعالمین، میفرمایند: اگر حکم به غیر عدل شود، برکت از میان شما میرود.» امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: روشنایی چشم حاکمان، استقامت عدل در آن سرزمین است.
وی گفت: ادامه جلسه دادگاه کیفری یک استان تهران به تصدی اینجانب بهعنوان رئیس دادگاه و با حضور مستشاران نماینده دادستان، وکلای و وکیل شاکی، جهت بررسی و رسیدگی به کیفرخواست واصله از تهران در خصوص اتهامات مرتبط با اقدامات تروریستی متهمین پرونده آغاز میگردد.
قاضی در ابتدا با بیان اینکه سخنی با اصحاب رسانه، خبرنگاران گرامی و نمایندگان افکار عمومی دارم، گفت: سالها پیش در قامت یک خبرنگار و روزنامهنگار ایستاده و با این حقیقت آشنا شده که تیتر چگونه افکار عمومی را هدایت میکند و یک روایت دقیق چگونه اعتماد اجتماعی را میسازد، سالهایی را در تحریریهها زیسته، با دغدغهٔ خبر، تیتر و روایتِ واقعیت، و طعم نگرانیها را چشیده و فشار افکار عمومی و هجمهها را از نزدیک لمس کرده است. از همین تجربه است که میگویم: حضور اصحاب رسانه نهتنها برای این قاضی قابل احترام، بلکه واجد معانی عمیق است. این دادگاه از آغاز، «علنی بودن» را نه یک تشریفات آیینی، بلکه حق مردم و تکلیف دستگاه عدالت میداند. خبرنگاران فقط ناقلان خبر نیستند؛ آنان راویان حقیقت و حافظان حافظهٔ جمعی جامعهاند. آنچه امروز با حضور صمیمانهٔ خبرنگاران در جلسهٔ دادگاه ثبت میشود، فردا معیار قضاوت تاریخ است.
وی ادامه: دستگاه قضا، خود را بینیاز از این نظارت آگاهانه و همراهی مسئولانه نمیداند. عدالت اگر در سکوت اجرا شود، در ضمیر جامعه ناتمام است؛ و اگر صرفاً برای دیده شدن اجرا شود، از معنا تهی است. تلاش این دادگاه، ایستادن در میانهٔ این دو میدان است: اجرای قانون، آرام و مستند ما در روشنایی خبر. خبر، چراغی است که مسیر عدالت را روشن میکند؛ پلی است میان حقیقت و وجدان مردم، که نه فقط در دادگاه، که از دید شما دیده میشود و ضامن سلامت و شفافیت رسیدگی در دادگاه است. بدین سبب، این دادگاه همچنان تأکید میکند که خبرنگاران چگونه با یک تیتر میتوانند افکار عمومی را به سوی یک تجربهٔ واقعی از عدالت رهنمون کرده، آن را در حافظهٔ تاریخی مردم ثبت کنند و به وجدانهای بیدار بنشانند.
حجت الاسلام والمسلمین دهقانی ادامه جلسه با تأکید بر نقش دادگاه و رسانهها در کشف و روایت حقیقت اظهار کرد:آنچه این دادگاه به دنبال آن است، اثبات حقیقت است. آنچه خبرنگاران امروز با تحمل مرارتها و سختیها دنبال میکنند نیز، حقیقت قابل روایت است. دادگاه بهخوبی میداند که خبرنگاران به دنبال حقیقت قابل روایت هستند، همانگونه که این دادگاه به دنبال حقیقت قابل اثبات است این دو اگر چه یکسان نیست، اما هم مسیر است. اما مسیر رسیدگی به این پرونده به دلیل مواجهه با اتهامات بسیار سنگین، هم از نظر تاریخی و اجتماعی حساس است و هم بسیار پرخطر است.
وی افزود:دادگاه تلاش دارد با تکیه بر حقیقت، و با همراهی خبرنگاران دلسوز تصمیمی سریع، دقیق و منصفانه اتخاذ کند. به خاطر دارم زمانی که از خبرنگاری تا دبیری و سردبیری مسیر حرفهای را طی کردم زاویهای متفاوت از حقیقت در رسانه را تجربه کردم. خبرنگاری یعنی ایستادن در خط مقدم خبر؛ جایی که باید همزمان دقیق بود، سریع عمل کرد و منصف ماند.
قاضی ادامه داد:دبیری و سردبیری یعنی تصمیم گرفتن میان آنچه میتوان گفت و آنچه باید گفت آن هم زیر فشار زمان، رقابت، تماسهای مکرر و گاه هجمههایی که نه حرفهای است و نه منصفانه. فضای رسانه فقط نوشتن و انتشار نیست با اتهامها، سوءتفاهمها، قضاوتهای شتابزده و فشار افکار عمومی همراه است. این را نه در کتاب، بلکه در عمل تجربه کردهام.
وی خاطرنشان کرد:وقتی خبری منتشر میشود گاهی پیش از آنکه خوانده شود داوری میشود و پیش از آنکه اصلاح شود، اثر خود را میگذارد. از این رو حضور اصحاب رسانه در این دادگاه برای ما مغتنم و محترم است. میدانم با دغدغه حقیقت آمدهاید؛ برای ثبت حقیقت و تاریخ پس از انقلاب.
قاضی با اشاره به اهمیت عدالت گفت:عدالت پنهان، حتی اگر دقیق باشد در ذهن جامعه کامل نیست و اگر عدالت صرفاً نمایشی باشد، از قانون فاصله میگیرد و خود به بیعدالتی تبدیل میشود. از این رو، تلاش دادگاه ایستادن در این نقطه تعادل است؛ میان حقیقت قابل روایت و حقیقت قابل اثبات.
وی افزود:با توجه به حساسیت این پرونده، از نقش خبرنگاران در این لحظه تاریخی قدردانی میکنم. مسئولیتی که بر دوش شماست نشانه اعتماد به راویان حقیقت است حقیقتی که اثر آن تا عمق تاریخ میرود و در شکلگیری حافظه جمعی ملت نقش دارد. از این بابت صمیمانه سپاسگزارم.
قاضی تصریح کرد: از این رو تأکید داریم که نقل کامل خبر برای مخاطبان بسیار ضروری است. از همه خبرنگاران و دغدغهمندان حقیقت که برای بیدار ماندن وجدانهای بیدار تلاش میکنند، تشکر میکنم.
وی با اشاره به تقارن جلسه دادگاه با نهم دی گفت:امروز بهدلیل تقارن این روز با نهم دی، روز بصیرت و میثاق امت با ولایت لازم میدانم یادآوری کنم که امروز تنها یک روز در تقویم نیست بلکه نقطه تبلور بصیرت ملت ایران و تجلی اراده عمومی در دفاع از حقیقت، استقلال و عدالت است. روزی که مردم این سرزمین، فارغ از گرایشها و سلایق، به میدان آمدند تا اعلام کنند قانون خط قرمز ملت است و امنیت ملی بازیچه جریانهای سازمانیافته و خائن نخواهد بود.
حجتالاسلام والمسلمین دهقانی ادامه داد: دادگاهی که امروز در آن سخن میگوییم دادگاه انتقام یا تسویه حساب سیاسی نیست؛ هرچند بخواهند القا کنند. این دادگاه، دادگاه رسیدگی به اتهاماتی است علیه جان انسانها، زنان کودکان و مردان شریف و بی گناه این ملت با اتهاماتی علیه امنیت و اراده ملت. جریانی که امروز در مقابل قانون پاسخ بود جریانی است که دستش به ریختن خون هزاران شهروند بی گناه آلوده شده است.
وی با اشاره به حماسه نه دی، اظهار کرد: نهم دی به ما یادآوری میکند که بصیرت، مکمل عدالت است؛ آنگاه که ملت آگاه است. حافظه تاریخ با قلم خبرنگاران دغدغهمند تقویت میشود و اتهام با شعار تطهیر نمیشود و عدالت در معرض تحریف نیست. امروز نهم دی نه پایان راه که یادآور مسئولیت دائمی ما در پاسداری از حقیقت و عدالت است.
قاضی دادگاه بیان کرد: این دادگاه روایت تاریخ بعد از انقلاب و بخشی از آن حافظه تاریخی است؛ حافظهای که اجازه نمیدهد اتهامات در قالب اتهامات تروریستی تطهیر شود هرچند نقابهای متعدد برای آن ساخته شود. متعهد به قانون و حقوق مردم و دغدغهمند در برابر حقها و خونهای به ناحق ریخته بزهدیدگان و قربانیان هستیم.
حجت الاسلام والمسلمین مداح وکیل شکات در ادامه در جایگاه حاضر شد و گفت: در ادامه تبیین جنایات تروریستی گروهک منافقین، نقش هر یک از افراد را در جلسه گذشته تشریح کردم. تمامی اعضای منافقین که سردستگان آنان در کیفرخواست حاضر هستند و ۱۰۶ متهم این پرونده را تشکیل میدهند، همگی در مقاطعی از فعالیت خود در گروه تروریستی منافقین مسلح بودهاند. بنا بر اذعان اعضای جداشده از سازمان نیز صراحتاً تأکید شده که هیچکس از اشرف بدون سلاح خارج نمیشد. این اقدامات مسلحانه کاملاً روشن و غیرقابل انکار است. اما برای تبیین اعتقادیِ موضوع باید گفت که در یک عملیات بزرگ تروریستی، خودشان اعلام کردهاند که حدود ۵۵ هزار نفر را کشته یا زخمی کردهاند.
وی ادامه داد: امروز قصد دارم ارکان مادی جرم ارتکابی این افراد را بررسی کنم؛ اقداماتی که انجام دادهاند، در تمامی مکاتب و نظامهای عدالت کیفری دنیا از جمله جرایمی است که اشدّ مجازات را در پی دارد و در سراسر جهان از جرایم غیرقابل پذیرش محسوب میشود. مستند فیلمهایی که در جلسات قبل پخش شد نشان میدهد که شخص متهم ردیف دوم، متهم ردیف سوم و برخی دیگر از متهمین در اتاق فرماندهی حضور داشته و عملیات را راهبری میکردهاند. فیلمهایی که نشاندهنده عملیات آنان بود، نیروهایی را نمایش میداد که با ادوات نظامی سنگین وارد کشور شده بودند. همچنین تصاویری که از شهر اسلامآباد و بیمارستان اسلامآباد منتشر شد، همگی حکایت از وقوع این اقدامات دارد.
وی ادامه داد: شاهدان نیز در این جلسات حاضر شدند و نسبت به عملیات فروغ جاویدان و جنایاتی که منافقین مرتکب شدند، شهادت دادند. نشریات و اظهارات منتسب به شخصیت حقوقیِ سازمانِ متهم ردیف اول پرونده نیز صراحتاً و با افتخار از این کشتار نام برده و اعلام کردهاند که کشتیم و خوب کردیم که کشتیم، و اگر بار دیگر به مردم ایران دستمان برسد، باز هم میکشیم، جنایاتی که این افراد انجام دادهاند بسیار گسترده است. اگر بخواهم فقط به جنایاتی اشاره کنم که در عملیات فروغ جاویدان مرتکب شدند، قتلهای گستردهای رخ داده که خودشان اعلام کردهاند بیش از ۵۵ هزار نفر را کشتیم یا زخمی کردیم. تخریب گسترده شهرها؛ بنا به اذعان خودشان بیش از ۱۵۰ کیلومتر وارد خاک کشور شدهاند و به هر شهر و روستایی که در مسیرشان بوده تخریب و غارت کردهاند.
قاضی ادامه داد: یک زمان شخصی در هیجان، مرتکب قتل با سلاح میشود، اما اینجا موضوع متفاوت است، مجروح را از بیمارستان خارج میکنند و در حیاط بیمارستان به آتش میکشند؛ اینها نوزاد تازه متولد شده را در آغوش مادر در بخش زایمان بیمارستان به رگبار میبندند؛ آدمربایی گسترده انجام دادهاند و خودشان با افتخار اعلام کردهاند که تعداد زیادی اسیر از مردم ایران گرفتیم. آتش زدن بیمارستانها، تیرباران مجروحین، سوزاندن اجساد، آویزان کردن اجساد از تیر چراغبرق در خیابانهای شهر بهمنظور ایجاد ارعاب گسترده، آتشزدن خانهها و غارت وسیع اموال مردم تمامی این مصادیق بهصورت سازمانیافته و منسجم توسط یک گروه منظم و هماهنگ رخ داده است.
حجتالاسلام والمسلمین مداح وکیل شکات پرونده، اظهار کرد: پیش از آغاز عملیات، جلسهای با حضور همه اعضا به ریاست مسعود رجوی برگزار شده که در آن اهداف حمله، نقاط مورد نظر، نوع ادوات نظامی و شیوه اجرای عملیات بهطور دقیق تعیین شده است. این عملیات از پیش طراحی شده بود و پس از طرحریزی، تقسیم کار صورت گرفت و حتی فرماندهان محورها و یگانها مشخص شدند.
وی ادامه داد: قریب به اتفاق متهمان این پرونده شخصاً در عملیات حضور داشتند، مسلح بودند و اقدام نظامی انجام دادند. در فیلمهای ارائهشده، حضور متهم ردیف دوم، متهم ردیف سوم و برخی دیگر از متهمان در اتاق فرماندهی کاملاً مشهود است؛ بهگونهای که مسیر حرکت نیروها و نحوه پیشروی آنها را نیز هدایت میکنند.
وی شرکتکنندگان در عملیات را به سه دسته تقسیم کرد: فرماندهان اصلی و سردستهها که نقش آمریت، هدایت و راهبری داشتند، فرماندهان میانی مانند فرماندهان محور، گردان و تیپ و اعضای مسلح عادی که مباشرت مستقیم در جنایت داشتند.
وکیل شکات پرونده تأکید کرد: در جرایم سازمانیافته، مسئولیت کیفری سردستهها و فرماندهان از مباشرین جرم در قوانین کیفری داخلی و بینالمللی در جرایم سازمانیافته سنگینتر است؛ چرا که تأمین تجهیزات، دریافت تسلیحات، آموزش نیروها، طرحریزی عملیات و هدایت میدانی همگی توسط سردستهها انجام شده است. رجوی سه روز برای دریافت تسلیحات به صدام التماس کرد و بدیهی است که افراد و اعضای عادی نمیتوانستند این دیدار را با صدام داشته باشند و این کارهار را انجام دهند. اگر پیگیریها برای دریافت پول و سلاح از رژیم بعث عراق صورت نمیگرفت، اعضای عادی امکان انجام چنین حملهای را نداشتند.
وی یادآور شد: مستندات و فیلمهای عملیات نشان میدهد که صدور فرمان آتش مستقیماً توسط مسعود و مریم رجوی انجام میشده و تا زمانی که این فرمان صادر نمیشد، نیروهای میدانی اقدامی نمیکردند؛ همانگونه که در سطوح پایینتر نیز بدون دستور فرماندهان میانی، نیروها وارد عمل نمیشدند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح همچنین با استناد به ارکان مادی و معنوی جرایم محاربه و افساد فیالارض و همچنین ماده ۱۳۰ قانون مجازات اسلامی تصریح کرد: چنانچه عنوان مجرمانه اعضای یک گروه محاربه یا افساد فیالارض باشد، این عنوان برای سردسته گروه نیز محقق است، حتی اگر شخصاً سلاح به دست نگرفته و مستقیماً در عملیات شرکت نکرده باشد.
حجت الاسلام والمسلمین مداح گفت: زمانی که عنوان محارب یا مفسد فی الارض بر سر دسته گروه مجرمان صدق کند، حسب مورد به عنوان محارب و مفسد فی الارض محکوم میشود. میخواهم آنچه در عملیات فروغ جاویدان اتفاق افتاده را جزئیتر خدمت تان بیان کنم. علی القاعده به نسبت سردستههایی که در اتاق فرماندهی بودند، چنین چیزی رخ داده است.
وی ادامه داد: ممکن است بگوییم خود این افراد اسلحه نکشیدند و در میدان کسی را به قتل نرساندند، اما جرایم توسط اعضای گروه محقق شده است. ارتکاب جرائم در راستای اهداف گروه بوده است. اهداف نامشروعی که مسعود رجوی قبل از همین عملیات برای اعضا جمع آوری میکند را طرح ریزی کرده و افراد را برای این موضوع دعوت میکند و همه اعضا نیز نسبت به این موضوع علم دارند و اینطور نبود که وحدت قصد نبوده باشد و اعضا نیز چنین جنایاتی را انجام میدهند.
حجت الاسلاموالمسلمین مداح عنوان کرد: پس جرایم توسط اعضا محقق شده و ارتکاب جرم در راستای اهداف گروه است، ممکن است هر یک از اعضای گروه جرم مجزایی را انجام دهد، از اعضای جهاد سازندگی را به قتل رسانده و در بالای تیر چراغ برق آویزان کند و شخص دیگری از اعضای این گروه مجرمانه اجساد را بسوزاند و شخص دیگری به بیمارستان حمله کند و گردان و گروهان و یک بیمارستان را آتش بزنند و ممکن است هر کدام از این اعضا جرمهای مختلفی را انجام دهند.
وی ادامه داد: سردسته وقتی شریک جرم نداشته باشد، بدین معنا که در عملیات مادی و عملیات اجرایی جرم همراه سایرین اعضا مباشرتی هم نداشته باشد، طبق دکترین حقوقی هر سه قولی که نسبت به ماده ۱۳۰ و نسبت به عنوان سردگی است چه آنهایی که سردستگی به عنوان مستقل مجرمانه میدانند و چه آنهایی که نمیدانند اینجا قائل به این موضوع شدند که سردسته مرتکب جرم سردستگی در همه جرایم به نحو تعدد معنوی است که اینجا اشد مجازات هم اجرا خواهد شد. چیزی که اتفاق میافتد به عنوان بزه محاربه، افساد فی الارض و بغی قطعاً نسبت به این اعضایی که این جنایات را مرتکب شدند قابل انتصاب است و به طریق اولی از جهت سردستگی و معاونت در جنایات گسترده، این فرماندهان و این آمرین که در اتاق فرماندهی بودند ولو سلاح نکشیدند ولو خودشان مباشرت در جنایت نداشتن، مسئول هستند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح گفت: از جانب موکلین خود سوال دارم، اولاً حالا که بعد از ۴۰ سال دستگاه قضایی به این نتیجه رسید دادگاه را برگزار کند، که از این بابت ما متشکریم که بالاخره دادگاه برگزار شده است، اما موکلینام از دستگاه دیپلماسی و وزارت امور خارجه انتظار پیگیری این موارد را از مجامع بینالمللی دارند. تناقضگویی کشورهای اروپایی پر واضح است؛ و این دوگانه عمل کردن آنها در مواجهه با مردم ایران. این جنایات در هر جای دنیا اتفاق میافتاد طبق قوانین بینالمللی مصداق بارز جنایت جنگی و نسلکشی است و مصداق بارز جنایت علیه بشریت است.
وی اظهار کرد: به عنوان مثال عرض میکنم در قوانین بینالمللی، مسئولیت فرمانده، اصلی است که پذیرفته شده است. اتفاقاً در قوانین بینالمللی مسئولیت فرمانده را بیشتر از مسئولیت سرباز میدانند. مستند آن ماده ۲۸ اساسنامه رم (آی سی سی) دیوان بینالمللی کیفری صراحتا در ماده ۲۸ لحاظ شده که فرمانده در دو صورت مسئول شناخته میشود یکی اینکه علم داشته باشد یا فرض علم داشتن برای او وجود داشته باشد یعنی یا آگاه بوده یا باید آگاه میبوده از اینکه زیر دستانش و سربازانش چنین جنایتی را انجام میدهند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح در ادامه جلسه دادگاه با تشریح مسئولیت فرماندهان در حقوق بینالملل کیفری اظهار کرد: حالت دوم مسئولیت، قصور در اقدام است. قصور در اقدام یعنی چه؟، یعنی فرمانده آگاهی داشته که سربازان یا نیروهای تحت امر او در حال ارتکاب جنایت هستند، اما اقدام عاقلانه و مؤثری انجام نداده است؛ نه برای بازداشتن نیروهای خود از ارتکاب جنایت، نه برای نهی آنان، و نه حتی برای مجازات مرتکبان. سؤال این است که آیا چنین اقدامی صورت گرفته است؟ خیر.
وی افزود: در نظام حقوق بینالملل کیفری، دو نوع مسئولیت برای سردسته و فرمانده تعریف شده است؛ نخست، مسئولیت مبتنی بر فرمان مستقیم؛ یعنی فرمانده شخصاً دستور ارتکاب جنایت را صادر کرده باشد که در این صورت، مسئولیت او قطعی است. دوم مسئولیت مبتنی بر کنترل؛ یعنی فرمانده نوعاً میداند اگر چنین دستور آتش بدهد جنایت رخ میدهد، یا میداند نیروهای تحت امر آن در حال ارتکاب جنایت هستند، اما هیچ اقدامی برای توقف یا مجازات آنها انجام نمیدهد.
قاضی گفت: در عملیاتها و اقدامات تروریستی، اساساً بدون دستور عامل و فرمانده، عمل واقع نمیشود. زنجیره جرم در این نوع اقدامات، نقش اصلی را برای عامل و فرمانده تعریف میکند.
وی با طرح پرسشی صریح ادامه داد: من واقعاً سؤال دارم صدام مرتکب جنایت شد و دادگاههای بینالمللی او را محاکمه کردند. داعش مرتکب جنایت شد و دادگاههای بینالمللی فرماندهان آن را مجازات کردند. طبق مواد ۶، ۷ و ۸ اساسنامه رم دیوان کیفری بینالمللی، صدام بهخاطر حمله گسترده علیه جمعیت غیرنظامی، کشتار سیستماتیک غیرنظامیان و شکنجهها و قتلهای گسترده مجازات شد. حال سؤال من این است مسعود رجوی چرا مجازات نشد؟ چرا دستگاه دیپلماسی ما این موضوع را پیگیری نکرد؟ مسعود رجوی دست راست صدام بود.
وی افزود: فرماندهان صدام مجازات شدند، فرماندهان داعش مجازات شدند، اما مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو که فرماندهی این کشتارها را برعهده داشتند نهتنها مجازات نشدند، بلکه مصون ماندند.
وکیل شکات گفت: من روزنامهها و اسناد همان سالها را در اختیار دارم و در رسانه منتسب به شخصیت حقوقی، سازمان منافقین اینها را منتشر کرده است. در نشریه شماره ۱۴۴ اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور، از صفحه ۶۷ تا ۷۰ بعد از عملیات تروریستی فروغ جاویدان، شخصیت حقوقی سازمان منافقین صراحتاً اعلام میکند ما ۵۵ هزار ایرانی را کشته و زخمی کردیم، بیش از ۱۵۰ کیلومتر در خاک ایران پیشروی کردیم و اسلامآباد غرب را به تصرف خود درآوردیم.
وی ادامه داد: نکته دردناکتر این است که رسانههای دشمن از جمله رسانههای آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان این اقدامات را بهعنوان پیروزی اپوزیسیون و پیروزی مجاهدین خلق معرفی کردند. برای مثال خبر «جنبش مخالفین ایرانی؛ مجاهدین خلق پیروز شدند» را یکی از خبرگزاریهای فرانسه در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۷ منتشر کرد و در جای دیگر عملیات فروغ جاویدان را با تیتر «پیشروی ارتش آزادیبخش ملی تا عمق ۱۵۰ کیلومتری خاک ایران» و کشته و زخمی شدن ۵۵ هزار نفر منعکس کرد.
وی گفت: رسانههای کشورهایی که ادعا میکنند حقوق بینالملل را پذیرفتهاند و میگویند ۱۵ کنوانسیون ضدتروریسم را قبول دارند، در عین حال با افتخار از این کشتار مردم ایران نام میبرند.
وی گفت: دسته دوم متهمان، فرماندهان میدانی هستند؛ فرماندهانی که در سطح محور، گردان یا اردوگاههای خاص مسئولیت داشتهاند و نسبت به آنان و اقداماتی که زیردستانشان انجام دادهاند، عنوان محاربه و افسادفیالارض قابل انتساب است؛ از این جهت که اولاً این افراد نسبت به اقدامات زیردستان خود کاملاً اطلاع داشتهاند، ثانیاً هیچگونه منع و ممانعتی انجام نداده و حتی دستور مستقیم عملیاتها را صادر کردهاند و مباشر نیز بودهاند، و ثالثاً با لباس نظامی و ادوات نظامی و بهصورت مسلحانه وارد کشور شده و دست به جنایت زدهاند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح گفت: بخشی از این متهمان را در جلسه گذشته نام بردم؛ از جمله مهدی براعی، متهم ردیف ۷ و مسئول محور کرند اسلامآباد، محمود عطایی، متهم ردیف ۲۶ و مسئول محور تهران، مهدی ابریشمچی معاون وی متهم ردیف ۴، صادق دربندی متهم ردیف ۸۰ و مسئول اردوگاه اسرا و مسئول هوانیروز، حسن نظامالملکی متهم ۱۰۴ و مسئول ترابری و پشتیبانی ادوات نظامی که در صورت بروز نقص فنی، تجهیزات و خودروها را تعمیر و تعویض کرده و در اختیار نیروهای تروریستی قرار میداده است؛ همچنین محمود قجر متهم ردیف ۳۶، مسئول دفتر ستاد نظامی، سهیلا صادق متهم ردیف ۸۵، سید مجید سیدالمحدثین متهم ردیف ۱۴ و مسئول بخش سیاسی سازمان. سایر اعضای گروهک تروریستی منافقین نیز غالباً فرمانده دسته، فرمانده گروهان یا فرمانده تیپ بودهاند و همگی جزء متهمان پرونده هستند؛ از جمله زهره اخیانی متهم ردیف پنجم، فهیمه اروانی متهم ردیف ۶، مژگان پارسایی متهم ردیف ۸، محمدعلی توحیدی متهم ردیف ۱۰، علی خداییصفت متهم ردیف ۱۱، مهدی خداییصفت متهم ردیف ۱۲، عباسعلی داوری متهم ردیف ۱۳، صدیقه حسینی متهم ردیف ۱۵، محمد طریقت منفرد متهم ردیف ۱۶، مهوش سپهری متهم ردیف ۱۷، قدسی خرازیان متهم ردیف ۱۸، مهناز سلیمی متهم ردیف ۱۹، محسن سیاهکلا متهم ردیف ۲۰، بهشته شادرو متهم ردیف ۲۲، ابوالقاسم رضایی متهم ردیف ۲۴، حمیرا حجتی متهم ردیف ۲۵، مرتضی اسماعیلیان متهم ردیف ۲۹، زهرا بخشایی متهم ردیف ۳۱، نیکو خائفی متهم ردیف ۳۳، عذرا علوی متهم ردیف ۳۴. این افراد در عملیات فروغ جاویدان فرمانده تیپ بودهاند و میتوان گفت مباشر جنایاتی بودهاند که علیه مردم ایران روا داشته شده است.
وی گفت: ممکن است این ادعا مطرح شود که این افراد غیر از سردستگان اصلی یعنی مسعود رجوی متهم ردیف اول و مریم متهم ردیف سوم، چون به «امرِ آمر» اقدام کردهاند، مسئولیت کیفری ندارند یا مسئولیت آنان رفع میشود. اما این ادعا به هیچوجه از علل رافع مسئولیت کیفری محسوب نمیشود؛ زیرا اولاً امر آمر باید قانونی بوده و به هدف مشروع و قانونی تعلق گیرد و ثانیاً اگر امر در حدی کمتر از اکراه باشد، اساساً شرایط قانونی لازم را ندارد. هیچیک از اعضای سازمان منافقین متهمین پرونده نیز نمیتوانند ادعا کنند که دچار شبهه بودهاند یا به سبب جهل، به امر غیرقانونی اقدام کردهاند و بخواهند تحت عنوان امر آمر از مسئولیت کیفری رهایی یابند.
در ادامه جلسه وکیل شکات پرونده، با اشاره به نشست جمعبندی مقدماتی این عملیات، ابعاد تازهای از اهداف و ماهیت اقدامات صورتگرفته را تشریح کرد.
به گفته وی، این نشست با حضور مسعود رجوی، مریم قجر و شمار زیادی از نیروهای موسوم به «ارتش آزادیبخش» برگزار شده و در آن، اهداف عملیاتی بهصراحت اعلام شده است.
وی افزود: در این جلسه، مسعود رجوی بهطور روشن هدف نهایی عملیات را تصرف تهران عنوان میکند و مسیر عبور از شهرهای مختلف را توضیح میدهد. همچنین تصریح میشود که در صورت هرگونه مخالفت، نیروها، مأمور به کشتار و عبور بدون ملاحظه از روی مردم هستند.
وی ادامه داد: دستوراتی از قبیل حمله به مراکز درمانی، آتش زدن بیمارستانها، سوزاندن اجساد و ارتکاب جنایات جنگی در این نشست مطرح شده که از منظر حقوقی و انسانی، بههیچوجه قابل پذیرش نیست. با توجه به صراحت این دستورات، هیچیک از اعضا نمیتوانند مدعی عدم اطلاع یا وجود شبهه در خصوص اهداف عملیات باشند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح با اشاره به قواعد حقوق کیفری داخلی، گفت: مطابق ماده ۳۷۵ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲، اکراه در امر به قتل پذیرفته نیست. اگر شخصی تحت دستور اقدام به قتل کند، مباشر طبق قانون مستوجب قصاص است و فرد نیز با مجازات حبس ابد مواجه میشود. بنابراین، بهویژه متهمانی که در ردههای فرماندهی قرار داشتند، نمیتوانند ادعا کنند که قصد کشتار جمعی و کشته و زخمی شدن ۵۵ هزار را نداشتهاند یا از نتایج عملیات بیاطلاع بودهاند.
وی با استناد به بند (ب) و (ت) ماده ۲۹۰ قانون مجازات اسلامی توضیح داد: در مواردی که عمل نوعاً کشنده است، حتی بدون قصد مستقیم، مسئولیت کیفری محقق میشود. استفاده از ادوات جنگی نظیر موشک، خمپاره، تانک و تسلیحات سنگین علیه مردم، و حمله به افراد غیرنظامی و ناتوان، از مصادیق بارز اعمال نوعاً کشنده است. حمله به بیمارستانها و افراد فاقد توان دفاع مثل زنانی که وضع حمل کردند یا افراد کهنسالی که در بیمارستان بستری هستند، نشاندهنده آگاهی و علم مرتکبان نسبت به نتایج اعمال ارتکابی است. این موضوع کاملا مشهود است و کسی نمیتواند منکر آن شود.
وی در ادامه به ادعای برخی متهمان مبنی بر سیاسی بودن هدف عملیات اشاره کرد و گفت: حتی اگر ادعا شود که هدف، مقابله با نظام سیاسی بوده و نه مردم، این دفاع از نظر حقوقی قابل قبول نیست.
وکیل شکات پرونده با استناد به حقوق بینالملل تصریح کرد: اصل تقدم، ماهیت عمل بر انگیزه حاکم است. جنایاتی مانند قتل عام، شکنجه، آدمربایی، حمله به بیمارستانها، مدارس و افراد ناتوان و بیدفاع، در تمامی نظامهای حقوقی دنیا از جمله بدترین رفتارهای غیرانسانی و شدیدترین جرایم محسوب میشوند. در هر مکتب حقوقی و نظام کیفری در جهان این افراد مشمول اشد مجازات میشوند.
به گفته وی، رویه قضایی دادگاههای بینالمللی از جمله دیوان کیفری بینالمللی (ICC)، دادگاه بینالمللی کیفری رواندا (ICTR) و دادگاه یوگسلاوی (ICTY) نیز نشان میدهد که صرف ادعای سیاسی بودن هدف، هرگز بهعنوان دفاع پذیرفته نمیشود یعنی انگیزه سیاسی نمیتواند مجوز ارتکاب جنایت علیه غیرنظامیان باشد.
حجتالاسلام والمسلمین مداح گفت: ما میتوانیم مقابله سیاسی کنیم و جرم سیاسی انجام دهیم، اما بنا نیست کشتار جمعی انجام دهیم و به بیمارستان حمله کنیم و قرار نیست قتل فجیع انجام دهیم. هم در این خصوص و هم امر عامل قانونی در ماده ۳۳ اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری صراحتا باز دوباره اذعان میکند که اگر اعضا جرمی انجام دادند و ادعا کردند که این جنایت بنا به امر فرمانده ما بوده، این رفع مسئولیت از اعضا نمیکند، زیرا این جنایات به قدری واضح و به قدری مشهود است که هر عقل مسلمی میداند که این جنایت است و نباید این را مرتکب شود.
وی ادامه داد: فلذا از محضر دادگاه میخواهم که از جانب موکلین خودم بزه افسادفیالارض و محاربه را نسبت به تمامی سردستگان و اعضای گروهک تروریستی منافقین که متهمین پرونده هستند، منتسب بداند و همچنین تقاضا دارم که از مراجع دیپلماسی همین موضوع پیگیری شود تا در محاکم بینالمللی هم جنایات اینها مطرح شود و انشاءالله عدالت برای مردم ایران ارمغانی داشته باشد که آن ارمغان چیزی جز مجازات این مفسدین و این قاتلین مردم ایران نیست.
حجتالاسلام والمسلمین مداح گفت: اگر اجازه بفرمایید شهودی در جلسه حاضر هستند جهت ایراد شهادت خودشان نسبت به عملیات فروغ جاویدان و نسبت به جنایاتی که گروه تروریستی منافقین انجام دادند از آنها برای ادای شهادت دعوت کنم، حامد صرافپور جهت ایراد شهادت در جایگاه حاضر شوند.
قاضی گفت: حسب لایحهای که تقدیم دادگاه کردید، اینطور مطرح داشتید که برخی شهود بخاطر بعضی قواعد حفاظت از شهود، تصاویرشان نباید پخش شود. این شاهد نیز همین درخواست را داشتند؟
حجتالاسلام والمسلمین مداح: بله.
قاضی گفت: دوربینها نسبت به عدم انتشار عکس شاهد کاملا مراقبت داشته باشند. به لحاظ رعایت قانون حفاظت از شهود هیچ تصویری از ایشان را منتشر نکنند.
حامد صرافپور به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و پس از ادای سوگند، با اشاره به انگیزه حضور خود در دادگاه اظهار کرد: من هیچ آشنایی تخصصی با اصطلاحات حقوقی ندارم و فقط آمدهام آنچه را که خودم در سازمان مجاهدین دیدهام و اتفاقاتی که در آنجا رخ داده، همچنین دلایل جدایی خودم از سازمان را بیان کنم. فکر میکنم بخش مهمی از این مطالب به این موضوع مربوط میشود که سازمان چگونه افراد را جذب میکرد، چه اتفاقاتی در درون آن میافتاد و چگونه افرادی را که معترض بودند یا قصد جدایی داشتند سرکوب میکرد.
وی ادامه داد: سازمان مجاهدین فقط در بیرون از خود با عملیاتهای تروریستی و جنگهایی که ایجاد میکرد شناخته نمیشود بلکه در درون خود نیز رفتارهای بسیار خشنی داشت. مسعود رجوی نیروهایی را که خواهان جدایی یا اعتراض بودند بهشدت سرکوب میکرد از انواع شکنجههای روحی و جسمی گرفته تا زندانهای مخفی. هدف از این اقدامات این بود که افراد را وادار کند در جنگها و اقداماتی که خودش میخواست شرکت کنند یعنی در جنایاتی که مدنظر رهبری سازمان بود.
این شاهد افزود: هر کسی که خواهان جدایی بود یا با عملیاتها و جنگ مسلحانه مخالفت میکرد بهشدت سرکوب میشد. همین سرکوبها باعث میشد بسیاری از افراد، چه کوچک و چه بزرگ، از اعتراض یا جدا شدن منصرف شوند. این موارد را خودم از نزدیک دیدهام ما عملاً مجبور بودیم در این فضا بمانیم.
صرافپور گفت: نکته بعدی این است که سازمان مجاهدین مثل یک حکومت یا یک دولت با اندیشهها و جریانهای مختلف نیست. سازمان یک پیکره بسته است تمام افراد پیرامون رهبری سازمان، یعنی رهبری مجاهدین نقش دارند و همه در انجام هر حرکت، چه پشتیبانی، چه ستاد تبلیغات و چه اقدامات دیگر تابع همان ساختار هستند.
وی ادامه داد: من به مدت ۲۵ سال از ۱۴ تا ۳۸ سالگی وارد سازمان شدم و تماما تحت آموزههای تشکیلاتی و ایدئولوژیک قرار گرفتم. یکی از نمونههای بارز این آموزهها، کشاندن کودکان و نوجوانان به خشونت بود. خود من از دوران کلاس دوم راهنمایی با این فضا آشنا شدم.
حامد صرافپور، شاهد، بیان کرد: از سال ۱۳۵۸ که کلاس سوم بودم، متوجه شدم که بهترین دوستانم در کلاس قرآن نیز شرکت میکردیم، چراکه سازمان مجاهدین روی افراد مذهبی دست میگذاشت. به اتفاق برادران دانشجوی خودم وارد تشکیلات دانشجویی شدم. البته دانشآموز بودم این کار را کردم که به سازمان وصل شوم. در فعالیتهای اجتماعی شرکت داشته باشم. اولین فعالیتم هم فروش نشریه بود تا اینکه گسترش یافت.
وی گفت: از اول دبیرستان به صورت سازمان یافته من را وارد تشکیلات و عضو تیم کردند و از آن لحظه به بعد در فعالیتهای مختلف مانند دیوارنویسی، شعارنویسی، بخش و فروش نشریه و همچنین جمعآوری کمک مالی برای سازمان شرکت کردم.
حامد صرافپور، شاهد گفت: یکی از موضوعاتی که باید به آن توجه داشته باشیم اینکه سازمان چطور ما را با سازمان دچار تضاد ماهوی کرد. سازمان به ما اینگونه القا میکرد که آیتالله بهشتی با مامور سازمان سیا ارتباط مخفیانه داشته و قصد دارد ایران را دوباره به دامان آمریکا بیندازد. بدین ترتیب ما را جذب میکردند چراکه روحیه انقلابی و آمریکاستیز داشتیم. ابتدا مسئولان حزب جمهوری اسلامی که دبیر آن آیتالله بهشتی بود و آیتالله خامنهای نیز در آن عضو بود. ابتدا ما را با آنها دشمن کردند و در آن برهه ما را علیه امام خمینی (ره) نمیشوراندند، چراکه میدانستند به ایشان علاقه داشتیم.
وی گفت: من پس از دوران کودکی جذب تشکیلات شده بودم، اگر چه مختار بودم، اما فاقد آگاهی کافی، سازمان در آن زمان دارای محبوبیت اجتماعی و مبارزاتی با شاه بود و شعار مبارزه با امپریالیسم، استقرار آزادی و عدالت اجتماعی سر میداد، شعارهایی که دقیقا با اهداف انقلاب اسلامی همسویی و همخوانی داشت و در ظاهر ضد انقلاب محسوب نمیشدیم و افراد رده بالای تشکیلات اینطور تجلی میکردند که افرادی مومن و انقلابی و معتقد به راه امام حسین (ع) و مولای متقیان بودند.
این شاهد گفت: یک قلم شعار پیش به سوی جامعه توحیدی که بر پرچم میلیشیا نقش بسته بود و جامعه ایدهآل امام زمانی را تداعی میکرد که بیشترین انگیزه و شوق مبارزاتی را میداد.
وی گفت: این میلیشیا از اول تاسیس شد، قرار بود در مبارزه با امپریالیسم باشد. یعنی درست همان زمانی که امام، فرمان تشکیل بسیج مستضعفین را داد، مسعود رجوی فرمان تشکیل میلیشیا را داد؛ به اسم اینکه میخواهد با امپریالیسم مبارزه کند. اما این میلیشیا را از سمت مبارزه با امپریالیسم به سمت مبارزه با جمهوری منحرف کرد.
حامد صرافپور، شاهد گفت: در آن زمان به ما میگفتند سازمان مجاهدین، اولیالامر شماست. به هر حال از نوروز ۱۳۶۰ ما را وارد فاز دیگری کردند. فازی که عملا درگیری میلیشیا بود؛ از یک سو و بسیج و حزب جمهوری را از سوی دیگر، شعلهور میکردند. مسئول سازمان در آن زمان گفت، سپاه در استانهای شمالی فشار روی سازمان را افزایش داده و چند نفر هم شهید شدند به همین خاطر ما هم باید کارهایی انجام دهیم تا از فشار روی شما کاسته شود و بخشی از تمرکز سپاه به سمت جنوب بیاید و باید آماده درگیری و شهادت هم باشیم.
حامد صرافپور در ادامه شهادت خود درباره نقش سازمان در اقدامات مسلحانه و تجربه شخصیاش، گفت: یک مجموعه کارها را در مدارس آغاز کردیم. در ابتدا این مسیر از نوشتن شعار، فروش نشریه و فعالیت در کلاسهای درس شروع شد و کمکم به خیابانها کشیده شد. این اقدامات باعث ایجاد تنشهای زیادی در مدارس و شهر طی چند روز شد بهطوری که منجر به تعطیل شدن مدارس، آشوبهای خیابانی، بسته شدن مغازه ها، زخمی شدن تعدادی از هموطنان شد. در آن زمان ۱۲ تا ۱۶ سال سن داشتیم و در این درگیریها شرکت میکردیم.
وی ادامه داد: این تنشها تا خرداد ادامه داشت و سپس از ۳۰ خرداد وارد فاز نظامی شدیم؛ یعنی سازمان بدون اینکه ملیشیا که ما بودیم، در جریان باشیم، فرمان تظاهرات مسلحانه صادر کرد. این بزرگترین تظاهرات تهران بود که بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر در آن شرکت داشتند. بسیاری از اعضای مجاهدین، بدون اینکه بدانند، وارد عملیات کشتوکشتار شدند و ناخواسته وارد جنگ مسلحانه شدیم و بسیاری کشته شدند.
این شاهد افزود: پس از آن جمعیت پراکنده شد، عدهای کشته شدند و برخی که اهل شهرهای دیگر بودند، از تهران خارج شدند و ارتباطها قطع شد. از همان مقطع بهمدت حدود پنج سال، اتفاقاتی رخ داد که منجر شد به پاکستان منتقل شوم و قصد رفتن به آمریکا برای تحصیل را داشتم، اما در پاکستان اتفاقاتی رخ داد که مجدد به سازمان متصل شدم. در آن زمان یکی از اعضا سازمان مجاهدین در اداره پناهندگی به من گفت که برادرت در سال ۶۰ کشته شده است در حالی که او هیچ عضو هیچ گروه سیاسی نبود. همین موضوع، وجدان مرا بهشدت درگیر کرد و باعث شد در چارچوب سازمان باقی ماندم و در تمام فعالیتهای آن شرکت کنم.
صرافپور گفت: در تمام مجموعه عملیاتی آن زمان مخصوصا آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشتم. عملیات آفتاب در منطقه فکه بود و محمد حیاتی، فرمانده قرارگاه حنیف بود و نفرات دیگر پرویز کریمیان فرمانده یکی از گردانها بود و علی خداییصفت نیز فرمانده گردان ما بود.
حامد صراف پور، شاهد عینی گفت: این اسامی فرماندهی عملیات آفتاب را برعهده داشتند که در این عملیات وارد عمق فکه شدیم، تعدادی شهید شدند و تعدادی را هم اسیر کریدم. در عملیات چلچراغ نیز فرماندهی تیپ ما به عهده فاطمه رمضانی بود. فرمانده تیپ کناری ما نیز دقیقا به یاد ندارم با چه کسی بود، اما مسعود رجوی و مریم رجوی فرمانده اصلی همه عملیاتها بودند و فرمان آتش صادر میکردند.
وی افزود: تیپ دیگری با فاطمه طهوری بود که ماموریت آن تسخیر مهران بود. مهران شهر مسکونی نبود و شهر جنگی بود ولی من در ارتفاعات جنوبی بودم و در درگیری با نیروهای نظامی زخمی شدم. فرمانده یگان ما یوسف پورنبی بود که کشته شد. کریم گرگان نیز از فرماندهان دیگر ما بود که به شدت زخمی شد.
این شاهد عینی ادامه داد: در عملیات فروغ جاودان من فرماندهی کاسکاول، بودم، اما هیچ آموزشی ندیده بودم. فرمانده تیپ ما (تیپ ۹۱۰) فاطمه رمضانی و فرمانده محور محمود عطایی و هدف ما فتح تهران بود. معاون تیپ ناهید صحرا؟ بود که در همان عملیات کشته شد. وحید اسدی تاغی نیز که هیچ آموزشی ندیده بود و از خارج آمده بود نیز دارای مسئولیت بود. او پس از انقلاب ایدئولوژیک از سازمان خارج شد و در خارج از کشور ساکن است.
وی بیان کرد: در تیپ ما، چون فاطمه رمضانی قبلا مسئول کارهای سیاسی بود و در آمریکا ساکن بود، بسیاری از نیروهای خارجی و غیر ایرانی در تیپ ما مستقر شدند. هیچکدام از آنها آموزش ندیده بودند و با یک آموزش تیراندازی در عملیاتها به کار گرفته میشدند. تعداد زیادی از سربازهایی که در عملیاتهای قبلی اسیر شده بودند نیز در عملیات آفتاب و چلچراغ به کار گرفته شدند. یک سرباز ایرانی داشتیم که به او گفته بودند که پس از عملیات آزاد میشوی، این شخص را هم بدون آموزش سوار تانک کرده بودند و راننده تانک بود.
حامد صراف پور گفت: محمد عطایی را دیدم که در آنجا فرماندهی محور را به عهده داشت. در سازمان مجاهدین گفته میشد مجاهد خلق بدون سلاح معنا ندارد و سلاح ناموس آنها است؛ بنابراین همه چیز بر مبنای مبارزه مسلحانه تعریف میشد.
وی گفت: از شرایط عضویت در سازمان مجاهدین، اعتقاد به مبارزه مسلحانه، پذیرش مرامنامه و اساسنامه ادعایی آنها و اعلام پایبندی آگاهانه به استراتژی ارتش آزادیبخش بود. تشکیلاتپذیری، اطاعت مطلق سازمانی، تبعیت نظامی، ضدیت با هرگونه مخالفت، و حتی شهادتپذیری و حرفهایگری جزو الزامات به شمار میرفت. بهعبارت دیگر، فرد باید هرچه به او دستور میدادند، بیچونوچرا اجرا میکرد.
صراف پور گفت: در «تئوری انقلاب مریم» که سال ۱۳۷۱ توسط مسعود رجوی در جلسات قرارگاه باقرزاده مطرح شد، مرز سرخ تشکیلات برای مجاهدین مشخص گردید. او به صراحت اعلام کرده بود که مجاهد بدون شعائر دینی و نماز نداریم، مجاهد بیمار، بازنشسته و در حاشیه نداریم. همچنین رسماً میگفتند هیچ کس حتی بیمار نباید از نشستها و دستورهای تشکیلاتی کنار گذاشته شود. زمانی دچار دیسک کمر شدم؛ با وجود درد شدید، با تهدید و اجبار مرا به نشستها میکشاندند. گزارشی هم از همسرم دارم که او نیز از آنجا فرار کرد. او نیز با وجود بیماری، به زور به نشستها برده میشد. در آن نشستها فشار سنگینی بر افراد وارد میشد تا برای جنگیدن علیه کشور و مردم خود آماده شوند یا به عملیاتهایی مانند خمپارهزنی تن دهند.
وی گفت: هرکس کوچکترین تخطی میکرد، یا قصد جدایی داشت، یا حتی اعتراض و فقط سؤالی میپرسید مثلاً اینکه چرا پس از آتشبس همچنان مبارزه مسلحانه ادامه دارد، با برخورد سخت مواجه میشد. از همین زمان تازه مرحله اصلی شروع شده است. از آن دوره به بعد، سرکوبها شدید شد.
این شاهد گفت: زمستان ۷۴، بزرگترین سرکوب داخلی توسط مسعود رجوی آغاز شد. من همان سال ۷۴، بهدلیل افزایش جذب نیرو در سازمان مجاهدین و بر اساس همان مسیری که خودم از طریق آن جذب شده بودم به این نتیجه رسیدم که سازمان کاملاً تغییر مسیر داده و کارهایی انجام میدهد که هیچ سنخیتی با اعتقادات اولیه ندارد.
وی افزود: در پاییز سال ۷۴ درخواست جدایی مکتوب به رقیه عباسی تحویل دادم و گفتم من دیگر نمیخواهم عضو سازمان باشم و میخواهم مثل یک هوادار باشم و او پاسخ داد پیگیری میکنم. دو ماه بعد مسعود رجوی یک نشست طولانی حدود ۱۰ روزه برگزار کرد که کل سازمان مجاهدین را به چهار قسمت تقسیم کرد. هر بار این نشستها در سالن بهارستان بغداد، که معروف به نشستهای شورای ملی مقاومت بود، برگزار میشد. تمام افرادی که مثل من درخواست داده بودند را در جمع چند صد نفره به شدت محاکمه و سرکوب کرد. برای اولین بار بهصورت علنی فریاد زده شد که هیچکس جرئت ندارد کوچکترین حرفی علیه ارتش آزادیبخش بزند.
این شاهد ادامه داد: در همان مقطع، مسعود رجوی همه نیروها را به مدت ۴۰ روز محاکمه کرد و همه را وادار به تسلیم جمعی کرد. همانجا بهطور رسمی اعلام کرد از این به بعد هر کسی درخواست جدایی دهد باید دو سال در مناسبات سازمان زندانی شود تا اطلاعاتش بهاصطلاح بسوزد بعد بهصورت غیرقانونی تحویل استخبارات عراق داده میشود و هشت سال در زندانهای عراق نگه داشته خواهد شد و اگر بعد از آن زنده ماند، تحویل رژیم داده میشود و اعدامش میکنند.
وی تأکید کرد: این حرفها رسماً جلوی چند صد نفر اعلام شد. بعد از آن هم گفت که خارج کشور نداریم، هیچکس را به خارج نمیفرستیم، هر کس درخواست جدایی دهد را به مرز میبریم و همانجا رها میشود. بعدها فهمیدیم که موضوع زندانیکردن و شکنجهکردن افراد کاملاً واقعی بوده و چندین نفر به همین شکل آسیب دیدند و کسانی که گفتند ما را به مرز ببرید را به زندان برده بودند.
این شاهد گفت: تمام این اقدامات برای این بود که نیروها جدا نشوند و ریزش نیرو اتفاق نیافتد، چون اگر ریزش انجام میشد، ارتش آزادیبخش دیگر قادر به انجام عملیات تروریستی نبود. این سرکوب داخلی دقیقاً برای جلوگیری از شکایت نیروها علیه تشکیلات و شخص مسعود رجوی، مریم رجوی و سایر مسئولان بود. این موضوعات از هم جدا نیست و همه جزئی از همین شکایت است.
وی در ادامه افزود: بعد از این جریان، سرکوبها تا سال ۸۰ بهصورت مداوم شدت پیدا کرد. حتی تا زمانی که اوایل دهه ۸۰ ساختار اصلی سازمان فروپاشید، این فشارها ادامه داشت. شرایط بهجایی رسید که بسیاری از افراد دست به خودکشی زدند. در سال ۷۹ موارد سکته و مرگ ناگهانی بهشدت افزایش پیدا کرده بود.
وی گفت: نمونههایی از موارد خودکشی و فشارهای تشکیلاتی وجود داشت که من قبلاً به آنها اشاره کردهام.
وی افزود: در سال ۱۳۸۰، من در یکی از نشستها در مقابل حدود ۳۰۰ نفر صحبت کردم و اعتراض کردم که چرا افراد بیمار را نیز بهزور به جلسات میکشانند. کسانی که انتقاد میکردند را کتک میزدند، در همان زمان، خود من هم یکی از همین موارد بودم. پزشک قرارگاه به من گفته بود باید دستکم دو هفته استراحت کنم، زیرا شرایط جسمیام مناسب نبود. با این حال، مسئول مرکز که برنجی بود و معاون عملیاتی او رضا شیرمحمدی، دستور داده بودند که مرا از آسایشگاه بیرون بکشند و همان روز اول به نشست ببرند. در آن جلسات، با تهدید، فشار روانی شدید و اجبار برخورد میشد، بهطوری که فرد امکان مخالفت نداشت. یکی دیگر از موارد بیگاری بود، این فشارها و رفتارها، در نهایت من را به نقطهای رساند که حدود هشت ماه بعد، ناچار شدم تصمیم بگیرم که از تشکیلات و مسئولین سازمان مجاهدین فاصله بگیرم و دیگر ادامه ندهم.
صرافپور، گفت: میگفتند باید کار کنید و اگر هم مُردید میگوییم که شهید شدید، میگفتند جنایتهای عجیب و غریبی در این سازمان رخ میداد که اصلا هیچکس نمیتواند باور کند که چه اتفاقاتی رخ داده و چه جنایاتی صورت گرفته تا همین امروز که حتی آلبانی هستند. به هر حال با همه نشستها تا سرنگونی صدام آنجا بودم تا آخرین لحظات هم هنوز فکر نمیکردم که این مسعود و مریم هستند که این بلا را سرمان میآورند و فکر میکردم که مثلا بعضی از مسئولین هستند که فشار میآورند و هنوز به آنها عشق داشتم.
این شاهد گفت: من زمانی که از اشرف فرار کردم بخاطر اینکه جایی برای ماندن نداشتیم یک مدت پیش آنها بودم و ماهیت آنها با مجاهدین فرق دارد و سرکوبی که در مجاهدین لمس کردم را در هیچ گروه دیگری مشاهده نکردم. گفته شد که ارتش آزادیبخش، ارتش صدام بوده است؛ زمانی در مقر ترابری برای اسکورت ماشینهایی که به پالایشگاهها و سیلوها میرفتند تا کالاهایی بیاورند، میرفتم.
وی گفت: مسئول بخش اسکورت، سیروس فتحی بود، یک بار ما را اینطور توجیه کرد که صدام با ما و دولت عراق نیز است و چند اصل استدلالی را مطرح کرد که یکی از آنها اصل استدلال و دیگری هم اصل ارتش است و اینطور گفت که صدام ما را جزو ارتش خود حساب میکند. به همین دلیل تمام چیزهایی که به ارتش خود میدهد، را به ما هم میدهد.
حامد صرافپور، شاهد، گفت: زمستان سال ۸۱ بود که ما را از قرارگاههای مختلف جمع کردند و نشستی را که بهمن عظیم، نامگذاری کرده بودند را برگزار کرده و گفتند حمله آمریکا قطعی شده و بهمن آینده حتما آمریکا حمله میکند. باید برای جنگ دوباره آماده باشید که اگر یکی از موشکهای آمریکا عمدی و یا سهوی به یکی از قرارگاه مجاهدین اصابت کند به سمت ایران پیشروی کنیم و به هر طریقی باید خود را به تهران برسانیم.
وی گفت: مریم از من درخواست کرده که خودش با یکی از تانکها به تهران برود و با خود نیروها باشد و بعد از ورود موفق ارتش آزادیبخش خودم نیز به تهران برسم. یکی از تانکها را هم به اسم مریم نامگذاری کردند که به هرحال آمریکا حمله و صدام سقوط کرد.
حامد صرافپور گفت: پس از اینکه صدام سقوط کرد، آمریکاییها قرارگاه اشرف را محاصره کردند. بعد خبری رسید که به شکل یک اطلاعیه در غذاخوریها اعلام شد. در آن مسعود رجوی در بیانیهای از دولت فرانسه خواست که حافظ جان مریم رجوی باشند و در آنجا متوجه شدیم که مریم را پیشاپیش به خارج فرستاده بودند و تمام نیروها را قرار بود بفرستند جلو تا کشته شوند. بعدها، مهدی سامع عضو شورای ملی مقاومت، اعتراف کرد که آنها مطمئن بودند ۹۰ درصد ارتش آزادیبخش در حمله آمریکا کشته میشوند و از قبل برای ۱۰ درصد که خودشان بودند پاسپورت گرفته بود تا برای فرار از عراق آماده شوند و تنها مریم از آن فاصلهای که ارتش آزادیبخش کنترل شد تا زمان آخرین حمله در سال ۹۲، خارج شد.
وی افزود: اگر نگاه کنیم، طی مرداد ۸۸، فروردین ۹۱ و تا شهریور ۹۲، درگیریهای مختلفی رخ داد که مسعود رجوی مستقیماً ایجاد میکرد و بسیاری از افراد مجاهدین کشته شدند. حتی در یکی از این درگیریها، ۴۰ نفر از اعضای سازمان جان خود را از دست دادند. در یکی از نشستها اعلام کرد حتی اگر ۴۰۰ نفر کشته میشدند من خوشحال میشدم چرا که اسم مجاهدین مجدد در جهان مطرح میشود.
صرافپور ادامه داد: یک سال بعد از سقوط صدام، من و تعدادی از دوستان تصمیم گرفتیم از سازمان فرار کنیم. این اتفاق در ۱۲ یا ۱۳ تیرماه ۱۳۸۳ رخ داد و به سمت کمپ آمریکاییها رفتیم و چند سال آنجا بودیم و مجاهدین به آنها اعلام میکردند کسانی که فرار کردند مخالف دوستی ما با شما هستند قبل از آن، فشارها و اذیت و آزارها از سوی برخی فرماندهان سازمان شدید بود. یکی از فرماندهان آمریکایی به ما گفت مجاهدین به ما کمک میکنند و به ما اطلاعات میدهند به آنها احتیاج داریم.
وی افزود: بعد از سقوط صدام و پایان جنگ، مسعود رجوی با آمریکاییها تبانی و قرارداد اطلاعاتی و امنیتی امضا کرد. مسعود رجوی، اطلاعیهای صادر و رسماً اعلام کرد که از این پس با آمریکاییها قرار داد اطلاعاتی و امنیتی داریم، ما اطلاعات ایران را به آمریکاییها میدهیم و آنها نیز ما را تحت حفاظت قرار میدهند. این اقدامات کاملاً شبیه همان کاری بود که با صدام انجام میداد.
این شاهد بیان کرد: مسعود رجوی در یکی از نشستها به نقل از صدام گفت که یک افسر عراقی به صدام گفته که از مجاهدین اطلاعاتی درباره ارتش ایران میخواستیم به ما نداده است و صدام گفته بود که اینها قابل اعتمادتر هستند، چون اطلاعات کشور خود را به ما نمیدهند. ما واقعاً تصور میکردیم که سازمان مستقل است و رجوی هیچ اطلاعاتی از اطلاعات نظامی ایران را به عراق نمیدهد. اما بعد از فرار وقتی من، فیلمها و مدارکی از ملاقاتها، رد و بدل شدن پول و تحویل اطلاعات توسط عباس داوری به استخبارات عراق را دیدم که ابتدا باورکردنی نبود.
حامد صراف پور در ادامه گفت: رجوی به قدری روی ما اثر گذاشته بود که باور کردیم هرچه او میگوید درست است و در واقع، او را جایگزین امام زمان روی زمین میدانستیم و هیچ چیزی نسبت به او قابل تردید و انکار نبود. حالا بعضیها دیرتر و بعضیها زودتر فهمیدند که چه اتفاقی افتاده است. از همان لحظهای که من را بردند گفتند تو نفوذی جمهوری اسلامی هستی چند وقت قبل از سقوط، در آخرین سرکوب به من گفتند که باید اعتراف کنی. همه گزارشات انتقادی من را گذاشت جلویم و گفت اینها را میخواستی تحویل رژیم بدهی و باید اینجا اعتراف کنی که مزدور رژیم بودی و نفوذی رژیم در درون مناسبات بودی.
وی گفت: مسعود رجوی در بهار ۱۳۶۶، در یک عملیات گردانی که هنوز عملی نشده بود، به ما گفت: «ببینید، اگر اسیر گرفتید، اسیر مثل خانواده است.» یادم هست یکی از بچهها را در یک عملیات خلع سلاح کرده بودند، ولی بعد در عملیات فروغ جاویدان، همان فرد با چشم بسته و دست بسته برگشت. بعداً تازه فهمیدم که این حرفها برای استفاده ابزاری مطرح میشد. همه اینها مجموعهای از کارهایی بود که تکتک انجام میدادند. ببینید، این خاطرات جمال عظیمی از شکنجههایی است که خودش تجربه کرده است. جمال عظیمی الان در انگلستان است و هنوز هم با جمهوری اسلامی مخالف است، ولی گزارشی نوشته بود درباره شکنجههایی که در سال ۱۳۷۳ دیده بود. به او هم گفتند نفوذی هستی، هم کتکش میزدند و هم شاهد شکنجههای بسیار دیگری بود.
حامد صراف پور گفت: در سازمان مجاهدین هر شخص یک سلاح داشت که به نام خودش ثبت شده بود. من یک اسلحه کلاش داشتم که همه جا همراه خودم میبردم. من مدتی در بخش ستاد سیاسی و تحقیقات بودم البته در سال ۱۳۶۹ قبل از جنگ خلیج فارس چند ماهی در بخش حفاظت مقر مسعود رجوی بودم. هر کسی با سلاحش شناخته میشود یعنی در در ردههای بالا، افراد حتی سلاحهایی مانند کلت داشتند که متعلق به او بود و همین که وارد عراق میشد، به آنها تعلق میگرفت و با خود میبردند.
وی در ادامه به فعالیتهای سازمان در کشورهای اروپایی اشاره کرد: در رابطه با کشورهای اروپایی، بهویژه فرانسه، باید بگویم که من شخصاً در آنجا فعالیت داشتهام. در این مدت، ما بارها با مسئولین امنیتی خود فرانسه و به انجمنهای مختلف حقوق بشری مراجعه میکردیم و راجع به فعالیتهای مجاهدین به آنها هشدار میدادیم، و به آنها میگفتیم شما برای ما در فرانسه و اروپا محدودیت میگذارید در عین حال، مریم رجوی که رهبر سازمان بود به راحتی همه کار انجام میدهد و از آن پشتیبانی میکنید ولی ما را تحت کنترل و محدودیت قرار میداد.
این شاهد افزود: دانیل میترال از حامیان اصلی مجاهدین بود و تا زمانی که زنده بود او را حمایت کرد حتی با همسر رجوی نیز ارتباط خوبی داشت و او را حمایت میکرد.
حامد صراف پور، شاهد، گفت: همسرم زهرا میرباقری است که ۴ بار اقدام به فرار از مقر سازمان مجاهدین کرد که سال چهارم موفق شد. او اولین کسی بود که لیست ۱۰۵ نفر از خانمهایی که در سازمان مجاهدین به دستور مریم رجوی به دست دکتر مقیسه، مقطوعالنسل شدند را افشا کرد.
وی ادامه داد: همسرم نیز از جمله کسانی بوده که در سازمان شکنجه شده است. شکنجهگر عشرت (فائره) محمدکار بوده است. چند جمله از اظهارات همسرم درباره شکنجههایی که شده را میخوانم: فائزه خانم آیا من را به یاد میآوری؟ من زهرا میرباقری هستم. با خط و خطوط مسعود رجوی، کسی که خود را ناموس وی میخواندیم، یادت میآید با من چه کار کردید؟
حامد صراف پور، شاهد گفت: خانم شما دختر بیگناه ۲۶ ساله به نام مرجان اکبری را به مرگ کشاندید. این کار توسط دستگاه شکنجه فرقه با مشورت جنابعالی و با نظارت مژگان پارسایی به عنوان جانشین مسعود رجوی در اشرف انجام گرفت. اگر این دختر بیگناه کشته شد و اکنون نیست که شهادت دهد باید به مسعود و مریم رجوی گفت، خانم اکبری به کدامین گناه کشته شد؟ اگر او هم اکنون حضور ندارد من در هر دادگاهی آماده شهادت هستم.
وی گفت: روزی از روزهای ماه مبارک رمضان بعد از صرف افطار، فائزه به دستور مسعود رجوی جلسهای ۱۵۰ نفره در مقر ستاد داخله که مسئول آن زهره قائمی بود، برگزار کرد. در آن زمان به دلیل سرکوبهای متمادی در مقرهای مختلف، عدهای در مقرهای مختلف پادگان اشرف در بستر بیماری بودند که اطلاع داده شد که باید در جبهه؟ شرکت کنند ولی من از حضور خودداری کردم. فائزه محمدکار به ۶ نفر از زنان دستور داد، این افراد را به هر طریقی به جلسه بکشند. من خود را در گوشهای از خوابگاه مخفی کرده بودم ولی زنان من را پیدا کردند.
صرافپور گفت: با زور لباس فرم ارتش را بر تنم کردند و من را بر زمین میکشیدند و من که از بیرحمیشان شوکه شده بودم، مقاومت میکردم. با اینکه پرده گوش چپم بر اثر رفتارهای سرکوبگران پاره و به عفونت سختی دچار شده بود، اما آنها از فرستادنم نزد پزشک و تجویز دارو خودداری میکردند.
وی گفت: زهره قائمی از سوی فاطمه همدانی برایم پیغام فرستاد که تو باید بمیری و بدین وسیله حکم مرگ من را صادر کردند.
قاضی گفت: خانمتان که این مطالب را نوشته به دادگاه میآیند تا همین موارد را مطرح کنند؟
صرافپور گفت: همسرم در ایران نیست و فعلا به دلایلی حتی اینترنتی هم نمیتواند در جلسات دادگاه شرکت کند.
قاضی گفت: وکیل شکات باید بتوانند با وی صحبت کرده و اگر دادگاه صلاح بداند که در جلسات حضور داشته باشند، الزام دارد که در ایران حضور پیدا کنند. بین اعضای جدا شده تعدادی خانم هستند که خواهان شهادت هستند. خانم شما حاضر هستند شهادت دهند؟
صرافپور گفت: فعلا خیر، ولی شاید در آینده راضی شوند.
حجتالاسلام والمسلمین مداح در جایگاه حاضر شد و گفت: چند سوال مطرح است سوال اول اینکه آیا اعضا نسبت به اینکه جنگ مسلحانه بوده، اقدام کردهاند یا نه و اینکه همه مسلح بودند یا خیر. سؤال دوم این است که با توجه به اینکه ایشان در اروپا بودند و شواهدی ارائه کردند، آیا کشورهای اروپایی مثل فرانسه، انگلستان و آلمان از این گروه تروریستی، سازمان منافقین، حمایت داشتهاند یا نه و اگر اطلاعاتی دارند، توضیح دهند.
در ادامه صرافپور در پاسخ گفت: وقتی میگویم یک پیکره هستند، منظورم این است که این سازمان یک ارگانیزم کامل است؛ برخلاف یک دولت یا حکومت که جناحها و احزاب مختلف دارد، سازمان مجاهدین کاملاً مرکزگرا است و همه باید دستورات رهبر خود را اجرا کنند؛ بنابراین هر اتفاقی که میافتد، همان چیزی است که مسعود و مریم دستور دادهاند و پیرامون دستگاه تصمیمگیرنده سازمان بوده است. اگر من کاری انجام دهم، آن کاری که رهبر گفته است، اجرا میشود و نمیتوان خلاف دستور عمل کرد. به عبارت دیگر، اعضا مانند عضلات یک بدن عمل میکنند. از آنجایی که همه معتقدند و باور دارند، دستور رهبر عقیدتی خود یعنی مسعود و مریم و شورای رهبری را اجرا میکنند.
وی گفت: سازمان مجاهدین بر اساس اطلاعات و صلاحیت و ضرورت عمل میکند؛ یعنی هر اطلاعاتی باید هم دارای صلاحیت باشد و هم ضرورت داشته باشد تا اعضا مطلع شوند. در سازمان مجاهدین، همانطور که پیشتر گفته شد، سلاح جزئی از هویت مجاهد است. مجاهد نمیتواند سلاح خود را از خود جدا کند و خود را مجاهد بداند. داشتن سلاح و مجاهد بودن به هم مرتبط هستند و این جزئی از آموزههای مطلق سازمان است. به همین دلیل، وقتی خلع سلاح شدیم، تضاد و تناقض زیادی داشتیم. مسعود پیام داد که سلاح را برداشته تا نیروها را حفظ کند، اما این بهعنوان توجیه گفته شد. در واقع او با این حرف تلاش میکرد، قانع کند که این کار را برای محافظت از نیروها انجام داده است، اما همین اقدامات موجب درگیریهای بزرگ و جانباختن چندین نفر شد.
وی افزود: تمام این مدت، دولتهای اروپایی بهطور مشخص از سازمان حمایت میکردند. حتی در ترددها، با حفاظت آنها همراه بودند. همین الان هم شهردار منطقه محل استقرارشان در فرانسه از آنها حمایت میکند. در سطح پارلمان هم حضور دارند. در پارلمان آمریکا هم حامیان زیادی دارند، چون مجاهدین پول وارد انتخابات میکنند، کمک مالی میدهند و از نظر سیاسی و تبلیغاتی هم حمایت میکنند.
صرافپور گفت: بخش زیادی از اسامی موجود در این لیست عضو دفتر سیاسی بودند ولی از روزی که مریم با مسعود ازدواج کرد دستگاه سازمان بهطور کامل متحول شد. اعلام شد که انقلاب ایدئولوژیک رخ داده است به این معنا که مریم بهعنوان یک زن بهاصطلاح رهاشده، همسر خود را طلاق داده و به رهایی دست یافته و مسعود را نه بهعنوان رهبر سیاسی، بلکه بهعنوان رهبر عقیدتی پذیرفته است.
وی افزود: این ازدواج باعث شد انقلابی درون سازمان رقم بخورد که از آن به بعد، مسعود و مریم رجوی بهعنوان رهبران عقیدتی معرفی شدند. ساختارهای قبلی عملاً منحل شد و هیئتهایی اجرایی شکل گرفت که افراد در آن پذیرفته بودند مسعود، رهبر اول عقیدتی است. از آن پس، تصمیمگیری اصلی با مسعود و مریم بود.
این شاهد ادامه داد: در اطراف آنها هیئت اجرایی و دفتر سیاسی وجود داشت که نقش مشورتی داشتند. این افراد پیشنهاد میدادند، نظرات را منتقل میکردند و کارهای اجرایی را انجام میدادند، اما حکم، دستور و تصمیمگیری نهایی با مسعود و مریم بود. جمعبندی نهایی هم در نهایت با تأیید آنها انجام میشد و بعد وارد مرحله اجرا میشد. هیئت اجرایی خط و خطوط را منتقل میکردند و در نهایت مسعود تایید میکرد و همگی با هم کار میکردند؛ نظر نهایی با مسعود و مریم بود و مابقی فقط پیشنهادات و نظرات را منتقل میکردند.
صرافپور بیان کرد: در ساختار سازمان، تصمیمسازی ممکن بود توسط مجموعهای از افراد انجام شود مجموعهای از افراد قدیمی سازمان مجاهدین که از سالهای اولیه عضو بودند و بعدها در قالب شورای رهبری فعالیت میکردند. این افراد اگرچه هیئت اجرایی محسوب میشدند، اما صرفاً پیشنهادات و نظرات خود را مطرح میکردند و این پیشنهادات به رهبران منتقل میشد.
وی تأکید کرد: اگرچه تصمیمسازی متعلق به جمع بود، اما تصمیمگیری نهایی بهعهده شخص مسعود و مریم بود. هیچ تصمیمی بدون تأیید مسئول اول عملیاتی نمیشد. افراد رده دوم و سوم اساساً دسترسی به تصمیمگیری نهایی نداشتند.
تنهایی، وکیل متهمان پرونده خطاب به شاهد سوال کرد آیا افراد رده پایینتر میتوانستند بهصورت مستقل تصمیم بگیرند که اقدام تروریستی انجام دهند؟ آیا اختیار انجام عملیاتهای کوچک یا بزرگ، مثل عملیات چلچراغ و مرصاد، را داشتند؟ یا چنین تصمیماتی صرفاً در سطح رهبری گرفته میشد و به بدنه ابلاغ میشد؟
تنهایی، وکیل متهمین گفت: به نظر میآید جوّ به گونهای است که افراد، به جای اینکه سازمان و متن و رهبری آن را خطاب قرار بدهند، موضوع را بهگونهای دیگر مطرح میکنند. ما از جرم دفاع نمیکنیم و از قانون دفاع میکنیم.
وکیل متهمین از صرافپور پرسید که آیا پیش از جدایی، در ایران یا در کشور دیگری به خاطر عضویت در سازمان تحت پیگرد قضایی بوده است یا خیر؟
وی گفت: خیر من خودم از سازمان فرار کردم، من از این موضوع اطلاع پیدا کردم. اعلام شد که از طرف رهبری جمهوری اسلامی، برای تمام کسانی که عضو سازمان بودند، اما جدا شدند البته تعداد مشخصی که نقش کلیدی نداشتند، موضوع عفو در نظر گرفته شده است. این زمانی بود که خیلی از افراد دیگر هم مثل من فرار کرده بودند. در مورد افرادی که شاکی خصوصی نداشتهاند جمهوری اسلامی به آنها عفو داده است.
وی در پاسخ به سوال وکیل متهمین، گفت: من از سال ۱۳۶۹ و با شروع انقلاب ایدئولوژیک مریم در سازمان بودم در سال ۱۳۸۳، فرار کردم. عضو سازمان بودم. در برخی از عملیاتهایی که اشاره کردم مثلا فروغ جاویدان فرمانده تانک بودم، بعد از آن هم در مواقعی در ستاد تبلیغات، ستاد سیاسی، و در بخشهایی کارهای اجرایی انجام میدادم. مثلاً در ستاد تبلیغات در حوزه فیلمبرداری، تنظیم و کارهای مرتبط فعالیت میکردم.
این شاهد افزود: مدتی در ایستگاه بودم و خودروهایی که به بغداد تردد داشتند را چک میکردم. یک مدت هم در بخش مخابرات بودم و کار بیسیم و ارتباطات را انجام میدادم؛ یا اپراتور بودم و با بیسیم صحبت میکردم و مدتی هم در در بخش شناسایی بودم و شناسایی کلاسیک انجام میدادم. بعد از زمانی که دیگر عملیات کلاسیک وجود نداشت یعنی زمانی که عملیاتها در داخل تروریستی شده بود به عنوان یگان آماده بودیم که قرار بود در عملیات سرنگونی حضور داشته باشیم، فعالیت میکردیم.
وی ادامه داد: پس از آن هم افسر موتوری، اداری یا مسئول انبار تسلیحات بودم و کارهای مختلف پشتیبانی انجام میدادم. آخرین بار که آمریکا حمله کرد فرمانده فرمانده بیام پی ۱ (خودروی زرهی حمل نفرات) بودم.
تنهایی، وکیل متهمان پرونده از او سوال کرد: آیا برای سازمان خارج از اشرف هم فعالیت داشتید؟
این شاهد پاسخ داد: خیر.
وکیل متهمان در ادامه پرسید: آیا شما از ساختار و سلسله مراتب سازمان آگاهی داشتید؟
وی جواب داد: سازمان منافقین بسیار مخوفی بود و اطلاعات زیادی از آن خارج نمیشد. دائما سازماندهی آنها تغییر میکرد تا اگر کسی از آن خارج نشد نتواند اطلاعات دقیقی را از سازمان خارج کند بنابراین ما زیاد در جریان این سلسله مراتب نبودیم.
تنهایی پرسید: تصمیماتی که در سازمان گرفته میشد توسط چه کسانی انجام میشد و چه کسانی در این تصمیمات دخیل بودند؟
وی پاسخ داد: سازمان مجاهدین تا قبل از سی خرداد ۱۳۶۴ مثل بقیه سازمانها و احزاب سلسله مراتب، مقام مسئول و دفتر سیاسی داشت.
صرافپور گفت: مسعود رجوی فرماندهیهای مختلفی را تشکیل داده بود. یک حیطه اختیارات برای تصمیم گیری به فرمانده هر کدام از این قرارگاهها داده بود.
قاضی گفت: کسی که تصمیم میگیرد باید قدرت اجرا هم داشته باشد، و با توجه به اینکه این افراد از حلقههای مختلف بودند. به طور مثال این تصمیماتی که میگرفتند برای عملیاتی مانند چلچراغ بود؟
صرافپور گفت: مسعود و مریم رجوی برای عملیاتهای چلچراغ و فروغ و افتاب تصمیمات را اتخاذ کردند ولی تا قبل از آن هر کسی منطقهای داشت و فرمانده آن قرارگاه تصمیم میگرفت چه کارهایی بر اساس شناساییهای صورت گرفته انجام شود. از سال ۷۶ به بعد مهوش سپهری همه چیز را کنترل میکرد و نظر نهایی را میداد. رهبر سازمان خط میداد که به طور مثال هم اکنون وقت انجام عملیات است و بعد اقدامات توسط دیگر اعضا اجرا میشد.
وی گفت: مریم را سال ۷۵ از فرانسه آوردند که یک سلسله عملیات به نام راهگشایی سحر را به دست بگیرد و از شماره ۱ تا ۴ آن عملیات برگزار شد. مراحل دیگرش برگزار نشد. او سازماندهی جدیدی انجام داد و برای هر کاری مسئولی را تعیین کرد تا در منطقه خود عملیات را انجام دهد.
قاضی گفت: یک جمعیتی در این تصمیمسازیها شرکت داشتند. بطور مثال شاید ۵۰ نفر در اتخاذ یک تصمیم نقش داشتند. ۵۰ نفر تلاش کردند که یک اتفاقی بیفتد.
قاضی دهقانی همچنین گفت: اصلا طوری بوده که این ۱۰۴ نفر بخواهند با ایدهها و تصمیمات مخالفت کنند؟ یا اصلا خودشان در ساخت و اجرای این تصمیمات دخیل بودند.
این شاهد بیان کرد: مسعود رجوی در مقطعی به خاطر وجود برخی مشکلات از سازمان جدا شد. اعضای کادر مرکزی سازمان آخرین نفراتی بودند که در سازمان بودند و کاملا با مسعود موافق بودند. تقریبا هر سال یکبار ریاستها و سلسله مراتب سازمان تغییر میکرد تا اطلاعاتی از آن به خارج درز نکند.
وی افزود: پس از جنگهای مسلحانه شهری که تحت عنوان تغییر استراتژی شروع شد، مخالفان مسعود رجوی که حتی نفر شماره دوم یا سوم سازمان بودند کنار گذاشته و محاکمه میشدند. شاهد بودم که افرادی که قبلا فرمانده محور، فرمانده ستاد یا اعضای مهم سازمان بودند کنار رفتند و نهایتا افرادی باقی ماندند که خیلی خالص بودند و مسعود را قبول داشتند. در یک نمونه کریم گرگان که معاون گردان بود به یکباره از سمت خود عزل شد و کارهای پشتیبانی انجام داد. این شخص چندین بار از مواضع عذرخواهی کرد و ۳ سال طول کشید تا به منصب قبلی بازگردد.
وی گفت: من در عملیات آفتاب در تیم پشتیبانی بودم. به عنوان مثال ۲ دسته به جلو میرفتند و اگر نیاز بود ما برای حمایت و پشتیبانی از آنها جلو میرفتیم.
دختر شهیدخواستار قصاص اعضای سازمان مجاهدین شد و تأکید کرد که این مطالبه، خواست همه اعضای خانواده است.
وی در اظهارات خود گفت: پدرم در جریان حمله به آمبولانس و در حالی که مشغول نجات مجروحان بود، هدف قرار گرفت، دچار آتشسوزی شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تصاویر مربوط به لحظات شهادت پدرم را مشاهده کردهام و خانواده ما مصمم است تا از مسیر قانونی، به حق خود برسد.
در ادامه این جلسه، قاضی پرونده با تأکید بر رعایت موازین قانونی اعلام کرد: دادگاه، درخواستها و مطالبات خانواده شهدا را بهطور کامل منعکس و در روند رسیدگی مورد توجه قرار خواهد داد.
سپس همسر شهید محمدعلی براقی از طریق ارتباط الکترونیک و به صورت برخط در دادگاه حاضر شد و گفت: همسرم مکانیک بود و در زمان جنگ به رزمندگان کمک میکرد. ایشان در در تاریخ ۱۰ مرداد ۶۷ به شهادت رسیدند در حالی که در تاریخ ۵ مرداد بنده زایمان کرده بودم و فرزندم دومم تنها ۵ روز داشت. از شما میخواهم انتقام خون همسرم و مظلومیت من و فرزندانم را از منافقین بگیرید.
وی افزود: همسر من با اینکه میدانست وضعیت جبهه بسیار خطرناک است اماعاشق زندگی بود و دختر بزرگم را بسیار دوشت داشت. چه کسی پاسخگوی تالمات روحی ماست؟ دختر ۳ ساله من پس از شهادت پدرش مدام خودش را در زیرزمین پنهان میکرد. من ۵۸ سال سن دارم و خودم و فرزندانم بر اساس فشار و رنج روحی ناشی از شهادت همسرم به بیماریهای روحی دچار شدیم. از دادگاه تقاضای قصاص برای عاملان و بانیان شهادت همسرم را دارم.
قاضی گفت: همسرتان در آن زمان چند سال داشتند؟، و به چه صورتی شهید شدند؟
وی گفت: ۲۸ ساله شان بود. یک عده گفتند در کارخانه قند بوده و عدهای گفتند در بیمارستان اسلام آباد بوده و بعد مجروح شده که گویا آنها را آتش میزنند که خواهرم اجازه نداد برای آخرین بار چهره همسرم را ببینم، بدون غسل و کفن و با همان لباسی که به تن داشتند، در غسالخانه قابل شناسایی نبود.
شاهد دیگری در تماسی اینترنتی گفت: بنده فرزند شهید جهانگرد امیری هستم، ایشان فرمانده لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه بودند و در عملیات مرصاد همراه تعدادی از سربازان دستگیر و چند ماه بعد بر اثر شکنجه در عراق به شهادت میرسند. زمان شهادت پدرم، من سه سال داشتم و برادر کوچکتری دارم که ۱۱ ماهه بود.
قاضی گفت: مادر و برادرتان در قید حیات هستند؟ شکایتی ندارند؟
این فرزند شهید گفت: بله. من به نمایندگی از مادر و برادرم شکایت میکنم.
قاضی گفت: میدانید پدرتان به چه نحوی به شهادت رسیدند؟
وی گفت: بله، چراکه عدهای از سربازان ایشان بعد از تحمل اسارت به کشور بازگشتند و نکاتی را مطرح کردند و گزارشی هم از سوی صلیب سرخ در آن زمان به ما داده شده که کلیههای ایشان بر اثر شکنجه از کار میافتد و به دلیل عدم در دسترس بودن امکانات پزشکی و پزشک به شهادت رسیده و همان جا دفن میشوند و در سال ۸۱ تعدادی جسد به ایران تحویل دادند که یکی از آنها پیکر پدر شهیدم بود. یکی از دوستان پدرم میگفت، حتی ایشان لحظات اخر آب هم طلب کرده بوده که به او ندادند.
قاضی گفت: شما مطالبه قصاص، خسارات و دیه دارید؟
وی گفت: بله قطعا. میخواهیم حقوق قانونی مان ادا شود.
قاضی گفت: شما علیه چه کسانی شکایت دارید؟
وی گفت: از منافقین شکایت دارم.
برادر شهید یحیی امیری گفت: شهید در هنگام شهادت ۲۰ سال داشتند. مطالبه قصاص و دریافت خسارت داریم. به عنوان سرباز در روز حادثه حضور داشته و راننده آمبولانس بود.
برادر شهید امیری گفت: شهید در عملیات مرصاد در سن ۱۵ سالگی به شهادت رسید، همه اعضای خانواده شکایت، مطالبه خسارت و احقاق حق داریم.
پدر شهید شعیری در دادگاه گفت: از نوع شهادت فرزندم به نحو کامل اطلاع دارم. از شما میخواهیم حق شهدا و خانوادههای آنها از این جنایتکاران بگیرید. این جنایتکاران باید قصاص شوند.
حمید جوکار، عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق، با حضور در دادگاه بهعنوان شاهد، پس از ادای سوگند به معرفی خود پرداخت و گفت:سرباز وظیفه لشکر ۶۴ ارومیه در سال ۱۳۶۶ به دست منافقین به اسارت درآمدم. آن زمان ۱۸ ساله و حدود ۲۰ ماه خدمت داشتم. با تعدادی از همرزمان به اسارت ارتش منافقین در آمدم پس از اسارت، بهمدت چند سال در قالب آنچه ارتش آزادیبخش نامیده میشد، نگه داشته شدم و به اجبار در سازمان حضور داشتم. بخشی از مشاهدات خودم را برای دادگاه بیان میکنم.
وی در ادامه به وقایع میدانی اشاره کرد و گفت:در صحنههایی که خودم شاهد بودم، قوانین سخت و خشنی حاکم بود. هر کسی که دستش را بالا میبرد یا مقاومت میکرد مجبور میشد دستورها را اجرا کند. حتی در مواردی گفته میشد آمبولانس نباید مجروح را جابهجا کند. ما فارسیزبان بودیم و در زمان اسارت وقتی آنها به فارسی صحبت میکردن من تعجب کردم و غافلگیر شدم وقتی از آنها پرسیدم شما چه کسی هستید گفتند ارتش آزادی بخش هستیم، اما دستور میدادند از پشت سر ببندند و بزنند. فردی بهشدت مقاومت میکرد و میگفت این آخرین شب سربازی من است ولی فرمانده مجاهدین دستور داد اگر اجازه نداد دستش را از پشت ببندید او را بزنید و زمانی که خیلی مقاومت کرد یکی از منافقین یک گلوله به شکمش زد
این شاهد افزود:بعد دستور دادند مجروح را رها نکنید. بهصراحت گفته شد هیچ مجروحی نباید منتقل شود و باید کشته شود. این صحنهها را با چشم خودم دیدم. یکی از همسنگریهای من که ترکش به چشمش اصابت کرده بود و میخواستن او را هم بکشند ولی من التماس کردم خودم او را حمل میکنم و تا عراق میآورم که موافقت کردند و او را نکشتند.
جوکار با اشاره به جنایات صورتگرفته ادامه داد:در آن فضا، آتش و درگیری حاکم بود. خانوادههایی بودند که آسیب دیدند و من شاهد بودم که چگونه افراد را منتقل میکردند. اینها بخشی از جنایتهایی است که در صحنه جنگ با چشم خودم مشاهده کردم. این اقدامات توسط مجموعهای انجام میشد که خود را ارتش آزادیبخش مینامید، اما در عمل در جنگ، در کنار صدام قرار گرفت و نقشآفرینی کرد.
حمید جوکار عضو جداشده به عنوان شاهد گفت: ایرانیان به میدان آمده بودند تا از خاک خود دفاع کنند. خیلی از ما را به اسارت گرفتند و مدتی ما را به سلیمانیه بردند و بعد ما را به زندانی منتقل کردند که صدام آن را تخلیه کرده بود و منافقین، اسیران خود را به آنجا میبردند. ما حدود هفت ماه در آنجا اسیر بودیم. بعد میخواستند ما را سمت بغداد ببرند که نزدیک به آتشبس بین ایران و عراق و عملیات مرصاد برگزار شد.
وی گفت: یک بار با یکی از منافقین که اسم مستعار عابد داشت، صحبت کرده و به او گفتم مگر شما نباید اسامی ما را به صلیب سرخ بدهید، گفت ما ارتش و دولت نیستیم که شما را ثبت نام کنیم، ما ارتشی مخالف جمهوری اسلامی هستیم. نمیتوانیم خود را درگیر با صلیب سرخ کنیم. باید به خانواده اسرا و جامعه بین المللی اسامی اسرا اعلام شود، اما این کار را نمیکردند. ۷ ماه در اردوگاه بودیم و بعد از آن جلسات زیادی برای ما گذاشتند که چیزی به نام آزادی نداریم و باید به ما بپیوندید و با ما همکاری کنید و وقتی در یک عملیات با ما همکاری کنید بعد آزاد میشوید.
حمید جوکار عضو جداشده به عنوان شاهد گفت: تعدادی از همین طریق فریب خوردند. من نیز به این دید که با آنها به عملیات رفته و فرار کنم، با آنها همراه شدم. روز دوم جنگ بود که ما را وارد اسلام آباد و نزدیک گردنه حسن آباد کردند و به من گفتند حال که رانندگی بلد هستی، باید برگردی و با خود نیرو به میدان بیاوری.
وی گفت: روز دوم تعدادی نیرو برایشان آوردم، اما روز سوم از آنجا که دستور عقب نشینی داشتند، گفتند لازم نیست با خود نیرو بیاورید. روز سوم که برگشتیم به آنها گفتیم حالا که در یک عملیات با شما حضور یافتیم، ما را آزاد کنید. به ما اینطور پاسخ دادند که، شما دیگر تن تان به تن ما خورده و جزئی از مجاهدین شدید دیگر نمیتوانید برگردید و به محض اینکه به ایران برسید، اعدام میشوید. ما هم ترسیدیم و مجبور شدیم بمانیم. من ۱۶ سال با این اشتباه ماندگار شدم. یک آذر ۶۶ تا سال ۸۳ و با ۶ ماهی که در زندان آمریکایی بودم ۱۷ سال در مقر شان حضور داشتم.
حمید جوکار عضو جداشده و شاهد گفت: در آنجا قانون بشری وجود نداشت و به اجبار در جنگ بودیم. سالها با ترس سپری شد، چندین بار خواستیم تا جدا شویم گفته شد باید دو سال باید تشکیلات بمانید تا اطلاعات بهطور کامل پاک شود ۱۵ سال از خانوادهام بیخبر بودم که در نهایت فرار کردم.
جوکار عنوان کرد: بعد از سالها پی بردیم که این اشتباه بوده و ما را فریب میدادند. منافقین اجازه هیچ ارتباطی با بیرون را به اعضا نمیدادند. در رابطه با عملیات مرصاد ابتدا گفتند که شهر اسلامآباد فتح شده است. به ماگفته بودند در مقابل مردم اصلا ملاحظه نکنید، تردیدی به خود راه ندهید و به هیچکس رحم نکنید. از بالا دستور آمده بود که نوک پیکان به سمت تهران است و شما فقط باید راه را بشکافید.
وی افزود: من صحنههایی را دیدم که منافقین بسیار بیرحمانه با مردم رفتار کردند. مثل آتش زدن بیمارستان. از مقامات بالای سازمان دستور آمده بود که راه رسیدن به تهران هموار شود و بهای آن هرچه که باشد و هر تعدادی که کشته شوند مهم نیست. در ادبیات آنها اسیر معنایی نداشت و اگر کسی را میگرفتند، میکشتند. به خیلی از مجروحان هم تیر خلاص میزدند.
این شاهد عینی گفت: پس از آن هم عملیاتی به نام عملیات مروارید داشتند. آقای صرافیان در دادگاه توضیح داد که صدام گفته بود منافقین بخشی از ارتش ما هستند. گویا رجوی با صدام به این توافق رسیده بود که بعد از جنگ خلیج فارس، ارتش بعث در جنوب عراق و مجاهدین در شمال عراق مستقر شوند. بنابراین مجاهدین کلا عملیاتهای خود را روی کردهای عراق انجام دادند. خودم آنجا دیدم که چه جنایتهایی را روی کردهای عراق انجام دادند چون یک تسویه حسابی هم با طالبانی داشتند این جنایتها خیلی فجیع بود.
در ادامه دادگاه مهدی خاقانی اصفهانی، دکترای حقوق جزا و جرم شناسی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تحقیق و توسعه علوم انسانی برای ارائه مطالبی پیرامون ابعاد حقوقی حمله به بیمارستان اسلامآباد غرب اظهار داشت: این موضوع در حوزه حقوق بینالملل بشردوستانه و بهصورت خاص در چارچوب کنوانسیونهای سال ۱۹۴۹ بررسی میشود که برای دولتها، موضوعات و تابعان حقوق بینالملل تکالیفی را مقرر کرده است.
وی گفت: یکی از گروههای خاص و مورد حمایت ویژه حقوق بشردوستانه در زمان مخاصمات مسلحانه، بیماران و مجروحان هستند که به دلیل آثار ناشی از مخاصمات، دچار آسیبهای ماندگار و شدید میشوند؛ همانطور که در کرمانشاه نیز شاهد آن بودهایم و همینطور در جلسات کارشناسی، این موضوع مورد توجه و تأیید نظر همگان قرار گرفته است. به همین دلیل مقررات متعددی در خصوص حمایت از کادر درمانی، اماکن بیمارستانی، امدادگران، اشیای پزشکی و سایر تجهیزات درمانی و بهویژه بیماران و مجروحان در قالب آموزههای نظاممند حقوق بشردوستانه مقرر شده است.
وی گفت: کنوانسیون اول ژنو تصریح میکند که بیماران، مجروحان و کشتی شکستگان بایستی در هر شرایطی مورد حمایت و احترام قرار بگیرند نباید کشته و مجروح شوند و نباید آنها را مجبور کنند یا با آنان رفتارهای غیرانسانی و تحقیرآمیز داشته باشند، بلکه باید با آنان محترمانه برخورد شود. حقوق بشردوستانه، پزشکان نظامی و نیروهای امدادی را نیز تحت حمایتهای خاص قرار داده و علاوه بر حقوق بینالملل قراردادی، حقوق بینالملل عرفی نیز در این زمینه تأکید و حمایت کرده و همه منابع بر آن صحه گذاشتهاند.
وی افزود: در ماجرای حمله منافقین به بیمارستان اسلامآباد غرب، کارکنان پزشکی در چند رسته و دستهبندی قابل شناسایی هستند: نخست کارکنان پزشکی هر یک از طرفهای درگیر که در واقع کادر پزشکی مربوط به جمهوری اسلامی ایران بودهاند، اعم از نظامی و غیرنظامی و نیروهای پشتیبانی خدمات درمانی؛ و دوم کارکنان پزشکی که بهصورت کلی در اسناد بینالمللی در ارتباط با صلیب سرخ، هلال احمر و سایر جمعیتهای کمکرسان داوطلبانه معرفی شدهاند، که در ماجرای بیمارستان اسلامآباد مجموعههای مردمی کمکگر و یاریگر بیمارستان را شامل میشدند. مطابق ماده ۱۵ پروتکل دوم، نباید فعالیت پزشکی و ادامه ارائه خدمات درمانی را ممنوع کرد و هرگونه اعمال خشونتبار علیه پزشکان، اعم از قتل، انتقال اجباری پزشک یا مداخله در انجام وظایف درمانی آنان، مصداق جنایت بوده و مستند قانونی آن در مقررات بینالمللی مزبور تصریح شده است؛ بنابراین جنایات ارتکابی منافقین در حمله به بیمارستان اسلامآباد غرب از منظر اسناد بینالمللی قابل بررسی و تطبیق بوده و در چارچوب قواعد حقوق بشردوستانه بینالمللی ارزیابی میشود.
وی افزود: با استناد به مواد ۶۱، ۶۲ و ۶۳ قانون مجازات اسلامی مشتمل بر جرایم و مجازاتهای حدود، قصاص و دیات، حمله مستقیم به بیمارستانها و مراکز درمانی از این جهت که تمام این واحدهای درمانی شامل بیمارستان ها، مراکز انتقال و تزریق خون، انبارهای دارویی و تأسیسات وابسته، اعم از ثابت یا متحرک و دائمی یا موقت، تحت حمایت ویژه حقوق بشردوستانه به لحاظ اسناد مورد حمایت الزام آور قرار دارند.
خاقانی اصفهانی ادامه داد: مطابق ماده ۸ پروتکل الحاقی اول به کنوانسیونهای چهارگانه ژنو و همچنین مواد ۱۹،۲۱ و ۲۳ کنوانسیون اول ژنو و مواد ۱۲ و ۱۳ پروتکل الحاقی اول مصوب ۱۹۷۷، احترام و حمایت از اماکن درمانی یک اصل بنیادین است. حتی در صورتی که یک بیمارستان نظامی تلقی شود یا در نزدیکی اهداف نظامی قرار داشته باشد همچنان از حمایت کامل برخوردار است.
وی گفت: در این چارچوب، اقدامات منتسب به متهمان وابسته به سازمان منافقین، از جمله حمله عمدی به بیمارستان امام خمینی (ره) در اسلامآباد غرب و تسهیلات درمانی وابسته، بهعنوان نقض آشکار این قواعد مطرح شد. شواهد موجود در پرونده نشان میدهد که این اقدامات منجر به اخلال جدی در فعالیتهای درمانی و امدادی شده است.
وی افزود: بر اساس حقوق بشردوستانه بینالمللی، نهتنها بیماران، پزشکان، پرستاران، امدادگران و سایر کادر درمانی از حمایت ویژه برخوردارند، بلکه نفس عملیات امدادی و تکلیف آنها به ارائه خدمات پزشکی نیز مورد حمایت صریح کنوانسیونهای ژنو است. به همین دلیل، هرگونه اخلال عمدی در فعالیتهای امدادی، از جمله جلوگیری از دسترسی به خدمات درمانی، مانعتراشی در روند درمان، تهدید، خشونت و ایجاد آتشسوزی در مراکز درمانی، رفتار مجرمانه تلقی میشود.
این کارشناس ادامه داد: آنچه در رفتار منتسب به منافقین و بر اساس ادله اثباتی این پرونده مشاهده میشود، مصادیق روشنی از تجاوز، خرابکاری و مانعتراشی در بیمارستان امام خمینی (ره) اسلامآباد غرب است از جمله بهرهگیری از تجهیزات درمانی برای اهداف نظامی، ایجاد اختلال در ارائه خدمات بهداشتی و جمعآوری افراد در محوطه بیمارستان که همگی نشاندهنده تحقق رکن مادی جرم و نقض جدی قواعد حقوق بشردوستانه بینالمللی است.
وی گفت: حقوق بشردوستانه اسلامی را بعدها هزاران سال بعد به طور مضیقتر در اسناد شاهد هستیم. در محور چهارم، ایجاد رعب و تهدید علیه بیماران و پرسنل، از این جهت که متهمان اگر با اعمال خشونت و تهدید بیماران و پرسنل را تحت فشار قرار دادند و از این اقدامات بهعنوان ابزار ارعاب استفاده کردند، این اقدام مطابق ماده ۷۵ پروتکل اول و ۱۴۷ و ماده ۸، ۵، ۲ از اساسنامه دکترین کشتار نظامیان و قتل فجیع است، از جهت فجیع بودن، قساوت خاص و نقض اصل ضرورت، با قصد مستقیم و علم به غیرنظامی بودن قربانیان. حتی با این ساختار شبهنظامی که داشتند، تأکید میکنیم که گروهک منافقین نه بهعنوان یک طرف مخاصمه بینالمللی یا داخلی، بلکه بهعنوان تروریستی، مشمول این جنایات بینالمللی است، از این جهت که ورود کیفری بینالمللی فرد را مسئول میداند و محدودیت حقوق بینالملل عمومی را از نظر صلاحیت آیسیجی و دیوان دادگستری که دولتها کنترل موثر دارند، لحاظ میکند.
خاقانی اصفهانی گفت: تیرباران مجروحان و بازداشتشدگان و دستور عدم اسیرگیری حتی به صورت تلویحی که دلالت بر پاکسازی داشته باشد، کاملاً رکن مادی جنایت بینالمللی است. یعنی حتی اگر امدادگران، نظامیان یا رزمندگان جمهوری اسلامی را در بیمارستان بکشید و بیان شود که اسیری گرفته نخواهد شد، صرف دستور عدم اسیرگیری و تصریح به واژه «پاکسازی» کفایت میکند برای ارتکاب مادی این جنایت. تیرباران مجروحان و بازداشتشدگان در تطبیق واضحتر با جریان حمله به بیمارستان اسلامآباد غرب با تفکیک معیارهای حقوقی، اعم از معیار جنایت جنگی و معیار جنایت علیه بشریت، قابل بررسی است. از حیث معیار جنایت جنگی، کنوانسیونها و حقوق عرفی بشردوستانه، در حضور مخاصمه مسلحانه بینالمللی یا ملی و مواجهه با گروههای تروریستی، مسئولیت وجود دارد. در صورتی که نقض جدی یا فاحش قواعد حمایتی رخ دهد و نظامیان، مجروحان، اسرا و واحدهای درمانی مورد حمله قرار گیرند، این اقدامات با معیار جنایت جنگی تطبیق دارد.
وی گفت: در مخاصمات مسلحانه بهطور مستمر از اعمال خشونت و تهدید علیه بیماران و پرسنل درمانی استفاده شده و این اقدامات بهعنوان ابزار ارعاب و فشار بهکار گرفته میشود. این رفتارها مطابق ماده ۷۵ پروتکل اول و ماده ۸۵ همان پروتکل، به دلیل فجیع بودن، قساوت خاص و نقض اصول بنیادین از جمله اصل ضرورت، اصل تناسب و اصل تفکیک غیرنظامیان از نظامیان، از مصادیق بارز نقض حقوق بینالملل بشردوستانه محسوب میشود. از حیث رکن مادی و وضعیت نظامی نیز تأکید میکنیم که منافقین نه بهعنوان یک تابع مشروع در مخاصمه بینالمللی یا مخاصمه مسلحانه داخلی، بلکه بهصورت یک گروه سازمانیافته با قصد قبلی، آگاهی از پیامدها و با فرماندهی و کنترل مؤثر اقدام کردهاند. این موضوع با ضابطه «کنترل مؤثر» که معیار پذیرفتهشده طبق کنوانسیون منع شکنجه ۱۹۸۴ در مواد ۱ و ۲ و نیز در محورهای تحلیلی حقوق بینالملل کیفری است، تطابق دارد.
وی افزود: در محور هفتم، موضوع تیرباران مجروحان و بازداشتشدگان، صدور دستور عدم اسیرگیری حتی بهصورت تلویحی که دلالت بر «پاکسازی» دارد، بهطور کامل در دایره جنایت بینالمللی قرار میگیرد. حتی اگر بهصورت صریح ذکر نشود که بیماران، امدادگران یا رزمندگان جمهوری اسلامی هدف قرار گرفتهاند، بهکاربردن واژههایی نظیر «پاکسازی» که جنبهدار و جهتدار است، برای تحقق رکن مادی این جنایت کفایت میکند. تیرباران مجروحان در جریان حمله به بیمارستان، در تطبیق با معیارهای عمومی بینالمللی و همچنین معیارهای ملی، بهطور روشن مصداق نقض جدی حقوق بشردوستانه است و با توجه به اینکه عملاً با یک گروه تروریستی سازمانیافته مواجه هستیم، این رفتارها در صورت ارتکاب همراه با نقض جدی قواعد نظامی، در قالب «جنایت جنگی» قابل طبقهبندی و پیگرد است؛ امری که در این واقعه بهطور کامل شاهد آن بودهایم.
وی گفت: براساس اصول بین المللی و اصول مستقر پس از دیوان کیفری بینالمللی نورنبرگ به عنوان اولین اصل از دادگاههای کیفری بینالمللی عدم نیاز به مخاصمه مسلحانه برای تطبیق با جنایت علیه بشریت و عدم نیاز مسلحانه و ارتکاب اعمال به صورت گسترده یا سیستماتیک که هم گسترده و هم سیستم منافقین علیه بیمارستان جمعیت غیرنظامی به عنوان یک سیاست یا الگوی قابل اتصال کفایت میکند، نتیجه آنکه آتشزدن بیمارستانها و مراکز درمانی، حمله به بیمارستان مرکزی، کشتار غیرنظامیان، رفتارهای فجیع علیه مجروحان و بیماران، ایجاد مانع بر تداوم خدماترسانی درمانی و مختل کردن انتقال امن بیماران، در مجموع موجب صدمات بسیار گسترده به پیکره حیات بیمارستان و کارکرد درمانی آن شده است؛ بهگونهای که در بسیاری موارد حتی امکان شناسایی مراحل بعدی درمان و نجات بیماران از بین رفته است.
مهدی خاقانی کارشناس پرونده اظهار کرد: این هم به خودی خود یکی از حقوق است یکی از جنبههای مهم حمایتی برای بهیاران و امدادگران است که نباید موجب تعرض، تهدید یا در واقع هرگونه مجازات جزایی یا انضباطی قرار گیرد. ماده ۱۰ کنونسیون اول ژنو، ماده ۱۱ پروتکل اول و ماده ۸ از پروتکل دوم مستندات عرایض بنده است. منافقین متهم در پرونده اقدام به هدفگیری بیماران غیرنظامی کردند که مستقیما در عملیات حضور نداشتند و همینطور نظامیانی که مجروح بودند، کردند.
وی با اشاره به مواد ۱۲ و ۱۴ کنوانسیون ژنو، گفت: علاوه بر جمهوری اسلامی ایران، رعایت مفاد این برای همه دولتها الزامی است. پرسنل پزشکی و امدادگران که مشمول انجام وظایف انسانی و امدادرسانی بوده هدف قرار گرفتند. در این رابطه مستندات بین المللی گستردهای را نه فقط از کنوانسیون پروتکل ۷۷ که از معاهده کنوانسیون منع شکنجه و دیگر اسناد ازالزامآور عرفی را به دادگاه ارائه کردیم.
خاقانی بیان کرد: محور سوم آتش زدن اجساد و بیرحمی به شهداست. حمایت کیفری از اجساد محوری است که استدعا دارم مقام عالی قضاوت علاوه بر جرایمی که علیه زندگان رخ داده از این حیث که رفتار انسانی حتی در نبرد در میدان نبرد الزام آور است حتما این محور را مورد عنایت ویژه قرار دهند. مواد ۵۱۷ کنوانسیون ژنو، احترام به اجساد، منع مثله کردن، منع بی حرمتی و سوزاندن اجساد به شدت نهی شده و در واقع به رغم عدم شمول صلاحیت زمانی اساسنامه دیوان کیفری بین المللی که از ۹۸ تصویب و از ۲۰۰۲ فعال شده و با استنباط از آموزههای دکترینی اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی، صرفا به مثابه یک مقوله دکترینی و علمی کارشناسانانه حقوق کیفری بین المللی مستندات بسیار گستردهای در چهار جرم بینالمللی موضوع صلاحیت (ICC) دیوان کیفری بینالمللی هم هست که اینها را میتوان تداوم دکترین حمایت کیفری از حقوق بشر دوستانه دانست.
وی اضافه کرد: البته در زمان ارتکاب جنایات کنوانسیونهای ژنو، پروتکلهای الحاقی و کنوانسون منع شکنجه و دیگر اسناد بینالمللی کاملا حاکم بر جرایم ارتکابی متهمان هستند. همینطور در بحث حمایت کیفری از اجساد، منع اقدام به سوزاندن اجساد مورد تصریح معاهدات مذکور واقع شده است. اسناد بینالمللی به قدری از حمایت اجساد تصریح دارند که تاکید میکنند حتی اگر این اقدام منطبق بر مقررات عرفی و مذهبی پیروان یک دین خاصی باشد (آنچنان که ما در بودا میبینیم) این فرامین و آیینهای مذهبی هم در وهله فرعی و در درجه دوم قرار دارد.
خاقانی تاکید کرد: جنایتی که توسط منافقین در اسلام آباد غرب رخ داد با توجه به اینکه هر دو گروه طرف جنگ (جمهوری اسلامی ایران و رژیم بعث) همگی مسلمان هستند و ادعای پیروی از اسلام دارند به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست.
غفاری عضو جداشده به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و گفت: سال ۶۶ توسط مجاهدین اسیر شدم. آن زمان سرباز بودم. شب قبل از عملیات نیروهای مجاهدین منطقه را شناسایی کرده بودند.
وی گفت: مجاهدین شب عملیات، مجاهدین به ما حمله کردند و ما را به رگبار بستند، تعدادی مجروح و شهید شدند و تعدادی هم اسیر شدیم.
قاضی گفت: یعنی ۱۷ سال بدون سمت در سازمان بودی؟
ولیالله غفاری، عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق، گفت: در ترابری کار میکردم و فعالیتهای مختلفی از جمله ادوات، نفربر و مخابرات را به من آموزش داده بودند در جریان عملیات مرصاد، در اردوگاه بودیم، چون مجروح بودم تحت درمان قرار داشتم. در آنجا کتابها، عکسها و نشستهای مختلفی به ما نشان میدادند تا جذب شویم و حقیقت این است که من در آن زمان حتی فارسی هم بهدرستی بلد نبودم.
غفاری ادامه داد:پس از آن، به اردوگاه اشرف منتقل شدیم. فردی به نام ابوالقاسم رضایی مسئول ما بود. او به ما گفت که قرار است به عملیات برویم. من حتی در آن شرایط که عصا داشتم مجبور بودم همراهی کنم. بعد از آن، ما را سوار خودرو کردند و به سمت اسلامآباد بردند. مدتی ما را همانجا نگه داشتند، در حالی که خودشان عملیات را انجام داده بودند. بعد از مدتی خبر رسید که از طرف ایران حمله شده است.
وی افزود:در آن شرایط گفته میشد که تعداد زیادی اسیر و کشته شدهاند و در آن شرایط ما را با هواپیما منتقل برگرداندند. این وقایع را در همان زمان مشاهده کردم و بخشی از واقعیتهایی است که در جریان عملیات مرصاد اتفاق افتاد.
در ادامه داوود حیدری عضو جداشده به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد و قسم یاد کرد که در دادگاه راست بگوید.
حیدری بیان کرد: خرداد سال ۶۷ زمانی که سرباز بودم اسیر شدم.
قاضی دادگاه با اشاره به طولانی شدن جلسه رسیدگی گفت:با توجه به اینکه از ساعات ابتدایی دادگاه زمان قابل توجهی گذشته و نیاز به تنفس داریم، لازم میدانم پیش از اعلام تنفس از حضور وکیل متهمان، حاج محمدی، قدردانی کنم. خوشحالیم که حال ایشان بهتر شده و در جلسه حاضر بودند.
وی افزود:از دقت نظر این وکیل، لوایح ارائهشده، زمانی که برای طرح ایرادات و نکات حقوقی اختصاص دادند و دغدغهمندی ایشان در پاسداری از عدالت، با رعایت اصول قانون اساسی و حقوق متهمان، تشکر میکنیم.
در پایان، حجتالاسلام و المسلمین دهقانی، زمان ادامه رسیدگی را اعلام کرد و گفت:جلسه بعدی رسیدگی، پس از این تنفس، روز سهشنبه ۲۳ دیماه، رأس ساعت ۸:۳۰ دقیقه برگزار خواهد شد.
انتهای پیام/