روز نخست جشنواره سینماحقیقت/ تقاطع جنگ، تاریخ، توان‌یابی و زندگی روزمره

«نامش زن» که در افتتاحیه جشنواره سینما حقیقت پخش شد از همان نخستین نما اعلام می‌کند که می‌خواهد در میانه هیاهوی جنگ به جای بازسازی و تصویرسازی کلاسیک، صدای خام و شکستۀ کسانی را روایت کند که در شیرخوارگاه‌های آمنه و شبیر روزهای پس از جنگ را با نوزادانی بی‌پناه گذرانده‌اند. فیلم در ظاهر مستند پسا جنگ است، اما در عمل بر روایت خاطره تکیه می‌کند و از همین‌جا دوگانگی میان «آنچه ادعا می‌کند» و «آنچه می‌سازد» آغاز می‌شود. 

نماهای محدود و تلویزیونی، ریتم کند و اتکا به دیالوگ‌های اغلب ساده یا کلیشه‌ای و وجود صحنه‌های اضافه باعث می‌شود انسجام بصری لازم شکل نگیرد و صحنه‌هایی از خرابی‌ها یا ویرانی‌ها بیشتر تزئینی به نظر برسند تا بخشی از یک روایت جنگی. با وجود این فیلم در لایه زیرین خود مزیتی دارد که نمی‌توان نادیده گرفت، صداقت خام کارمندان شیرخوارگاه، شکست در صداهایی که گاه می‌لرزند و سکوت‌هایی که بار احساسی سنگینی حمل می‌کنند. در این لایه، اثر موفق می‌شود به سرچشمۀ اندوهی برسد که تصاویر هرگز آن را نمی‌سازند بلکه واگویه‌ها حملش می‌کنند. 

«نامش زن» از نظر فرمی ناتمام باقی می‌ماند اما از منظر انسانی حسی از فقدان و پرسشگری اجتماعی بر جای می‌گذارد؛ پرسشی درباره فراموشی بازماندگان جنگ و آینده کودکانی که رها شدند. 

در نقطه مقابل، «عبای سوخته» تلاش می‌کند تصویری آرشیوی و تاریخی از شهیدآیت‌الله بهشتی ارائه دهد؛ تصویری که بر اسناد، صوت‌های تاریخی و گفت‌وگوهای رسمی استوار است. استعاره محوری فیلم خوابی است که امام خمینی (ره) دربارۀ عبایی سوخته نقل کرده‌اند؛ تصویری که اثر آن را به عنوان محور معنایی برمی‌گزیند اما هرگز گسترش نمی‌دهد. مستند با اینکه در دسته مستندهای سیاسی تاریخی قرار می‌گیرد از ظرفیت ژانر استفاده نمی‌کند، ریتمی یکنواخت، گویندگی بی‌ فراز و فرود و موسیقی خنثی باعث می‌شود وزن تاریخی شخصیت اصلی به درستی منتقل نشود. تدوین پراکنده، رفت و برگشت‌های بی‌پیوند در روایت و اکتفا به روایت رسمی بدون تحلیل عمیق این امکان را از فیلم می‌گیرد که پرتره‌ای چند لایه از نقش و جایگاه بهشتی ارائه دهد. 

اگر استعاره «عبای سوخته» جدی گرفته می‌شد، فیلم می‌توانست به تمثیلی درباره نسل نخست انقلاب تبدیل شود، اما آنچه باقی می‌ماند روایتی آرشیوی است که بیش از آنکه به کشف برسد، مرور می‌کند. با این حال ارزش معنایی فیلم در یادآوری آن دوره پرتنش تاریخی است؛ دوره‌ای که در آن شخصیت‌های سیاسی دائماً میان فشار، نزاع و فرسایش قرار داشتند و روایت رسمی تنها بخشی از حقیقت را بازتاب می‌دهد. 

در ادامه روز نخست این جشنواره «شنا خلاف جهت» نماینده‌ای از مستندهای مسئله محور بود؛ اثری درباره توان‌یابی از مسیر هنر و درباره این پرسش بنیادین که آیا می‌توان با خلاقیت، مرزهای محدودیت را دوباره تعریف کرد. فیلم روایت موازی امیدرضا سپهری کارگردان تئاتر مبتلا به اوتیسم و محمد نوجوانی ۱۷ ساله با شرایط مشابه اما پیچیده‌تر است. این ساختار دوگانه در آغاز ظرفیت قدرتمندی دارد، طرح پرسشی فلسفی اجتماعی درباره نسبت هنر با زیستن دوباره، اما تدوین نادرست، پرش‌های بی‌دلیل، قاب‌بندی‌های بی‌هدف و ریتم بیش‌ازحد کند باعث می‌شود فیلم گاهی از تمرکز بر پرسش اصلی باز بماند. با وجود این ضعف‌ها، مستند در معرفی شخصیت‌ها و ایجاد صمیمیتی بدون واسطه، قوی عمل می‌کند؛ تماشاگر به سرعت با دو سوژه همراه می‌شود و فیلم دقیقاً در همین‌جا ارزشمند است. جایی که هر کنش کوچک، هر تمرین تئاتر، هر تردید یا پیشرفت، نه نشانه‌ای تزئینی بلکه بخشی از فرآیند توان‌یابی است. 

فیلم بی‌آنکه شعاری شود می‌گوید محدودیت پایان نیست و هنر می‌تواند امکانی برای بازگشتبه زندگی باشد. پایان‌بندی نیز متناسب با ماهیت پرسش محور آن شکل می‌گیرد: پاسخی قطعیوجود ندارد، اما مسیر آغاز شده است. چهارمین اثر که به آن می‌پردازیم «نارکیس» در 

قالب مستند پرتره، چند روزاز زندگی زنی نابینا را ثبت می‌کند که در تلاش است به نابینایان آموزش زبان انگلیسی دهد. این روایت در ذات خود ظرفیت بالایی برای ساخت تجربه‌ای صمیمی دارد اما ضعف‌های فنی از جمله صداهای زائد، کیفیت نامناسب ضبط، دوصدایی، فاصله‌گذاری‌های تصویری و تدوین ناهماهنگ بر اثر سایه می‌اندازد. در بسیاری لحظات دوربین به‌جای همراهی با سوژه حضور خود را تحمیل می‌کند و طبیعی بودن موقعیت‌ها از بین می‌رود. با این وجود شخصیت اصلی چنان صادق تصویر می‌شود که ضعف‌های تکنیکی عقب می‌نشینند و روایت انسانی پیش می‌آید؛ نرگس شرار که در تاریکی، امکان روشن کردن شمعی برای دیگران پیدا کرده است. فیلم به‌رغم کمبودها، لحظه‌هایی دارد که در آن امیدهای کوچک، تلاش روزمره و آرامش انسانی سوژه برای مخاطب ملموس می‌شود. در نتیجه، «نارکیس» در جایگاه مستند پرتره می‌ماند؛ ساده، کم ادعا و وابسته به نیروی انسانی شخصیت اصلی بیش از هر عنصر فنی. 

به‌طور کلی، چهار فیلم روز نخست سینما حقیقت مجموعه‌ای ناهمگون اما آینه‌وارتشکیل می‌دهند؛ هرکدام تصویری از بحران‌ها، امیدها، فقدان‌ها و امکان‌های انسان امروز. 

«نامش زن» از زخم‌های فراموش‌شده سخن می‌گوید، «عبای سوخته» از تاریخ رسمی و نیمه‌گشوده، «شنا خلاف جهت» از توان‌یابی در دل هنر و «نارکیس» از استمرار امید در تاریکی. اگرچه برخی از این آثار در سطح تکنیکی یا روایی ناتمام‌اند اما آنچه روز نخست جشنواره را قابل تأمل کرد تنوع نگاه‌ها بود؛ از روایت‌های کلان سیاسی تا جهان‌های کوچک و انسانی که هر کدام جای خود را در منظومه سینمای مستند ایران باز می‌کنند.

انتهای پیام/