
گروه سیاسی ؛ «
نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی حقی همگانی است». این جمله، یک شعار یا آرمان حزبی نیست بلکه نص میثاقنامه ملت ایران اسلامی است. قانونی که در مقدمه آن میخوانیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی میباشد.
اصل ۲۹ همین قانون تاکید میکند برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بی سرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح،
نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی.
دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تأمین کند.
قضاوت درباره کیفیت اجرای این نص صریح قانون اساسی با مخاطبان محترم؛ اما آیا «اعزام بیمار اورژانسی با آمبولانس بیمارستان» درخواست زیادی است؟!
بیمار اورژانسی گزارش ما، کارگردان فلان فیلم پایان باز نیست که برای درو کردن استخوانهای طلایی فلان جشنواره غربی، سیاه نمایی کند یا از خطوط قرمز قانون و شرع و عرف عبور کند؛ بلکه یک شهروند با درآمد متوسط و ساکن شهر دورافتاده تکاب است.
تکاب با بیش از ۸۰ هزار نفر جمعیت در جنوب استان آذربایجان غربی قرار دارد و یکی از کوچکترین و محرومترین شهرهای این استان است.
آقای بیمار گزارش ما، در یک غروب سرد پاییزی برای دوای درد شدید شکم، راهی بیمارستان شهدای تکاب میشود، اما پزشک وقت بعد از معاینه به او میگوید: «شما سرما خوردید»! و سپس با نسخهپیچی مُشتی قرص او را راهی منزل میکند.
اما این پایان ماجرا نیست چرا که حال بیمار گزارش ما حوالی بامداد وخیم میشود و به ناچار به همان بیمارستان مراجعه میکند تا شاید این بار بتواند درمان مناسبی دریافت کند، اما زهی خیال باطل.
آقای پزشک وقت، در کمال ناباوری این بار خطاب به بیمار گزارش ما میگوید: «
ما جراح و آمبولانس نداریم اگه میخوای برو شاهیندژ».
شهرستان شاهیندژ از دیگر شهرهای کوچک استان آذربایجان غربی است که در ۸۰ کیلومتری شهرستان تکاب قرار دارد، اما راه مواصلاتی این دو شهر یکی از راههای کوهستانی و خطرناک استان - و حتی کشور - است که تردد در آن - به ویژه هم در شب - خطرات احتمالی جدی به دنبال دارد.
چرخ روزگار از آنجایی با آقای بیمار گزارش ما سرسازگاری داشت که او از سطح متوسط جامعه بود و با هر مشقتی بود خود را به شاهیندژ رساند و اگر ماشین نداشت باید مهیای عزیمت به دیار باقی میشد تا منتظر اعزام به شاهیندژ.
آقای بیمار پس از قطع امید از دریافت خدمات مطرح در اصل ۲۹ قانون اساسی، خطر مرگ مسیر پرپیچ و خم شاهیندژ را به جان میخرد و همان شبانه راهی میشود، اما جوابی که از پزشک بیمارستان آن شهر میشنود او را میخکوب میکند: «آقای محترم آپاندیس شما عود کرده و باید هرچه سریع عمل شی؛ خوب شد سریع خودت رو رسوندی والا معلوم نبود زنده...».
آقای بیمار گزارش ما، بلافاصله بستری میشود و مورد عمل جراحی قرار میگیرد اما روی تخت بیمارستان بارها و بارها به این سوالات فکر کرد: