کابوس‌هایی که رفتنی شدند/ افق دیگر تیره و تار نیست

12:01 - 13 اسفند 1395
کد خبر: ۲۸۵۶۹۶
دسته بندی: حقوق و قضا ، قضایی
اینجا ندامتگاه شهرری و زندان زنان است، عقربه‌ها به ساعت 10 صبح نزدیک می‌شود، دوربین‌ها در انتظارند تا سرگذشت یک زن به همراه دو دخترش را که در چند قدمی اعدام، از چوبه دار رهایی یافته است، به تصویر بکشند.
رهایی زندانی محکوم به قصاص از اعدام
به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی ، اینجا ندامتگاه شهرری و زندان زنان است، عقربه‌ها به ساعت 10 صبح نزدیک می‌شود، دوربین‌ها در انتظارند تا سرگذشت یک زن به همراه دو دخترش را که در چند قدمی اعدام، از چوبه دار رهایی یافته است، به تصویر بکشند. لحظات سخت میان ماندن و رفتن که تصورش هم دلهره آور است. جدال میان مرگ و زندگی و نگاهی معنادار به افق...

هرشب کابوس مرگ می‌بیند و با مرور تقویم عمرش روزهای باقی مانده از عمرش را می‌شمارد، فقط چند روز مانده است تا اجرای حکم و.....

مژگان به همراه دخترش وارد محوطه می‌شود. نگاهش را از دوربین‌ها پنهان می‌کند، صدایش می‌لرزد و حالا که در یک قدمی مرگ قرار دارد یادآوری خاطرات آن روز تلخ برایش دشوار است.

از رهایی یک مادر و دخترانش در پای چوبه دار گزارش تهیه کرده است که در ادامه می‌خوانید.

به چه جرمی دستگیر شدی؟

به اتهام قتل همسرم

چند سال داری؟

42 سال

چند فرزند؟

دو دختر26 ساله و 17 ساله. دختر بزرگم پیش خودم است و دختر کوچکم در کانون اصلاح و تربیت

رفتار همسرت چطوربود؟

مشکل اخلاقی داشت. بیکار بود و تن به کار نمی داد من و دخترهایم در خانه های مردم کار می کردیم که گذران زندگی کنیم و او راحت در خانه استراحت می کرد . پول توجیبی از ما می گرفت و کارهای غیراخلاقی می کرد که باعث نفرت دخترهایم شده بود. نمی گذاشت درس بخوانند و ازار و اذیتشان میداد. بچه ها از دست کارهاش به تنگ امده بودند در کل پدر خوبی برای بچه هایم نبود.

قتل در چه سالی اتفاق افتاد؟

سال 93

از روز حادثه تعریف کن؟

تعریف کردن روز حادثه برایم سخت و آزار دهنده است. ای کاش این کار را نمی کردیم . تصمیم نادرستی بود و راه خوبی را انتخاب نکردیم. هرروز با دخترم خاطرات تلخ را در زندان مرور می کنیم و افسوس می خوریم که ای کاش راه قانونی را برای فرار از این زندگی بلد بودیم، اگر می دانستم که قانون ما را از مسیر دیگری حمایت می کند هیچ وقت او را نمی کشتیم.

آن روز هم مثل روزهای دیگر باهم درگیر شدیم یک لحظه با دخترهایم تصمیم گرفتیم او را از سرراهمان برداریم و قتل را انتخاب کردیم تا برای همیشه از زندگی ما بیرون رود اما اشتباه کردیم. نقشه قتل را طراحی کردیم در شربتش قرص آرام بخش ریختیم و با روسری خفه اش کردیم.

چطور دستگیر شدید؟

دخترم موضوع را به عموش گفت و فردای آن روز ماموران کلانتری به خانه ما آمدند و و من و دو دخترم را دستگیر کردند.

تجربه‌های که در زندان کسب شد


زندان اگرچه تلخ است اما ما تجربه های خوبی را از زندان کسب کردیم . روزی که به زندان آمدیم از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتیم دخترهایم در بازپرسی وحشت کرده بودند مرتکب قتل شده بودند. رفتار مددکارها با ما خیلی خوب است، دختر کوچکم در کانون بزرگ شده انجا به درسش ادامه داده و می خواهد در دانشگاه رشته مدیریت قبول شود.

قبل از اینکه به زندان بیایم عمل قلب کرده بودم اینجا برایم دفترچه درمانی تهیه کردند و هرماه داروهایم را می‌خرند و چکاب می‌شوم.

ماجرای رضایت شکات با تلاش شورای حل اختلاف استان تهران

من هیچ کس را جز خدا و بچه هایم ندارم، روزی که به دادگاه رفتم به مدیر زندان گفتم من فقط به امید خدا می روم و قطعا خدا از ما حمایت می کند. شورای حل اختلاف ویژه زندان استان تهران خیلی به ما کمک کردند. خانواده همسرم رضایت نمی دادند همیشه به دخترم می گفتم اگر عموهایت رضایت بدهند عمه ات رضایت نمی دهد. خوشبختانه توانستند رضایت آنها را بگیرند. از خدا می‌خواهم عمری به من بدهد که بتوانم خوشبختی فرزندانم را ببینم .

آرزوهای دختری که کنار مادرش در زندان تحمل حبس می کند

سپیده هم که کنار مادرش ایستاده است و پس از حرفهای مادرش به دوربین نگاه می کند و می گوید: پشیمان هستم. بهترین روزهای عمرم را پشت میله های زندان گذراندم . آرزو دارم درس بخوانم و وکیل شوم . پدرم مانع درس خواندم شد و این آرزو برای همیشه به دلم ماند. در زندان حرفه خیاطی را یاد گرفتم و الان برای خودم استادکار شده ام و همه اینها را مدیون مسئولان زندان هستم. امیدوارم هیچ کس گرفتار نشود ، قانون در مسیر درست از افراد حمایت میکند و ما باید راه درست و صحیح را انتخاب می کردیم.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *