آثار سیاستهای تعدیل هنوز در جامعه نمایان است
: مصرفگرایی لجامگسیخته در کشور براساس تولید نبوده و بیشتر بر واردات کالاهای مصرفی استوار است که اقتصاد را با مشکلات متعدد مواجه کرده است. از یک طرف کاهش سرمایهگذاری و از طرف دیگر، خروج ارز کشور از مهمترین مشکلات این روند است. دکتر رزاقی معتقد است سیاستهای دولتها سبب مصرفگرایی در جامعه شده است.
به گزارش و به نقل از همشهری اقتصاد، مصرف به عنوان یکی از اصلیترین معضلات اقتصاد امروز جامعه ایرانی به یک مشکل حاد در کشور تبدیل شده است. مصرفگرایی لجامگسیخته در کشور براساس تولید نبوده و بیشتر بر واردات کالاهای مصرفی استوار است که اقتصاد را با مشکلات متعدد مواجه کرده است. از یک طرف کاهش سرمایهگذاری و از طرف دیگر، خروج ارز کشور از مهمترین مشکلات این روند است. دکتر رزاقی معتقد است سیاستهای دولتها سبب مصرفگرایی در جامعه شده است. مشروح گفتوگوی همشهری اقتصاد با عضو هیات علمی دانشگاه تهران را در ادامه میخوانید.
به عنوان اولین سوال بفرمایید ضرورت بحث اصلاح الگوی مصرف در کشور ما چیست؟
الگوی مصرف کنونی مردم در بیشتر کشورها با الگوی مصرف گذشته تفاوت دارد. پس از جنگ جهانی اول و دوم حدود نیمقرن سرمایهداری کلاسیک آدام اسمیت که مبتنی بر اخلاق پروتستانی حداکثر تولید و حداقل مصرف و دعوت به سرمایهگذاری بود، جایگزین رویکرد کینزی در بیشتر اقتصادهای جهان (از جمله در اروپا و آمریکا) شد.
بحرانهای اقتصادی ناشی از وجود مازاد سرمایهگذاری و وجود مصرف ناکافی و در عین حال وجود تقاضای ناموثر در اقتصاد مبتنی بر درک لیبرالیسم کلاسیک باعث شد که به فکر بیافتند و نقش دولت را در اقتصاد افزایش دهند.
کینز اقتصاد را دعوت کرد که به مردم عادی حتی وام داده شود تا بیشتر مصرف کنند. فرهنگ امساک و صرفهجویی به مرور جای خود را به دعوت مردم برای مصرف بیشتر داد. دیگر دعوت شدید به پسانداز کنار گذاشته میشود و مصرف انبوه در کنار تولید انبوه ایجاد میشود.
آرام آرام متوجه شدند که مردم وقتی به مصرف بیش از حد و تفاخری معتاد میشوند، بیش از پیش به کار کردن و تلاش و ایجاد ارزش افزوده ترغیب میشوند و دیگر برای پول درآوردن کار نمیکنند. بلکه برای مصرف بیشتر و خرید اجناس و کالاهای لوکستر بیش از پیش جذب کار میشوند.
روح انسان آرام آرام تصور میکند که مصرف مترادف با خود زندگی است و یک روند تصاعدی اعتیادآور در مصرف بیشتر پیش میگیرد و وارد یک رقابت مصرفی میشود. این امر باعث ایجاد مُد و الگوهای متنوع مصرف میشود و فرهنگ مصرف برای مصرف و مصرف برای لذت جایگزین مصرف برای رفع نیاز میشود.
این شرایط چه تاثیری بر جامعه دارد؟
این شرایط افراد را مطیعتر و پرکارتر و خستهتر میکند. مغز افراد به مرور نسبت به تبلیغات مطیع میشود. تبلیغات نسبت به مصرف بیشتر تمام بخشهای جامعه صرفنظر از میزان درآمد را در آرزوی اجناس مختلف نگه میدارد و به قول برخی جامعهشناسان، این روند شرطیشدن نسبت به تبلیغات یک بردهداری مدرن و جدید را ایجاد کرده است. این مصرف به مرور به وسیلهای برای شکستن هر نوع مقاومت توسط هر ملتی در برابر شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بینالمللی تبدیل میشود.
هرچند این برای خود کشورهای مبلغ مصرفگرایی که صنعتیاند و دارای تولید انبوه خودبنیاد هستند، این مصرفگرایی تا حدی میتواند در ازای نابودی طبیعت و منابع، ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی بیشتر کند.
این روند مصرفگرایی چه مشکلاتی را ایجاد میکند؟
وقتی این روند مصرفگرایی وارد کشور ما میشود، شکل دیگری پیدا میکند. کشورهای جهان سوم بهدلیل اینکه بخش مهمی از نیازهای خود را وارد میکنند، در سیر مصرفگرایی مجبور میشوند بیش از پیش کالا وارد کنند. وقتی در کشورهای جهان سوم چنین اعتیاد مشابهی در دولت و مردم شکل بگیرد، آنان ترغیب میشوند تا خواستههای بیش از حد کشورهای صنعتی را برآورده کنند. آن نیازها عبارتند از نیروی کار زبده و استعدادهای انسانی و از سویی مواد خام و منابع معدنی که به صورت ارزانقیمت در اختیار کشورهای صنعتی قرار میگیرد.
این برتری آرام آرام موجب میشود مردم کشور عقبماندهتر در جهان سوم، سروری و هژمونی و سلطه کشورهای صنعتی جهان اول و دوم را بپذیرند و رای به برتری آن کشورها در عرصههای مختلف بدهند.
حتی در اوقات فراغت جوانان و مردم این کشورها، هالیوود و سینما این ارزش را تبلیغ میکند که قهرمان خودت هستی و آنچه مهم است لذت خودت و برتری خود تو است و خواستههای تو هیچ ربطی به دیگران ندارد. این فردگرایی و لیبرالیسم رادیکال آمریکایی است که جایگزین لیبرالیسم کلاسیک انگلیسی و فرانسوی شده است و حتی مسئولیتپذیری نسبت به جامعه و برابری حقوقی اولیه نیز در آن فراموش میشود.
یعنی طبقات جدید ایجاد شده براساس رفاه شکل گرفتهاند؟
این روند، طبقات جدیدی در جهان سوم ایجاد میکند که از رفاه بیشتری برخوردارند و شیفته فرهنگ و روابط و اقتصاد و ارزشها و جامعه آمریکایی هستند. آکادمیهای این طبقه نیز چنین ارزشهایی را آموزش میدهند. وقتی قبله آمال آنجا باشد، وقتی ثروتی به وجود میآید به آنجا فرستاده و انباشت میشود و تفریحات افراد در تعطیلات نیز در سرزمینهای خاص آنان گذرانده میشود.
این امر موجب گسترش بیکاری در کشورهای واردکننده جهان سوم میشود. برای قدرتگیری این گروهها و طبقات به اصطلاح «متوسط» آمریکا به مرور به این نتیجه رسیده است که بهجای حمله مستقیم نظامی، اقدام به ترویج انقلابهای نرم یا انقلابهای مخملی میکند.
در این شرایط است که کشوری مانند ایران دچار بحرانهای سیاسی میشود و کشوری که این همه روستا و زمین دارد، با این حال نیازمند واردات 30درصد از مواد غذایی خود میشود. از آنجا که ما واردات را نیز با دلار یارانهای ارزان و با حمایت دولت وارد میکنیم، دیگر برای تولیدکننده داخلی صرف ندارد تا به افزایش ظرفیت تولیدی بپردازد.
این اتفاق در حالی روی میدهد که تولید خود در حال مونتاژ و وابسته است؟
این در شرایطی است که تولید خود ما نیز وابسته است. یعنی ماشینآلات و ابزار و فنون تولید نیز همه وارداتی است و نیاز به ارز معتبر خارجی دارد. در شرایطی که ما از تولید حمایت نمیکنیم، هیچ انتظاری نباید داشته باشیم. این شرایط در بیشتر کشورهای جهان سوم وجود دارند. این شرایط است که باعث گسترش فقر شده و یکمیلیارد گرسنه در جهان وجود دارد و اختلافات طبقاتی بیشتر شده است. در شرایط پرریسک شدن و فرهنگ مصرفی خارجی، بیشتر ثروتها به سمت دلالی و مالی میرود و تولید معنیدار نیست و شرکتهای ما با 50درصد ظرفیت تولید میکنند.
پس یکی از گرههای مهمی که اقتصاد ایران با آن روبهرو است، اصلاح الگوی مصرف چه در میان مردم و چه در میان دستگاههای پرمصرف دولتی است.
برای این اصلاح ابتدا امکانات و ظرفیتهای تولید را باید افزایش داد و دوم؛ امکانات مصرفی تجملی را محدود کنیم و امکانات را برای رفع نیاز اکثریت تامین کنیم تا هم امکان مصرف تجملی کاهش یابد و هم عدالت اجتماعی رعایت شود.
چه سیاستهایی موجب گسترش مصرفگرایی و تغییر الگوی مصرف ایرانیان شد؟ و چرا سیاستهای کلی معطوف به اصلاح الگوی مصرف که فرمان مقام معظم رهبری بود مغفول ماند؟
میتوان گفت که علت هر دو این بود که مسئولان اجرایی کشور پس از دفاع مقدس و وفات امام(ره) اقتصادی را پیاده کردند که مربوط به ایران نیست. هر اقتصادی دارای یک مبانی ارزشی خاصی است و منبع ارزشی اقتصاد ما قانون اساسی و وصیتنامه امام(ره) و... است که مبنای اقتصاد ما قرار نگرفت. اینکه اقتصاد وسیله است و نه هدف و اینکه ما نباید به لحاظ اقتصادی وابسته باشیم و این اصول که اقتصاد ایران باید سهبخشی باشد و بخش تعاونی نباید مغفول بماند و همچنین به مجرد ناتوانی بخش خصوصی باید کار به دست بخش دولتی سپرده شود و... همگی مغفول ماندهاند.
این اندیشههای پایهای اسلامی و ایرانی وقتی مورد توجه قرار نگرفت و درنتیجه در برابر وامهایی که به ایران داده شد، کشور ما نیز مانند خیلی از کشورهای دیگر، به اشتباه نسخههای لیبرالیستی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را پیاده کرد. این فقر نظری و ارزشی بین مسئولان و خلأ فرهنگی و گفتمانی ناشی از شوک پایان جنگ تحمیلی و حیات امام(ره)، شرایطی را ایجاد کرد که اقتصاد کشور به این سمت برود و ضرورت ترویج چنین اقتصادی، رشد مصرفگرایی و توجیه و تطهیر تجمل و مصرف بیش از اندازه بود. مبانی خاصی مثل فردگرایی و سود شخصی و لذت شخصی و... به مرور وارد اقتصاد و فرهنگ ایران شد و تعارضات متنوعی را در عرصههای مختلف ایران اجرا کرد.
نقش سیاستهای تعدیل اقتصادی در این میان به چه میزان است؟
در این فضا وقتی فرهنگ غربی تحت عنوان سیاستهای تعدیل اعمال میشود، مصرف سرمایهسالارانه رشد مییابد و هرکس به دنبال پول نمیدود مورد تحقیر اجتماعی قرار میگیرد. دلار مسافرتی و توریسم خارجی و مصرف ارز ارزان برای طبقات متوسط رو به بالا برای مصرف بیشتر در همین راستا رشد مییابد. نیازهای معنوی و عاطفی نیز در مرحله بعد قرار میگیرد و منافع ملی و مذهب انقلابی تحتالشعاع قرار میگیرد.
بخشی از مردم بهواسطه این رفتارهای دولت و عدم استفاده دولت از ارز نفتی برای تولید و اختصاص آن برای مصرف موجب میشود. دولت با مالیات نگرفتن و مقاومت نکردن در برابر این اقشار، موجب گسترش نسبی آنان شدند. بخشی از مردم و مسئولان نیز، تظاهر به داشتن آن ارزشهای انقلابی یاد شده - که در بطن نظام سیاسی هنوز وجود دارد- کردند. اما وقتی به زندگی آنان بهطور دقیق نگاه بکنید، متوجه خواهید شد که آن تجملات و فرهنگهای مصرفی غیراسلامی در زندگی آنان نیز ظهور و بروز جدی دارد.
در پاسخ به اینکه چرا صرفهجویی توسط خود دولت و با سیاستهای دولت و در درون خود دولت نهادینه نشد و بحثهای ایشان در مورد اصلاح الگوی مصرف پی گرفته نشد، باید گفت به نظر میرسد که دستگاههای اجرایی و رئوس آنها عملا به این نظرات مقام معظم رهبری اعتقاد نداشتند!
همانطور که مقام معظم رهبری بر دفاع از تولید ملی تاکید میکند و خلاف آن عمل میکنند، در مورد اصلاح الگوی مصرف نیز چنین کردند. از باب نمونه در بحث حذف تولید بنزین داخلی به بهانه آلودگی و بدون اصلاح شیوه تولید بنزین و همچنین بحث فروش یکمیلیون بشکه نفت اضافه و وابستگی بیشتر به درآمد نفت همه و همه بیانگر همین عدم اعتقاد است. بنابراین اگر اعتقاد خاصی وجود داشت، سیاستهای تعدیل ساختاری در این 24سال پس از جنگ تحمیلی متوقف نشده است. اگر دلسوزی وجود داشت این سیاستهای تعدیلی متوقف میشد و تداوم نمییافت.
چرا مصرف کالاهای داخلی ترویج نشد و راه ترویج آن چیست؟ مثالی برای شما میزنم تا بدانید قصه از چه قرار است. به قصه پرونده هستهای ایران نگاه کنید. در این شرایط آنان میگویند شما که نفت و گاز دارید چرا به دنبال انرژی هستهای هستید؟
آنان تصورشان این است که کشورها به دو دسته جهان سوم و صنعتی تقسیم میشود. این فرهنگ بردهداری یونانی در غرب هنوز وجود دارد. حتی عصر نوزایی و روشنگری بازگشت به سیستم روم و یونان است. منطق استعمار نیز برآمده از همین غارتگری است. حتی دموکراسی یونانی هم دموکراسی بردهداران بوده است. براساس همین منطق دهها میلیون سرخپوست در قاره آمریکا کشتند و سپس خودشان زمینهای خود سرخپوستان را به آنان فروختند.
این رویکرد هنوز هم هست، به بحث نفت بنگرید. میگویند شما در نفت دارای مزیت هستید پس تولیدکننده نفت باشید. حال که ما باید فرآوردههای نفتی را تولید کنیم و از خامفروشی جلوگیری کنیم و درحالیکه این خود آنان هستند که قیمت نفت را برای نفت ما تعیین میکنند، چنین چیزی را میگویند. ولی وقتی کالاهای صنعتی مصرفی را صادر میکنند، با قیمت مناسب خودشان میفروشند. پس ایران در هر دو طرف قیمتپذیر است. در این شرایط مبادله قطعا به نفع آنهاست که ما چنین شرایطی را داشته باشیم.
یعنی در گذشته فقر و مصرف به این شکل لجامگسیخته نبوده است؟
در گذشته هم فقر بود، ولی گرسنگی اندک بود، چراکه قبلا با وجود فقر خود کشورهای فقیر تولیدکننده بودند، ولی امروز بیشتر آنان واردکنندهاند.
بنابراین در برابر صنعتیشدن و تولیدکننده شدن هر کشور در جهان و شکستهشدن چارچوبهای تقسیم کار جهانی مقاومت صورت میگیرد. این درحالی است که مسئولان خود این کشورها از جمله برخی از مسئولان خود ما هم چنین رابطه نابرابری را پذیرفتهاند. درحالیکه صندوق بینالمللی پول این مناسبات اقتصادی را اشاعه میدهد، ما هم نسخههای آن صندوق را سالهاست تحت عنوان «تعدیل ساختاری و تحول اقتصادی» اجرا میکنیم.
اگر ما یارانه را به جای ارز وارداتی به بخش تولید و کشاورزی میدادیم، تولیدکنندگان روستایی مهاجرت نمیکردند و نیاز به واردات کشاورزی را از بین میبردیم. اما متاسفانه این اراده استقلالطلبی وجود ندارد. در شرایط عدم وجود استقلال اقتصادی است که عدم استقلال فرهنگی و سیاسی و تهاجم به فرهنگ ما را بهوجود میآورد و ما آثار این رویکرد را به وضوح در سایر ساحتهای حیات اجتماعی ایرانیان میبینیم.
عدهای در برابر بحث خودکفایی اقتصادی و مصرف اقتصادی داخلی، عدم وجود مزیت نسبی ایران در تولید اقلام مصرفی مختلف را بهانه میکنند. این بحثها را تا چه حد تایید میکنید؟
تولید را آدام اسمیت که پدر اقتصاد سرمایهداری مدرن است مطرح میکند. این ایده از این بحث میکند که در شرایط رقابتی مزیتهای کشورها در تجارت باعث پوشش نیازها و تعادل اقتصادی میشود. ولی امروزه شرایط همگن رقابتی که آدام اسمیت مطرح میکرد وجود عینی ندارد.
بخشی از مزیتهای کشورها مربوط به شرایط جغرافیایی است که البته در کوتاهمدت و میانمدت نمیتوان آن را کاری کرد. مثل تولید موز برزیلی در روسیه که چنین چیزی ممکن نیست و تولیدی از این دست تنها از کانال تولید گلخانهای که پرهزینهتر است، ممکن خواهد بود. ولی تمام تولیداتی که با صنعت سروکار دارد، امکان ایجاد ظرفیت تولیدشان وجود دارد. از طرفی منابع خاکی که محدودند مانند نفت، شاید بتوانند مزیت نسبی ایجاد کنند. ولی این منابع در روزهایی که چندان هم دور نیست تمام خواهند شد. پس مزیت نسبی واقعی در ظرفیتهای انسانی و واقعی تولید است. مثلا مزیت محصولات زراعی بازتولید میشود، ولی محصولات معدنی پس از فروش دیگر وجود ندارند و تمام میشوند.
وقتی میبینیم که با جنگ و کودتای نرم و سخت سعی میکنند از صنعتی شدن کشورها جلوگیری کنند، میفهمیم که این روابط مبادله چندان مسالمتآمیز نیست. وقتی ببینیم همین کشورهای صنعتی علیه کشورهای خامفروش جهان سوم با هم اتحادیه تجاری ایجاد میکنند، صحنه واضح و آشکار در مقابل ما آشکار میشود.
البته این بستگی به تمایلات و عقاید مردم جامعه دارد که قبول کنند مثلا مدتی سیبزمینی را جایگزین برنج کنند تا دولتها از وابستگی مصرفی به برنج وارداتی جلوگیری کنند. این دقیقا اتفاقی بود که در دورههای جنگی روسیه رخ داد. لذا خودکفاییمحوری نیاز به فرهنگسازی بین مردم در این رابطه نیز دارد.
در غیر اینصورت همواره آنها مزیت دارند و ما هیچوقت مزیت نخواهیم داشت. مزیت فقط آن چیزهایی نیست که اکنون وجود دارد. مثلا مزیت علمی و فنی و هستهای و پتروشیمی قبلا در ایران وجود نداشت. پس مزیتها را باید به مرور ایجاد کرد.
با توجه به اینکه اخیرا سیاستهای مربوط به جمعیت اعلام شد، رسیدن به رشد جمعیتی و جمعیت بالای 100میلیون نفر با شرایط الگوی مصرفی فعلی ممکن است؟ آیا نباید به این سیاست در این شرایط به عنوان یک هدف دوردست و غیرضروری نگاه کرد؟
اولا از لحاظ بالقوه تحقیقات نشان میدهد که ایران میتواند جمعیتی حدود 250میلیون الی 300میلیون را نیز پذیرا باشد. ثانیا وقتی ما میگوییم باید مصرف باشد، حدود مصرف چیست؟ یک آمریکایی 8 تن انرژی مصرف میکند. یک هندی 250کیلوگرم و یک چینی 240کیلوگرم و در ایران متاسفانه 1200کیلوگرم انرژی مصرف میکند. اگر قرار بر مصرف آمریکایی باشد، کره زمین مدتهاست کارش تمام است. ثالثا آنها دقیقا همین را میخواهند که کشورهای جهان سوم مواد خام صادر کنند تا شرایط مصرف جهانی به ضرر آنها نباشد.
ولی انسانی که اعتقادات ملی و مذهبی دارد و هدفش مادیات نیست و حرص و آز ندارد، مصرفاش میتواند بهگونهای دیگر باشد. تصور این است که اشتغال در شهر بیشتر است، ولی در روستاهای ایران 58درصد جمعیت شاغل است. ولی جمعیت شهری 30درصد شاغل است. علت این است که نگاه روستایی به کار به شکل دیگری است و پولمدار نیست. ولی جمعیت شهری نگاه کالایی به کار دارد و حاضر است بهواسطه کمبود دستمزدش اصلا کار نکند.
اگر آن نگاه سیریناپذیرانه و حریصانه و تفاخری باشد، این سیاست قابل اجرا نیست. در کشوری مثل ایران که تعداد زیادی زیر خط فقر دارد و 15میلیون بیکار را در خود جای داده است، رشد جمعیت بقای جامعه را به خطر میاندازد. ولی اگر اختلافات شدید طبقاتی کاهش یابد و مالکیت خصوصی مقدس تلقی نشود و نقش مدیریت دولت توسعه یابد، امکان ایجاد نشت اقتصادی و احتکار از بین میرود.
اگر افراد کار را عبادت تلقی کنند و فرهنگ خدمت به خلق جایگزین فرهنگ اسمیتی باشد که کار را صرفا برای کسب سود تلقی میکرد، در این صورت دیگر در کنار رضایت خدا و مردم، زندگی خود را نیز میکنند. در این شرایط رشد جمعیت هم ممکن است و دولت هم میتواند امکانات عمومی و رفاهی و تحصیلی را در اختیار قرار دهد. وگرنه باید انتظار داشته باشیم که سطح جمعیتیمان در حد امارات باشد و رشد جمعیت را دشمن رفاه مردم ببینیم. چراکه آنان نیز به اقتصاد بهصورت سیستم وارداتی و توزیعی و خامفروشی نگاه میکنند و جمعیت بیشتر برای آنها صرفا معنای نانخور بیشتر را دارد.
با این دید ایرانی و اسلامی که در دوره جنگ تحمیلی هم وجود داشت، دیگر چنین مسائلی نخواهیم داشت و مردم در آن زمان برای خود دوباره فداکاری میکنند و دشمنی و رقابت اقتصادی و اجتماعی جایگزین همدلیها خواهد شد و قناعتپیشگی به ارزش اجتماعی تبدیل میشود و دیگران نزد افراد طعمه و وسیله محسوب نمیشوند و یار هم خواهند شد.