مستند «جای خالی فرهاد» روایتگر خانوادهای که پدرشان (فرهاد) در سوریه به شهادت رسیده است اما مادربزرگ سالخورده و مبتلا به آلزایمر خانواده از این واقعیت آگاه نیست و اعضای خانواده با یک توافق خاموش، این حقیقت تلخ را از او پنهان میکنند.
جاده در این فیلم، فراتر از یک لوکیشن صرف به استعارهای مرکزی بدل میشود. این جاده نماد مسیر زندگی این خانواده پس از فقدان است. مسیری ناهموار، خاکی و پر از پیچ و خم که اعضای خانواده ناگزیر از پیمودن آن هستند. هر سفر با ماشین در جاده، بازتابی است از سفر درونی آنها میان حقیقت و وهم، میان غم واقعی و نمایش روزمرگی.
جاده همچنین نماد فاصله است، فاصله مکانی بین ایران و سوریه، فاصله عاطفی بین آگاهی نوهها و ناآگاهی مادربزرگ و فاصله زمانی بین لحظه شهادت و اکنونی که باید مدیریت شود. کاربرد مستندسازی از جاده، فیلم را از حصار یک خانه خارج کرده است و به فضایی شبه-روایی میبرد که در آن، سکوت درون خودروها، گویاتر از هر دیالوگی است.
نقش مادر مبتلا به آلزایمر (مادر فرهاد) را میتوان در لایهای عمیقتر، به نماد میهن یا حافظه جمعی تعبیر کرد. همانگونه که او با بیماری فراموشی، خاطره عزیز از دسترفتهاش فرهاد را در پسلایههای ذهن دفن میکند، گویی جامعه نیز در تلاش است تا با مراقبت از یاد شهیدان، مانع از فراموشی شود. مراقبت دائمی خانواده از این مادر با تمام سختیهای جسمی و عاطفی آن آینهای است از مسئولیت جمعی در قبال حفظ میراث شهدا. بیماری مادر، این مراقبت را شکننده و آسیبپذیر میکند دقیقاً همانگونه که گذر زمان و تغییر نسلها، حفظ و انتقال خالصانه یاد شهیدان را به چالشی دائمی تبدیل میکند. صحنههای گریه پنهانی نوهها که دور از چشم مادربزرگ صورت میگیرد، تنها ابراز غم شخصی نیست؛ اینها اشکهای نمادینی است برای نسلی که بار سنگین این حافظه و این پنهانکاری را به دوش میکشد. آنها هم برای پدر شهید خود گریه میکنند و هم برای فشاری که ناگزیر از تحمل آن هستند.
این فیلم در ژانر مستند مشاهدهای جای میگیرد. دوربین به نظر میرسد که تنها ناظری بیطرف بر زندگی روزمره این خانواده است و مداخلهای در رویدادها ندارد. با این حال از طریق قاببندی دقیق، انتخاب هوشمندانه صحنهها و نمادپردازی قوی به ویژه در استفاده از جاده، کارگردان از مرز مشاهده محض عبور کرده و اثری با عمق فلسفی و عاطفی بالا خلق میکند. این اثر نشان میدهد که ژانر مستند مشاهدهای میتواند صرفاً ثبت واقعیت نباشد بلکه با نگاهی هنرمندانه به اثری با بار نمادین و استعاری شدید تبدیل شود.
قاببندی فیلم به ویژه در صحنههای خودمانی خانه و صورتهای در حین گفتوگو بسیار قابل قبول و تاثیرگذار است. این قابها صمیمیت لازم برای همذاتپنداری مخاطب را فراهم میکنند. پایان بندی ظریف فیلم که در آن مادربزرگ به شکلی مبهم حقیقت را درمییابد اما ترجیح میدهد آن را بر زبان نیاورد، نقطه اوج هنری اثر است. این صحنه، مرز بین آگاهی و انکار است و سبب میشود سنگینی راز را دو چندان کند چرا که هر کس راز خویش را دارد و فیلم را از یک گزارش ساده به اثری چندلایه ارتقا میدهد.
یکی از پیشنهادهای ملموس برای افزایش شدت حس واقعیت در فیلم، نمایش عکسهای نصب شده از شهید در مسیرهای مختلف به جای بیان آن بود. این کار میتوانست به صورت نمادین حضور ملموس شهید را در بطن جغرافیا و زندگی روزمره جامعه نشان دهد و پیوند بین قهرمان شخصی خانواده و فضای عمومی را مستحکمتر کند.
«جای خالی فرهاد» در نهایت، مستندی است درباره سیاست مراقبت. مراقبت از یک مادر بیمار، مراقبت از یک راز سنگین و در معنایی وسیعتر، مراقبت از حافظه تاریخی. فیلم با مهارت، یک داستان بسیار شخصی را به استعارهای از شرایط انسانی بزرگ تبدیل میکند. بیماری آلزایمر مادر، استعارهای از فراموشی تاریخی میشود و تلاش خانواده برای محافظت از او استعارهای از مبارزه همیشگی بشر برای حفظ معنا و عشق در برابر گزند زمان و فراموشی. این اثر ثابت میکند که عمیقترین روایتهای مقاومت و ایثار گاهی نه در میدان نبرد که در سکوت پررنج یک خانه و در امتداد جادههای خاکی یک زندگی عادی رخ مینمایند.
انتهای پیام/