رؤسای قوه قضائیه وکیل آنلاین مجله حقوقی

روایتی از یک عملیات عجیب و نفسگیر/ جدال منفی 20 درجه

20:56 - 02 فروردين 1396
کد خبر: ۲۹۱۸۷۱
نیروی جمعیت هلال احمر با حضور در عملیات های مختلف در نقش فرشته نجات انسان ها ظاهر می شوند.

هلال احمر به گزارش خبرنگار  گروه جامعه ، دستانش را به هم می‌ساید و "ها" می‌کند و برای چندمین بار کلید را در قفل خودرو می‌چرخاند. از باز شدن در ناامید که می‌شود، با نارضایتی می‌گوید: ببین توی این سرما حتی ماشین‌های امدادی ما هم یخ زده‌اند چه برسد به خودروهای معمولی.» عینک کوهنوردی‌اش را نشان می‌دهد و ادامه می‌دهد: «دیشب فقط کافی بود 10دقیقه تو سرما بایستی قطعا چشمانت یخ می‌زد. حتی با این عینک هم چشمانت یخ می‌زد. مجبور بودیم هر چند دقیقه شیشه عینک را از یخ‌ها پاک کنیم و دوباره عملیات امدادونجات را ادامه بدهیم؛ اوضاع از آنچه تعریف می‌کنم خیلی بدتر بود...

خورشید روز جمعه نیمه بهمن ماه، هنوز در سینه‌کش جاده جاخوش کرده که راه می‌افتیم سمت شرق استان تهران؛ جایی که یکباره میزبان برف و کولاکی ناخوانده و نه چندان خوشایند شد و مسافران را زمینگیر کرد و در ادامه بهمنی که جان سه نفر را گرفت. حد ترخیص تهران که تمام می‌شود، برف و زیبایی‌اش مجال خودنمایی پیدا می‌کند و در ادامه مردمی که گوشه و کنار جاده فرصت را مغتنم شمرده‌اند برای برف بازی و خاطره‌سازی!

جالب است پلیس راه از بسته‌بودن جاده فیروزکوه و دماوند خبر می‌دهد، اما مردم همچنان پشت حصار نیروهای پلیس مصرانه به انتظار نشسته‌اند تا شاید راهی باز شود انگار کسی خبر ندارد یا برایش کم‌اهمیت است که کمتر از 24 ساعت پیش در این جاده چه غوغایی برپا بوده است. جاده خطرناک است و لغزنده هنوز ماشین‌های راهداری مشغول جمع‌کردن بقایای برف و کولاک جاخوش کرده در جاده‌اند تا هر چه سریع‌تر بشود جاده را برای بازگشایی و تردد مسافران هموار کرد.

هر چه می‌بینی برف است و سپیدی و سرما؛ سرمایی که ته دلت را بدجور می‌لرزاند و تا استخوان‌هایت هم این لرزیدن را حس می‌کنی؛ می‌گویند دمای هوا از منهای 20 درجه هم بیشتر بوده است، آن‌هم با وزش شدید برف و کولاک و حالا از آن شب سرد و پرحادثه؛ سکوتی مطلق و وهم‌برانگیز باقی مانده.

می‌رسیم پایگاه امدادونجات جاده‌ای آبعلی (یادمان شهید حسین لالی)روبه‌روی پیست آبعلی؛ جایی که بچه‌های امدادگرش در فصول مختلف سال به‌خاطر اینکه در مسیر تردد بودن و جاذبه‌های پیست، همیشه سرشان شلوغ است. ساختمانی دو طبقه که امدادگرانش شبی سخت و نفسگیر را پشت‌سر گذاشته‌اند. از وضعیت خیس و پر از برف کفش‌ها و چکمه‌ها می‌شود حدس زد تازه برگشته‌اند به پایگاه.

باید مردم را از یخ‌زدگی نجات می‌دادیم

ساعت حدود 5 بود که برف و کولاک شدت گرفت آنقدر که غوغا به پا شد. جاده از سمت بالا و پایین بسته شده بود و تیم‌های ما نمی‌توانستند به کمک مردم بیایند تا چند ساعت اول خودمان بودیم؛ حدود 20 امدادگر و نجاتگر. درخواست کمک کردیم، اما ماشین‌های امدادی هم در جاده به دلیل سرعت کولاک و بسته‌بودن راه گیر کرده بودند. مردم غافگیر شده و همه ماشین‌ها در هم گره خورده بودند. مردم از ماشین‌ها بیرون آمده بودند و وحشت‌زده فقط جیغ می‌زدند.» اینها را مهدی می‌گوید از امدادگران داوطلب پایگاه که از همان ساعات اول در عملیات حضور داشته است.

اوضاع دیشب بحرانی بوده آنقدر که خود بچه‌های پایگاه هم مصداقش را کم دیده‌اند. دکتر سیفی، پزشک پایگاه است مردی میانسال که شمرده و آرام و با اطلاعات حرف می‌زند، می‌گوید: «ما خودمان هم که این همه عملیات رفته‌ایم و با این منطقه آشنایی داریم تا به‌حال برف و کولاکی به این وسعت و شدت ندیده بودیم، اوضاع خیلی بحرانی بود باید مردم را از یخ‌زدگی نجات می‌دادیم.

همه آنهایی که در مسیر بودند و امکان کمک داشته‌اند به کمک امدادگران می‌آیند؛ از هیئت کوهنوردی تا بچه‌های راهداری. بچه‌های امدادگر گیلاوند و پردیس هم خودشان را می‌رسانند. حفظ جان مسافران اولویت اول است و به دلیل شرایط نامطلوب و عدم بازگشایی مسیر تصمیم بر این می‌شود با ماشین‌های امدادی، مردم در محلی امن و گرم اسکان داده شوند تا برف و کولاک آرام بگیرد.

دکتر می‌گوید: شرایط سختی بود؛ خیلی‌ها همکاری نمی‌کردند، نمی‌خواستند ماشین خود را ترک کنند، فکر می‌کردند اگر در داخل ماشین بمانند، امن‌تر است. تصوری از حجم برف و کولاک نداشتند. با خواهش و تمنا و کلی صحبت توانستیم راضی‌شان کنیم ماشین‌هایشان را ترک کنند. اگر زودتر راضی می‌شدند عملیات زودتر تمام می‌شد. بالغ بر 500 مسافر در همین مسیری که آمدید بالا، گرفتار شده بودند فقط 4 اتوبوس که هر کدامشان 40 مسافر داشتند را باید خالی می‌کردیم.

روایتی از یک عملیات نفسگیر در دره مبارک‌آباد

حدود ساعت یک نیمه‌ شب تمامی مسافران در راه مانده به مکان‌های امن منتقل و اسکان اضطراری می‌شوند تا شرایط جوی کمی بهتر شود و یک، دو نفر هم با مسئولیت خود در ماشین‌هایشان می‌مانند. مهدی می‌گوید: «وقتی همه اسکان داده شدند با بچه‌ها رفتیم شعبه تا پتو و تغذیه شرایط اضطرار بیاوریم و بعد بردیم بین مساجدی که مسافران را جا داده بودند توزیع کردیم. فکر می‌کنم حدود ساعت 4 صبح بود که برگشتیم پایگاه. دو، سه ساعت بیشتر نتوانستیم بخوابیم. وقتی برف و کولاک کمتر شد تصمیم گرفتیم برویم چرخی بزنیم در میان ماشین‌ها و ببینیم اوضاع چطور است کسی نباشد که جا مانده باشد و نیاز به کمک داشته باشد

در مسیر بچه‌های اورژانس را دیدیم، گفتند به ما اطلاع دادند دیشب در دره مبارک‌آباد بهمن آمده و چند ماشین مانده‌اند زیر بهمن. با وجود برف و کولاک شب گذشته مسیر دشواری بود. اصلا نمی‌شد با ماشین برویم. پیاده راه افتادیم سمت دره مبارک‌آباد. مردم بومی آمده بودند برای کمک. می‌گفتند چهار، پنج ماشین گرفتار بهمن شدند؛ 2 کامیونت ایسوزو، یک ماشین راهداری و یک سواری لکسوز؛ هر چهار نفر مانده در برف مرد بودند و تنها. یک نفرشان زنده بود، اما در میان پاره‌های آهن بدجور گرفتار شده بود.

با توجه به شرایط خاص مصدوم گرفتار در ماشین تا پایان عملیات رهاسازی تمام عملیات تثبیت شرایط جسمانی مصدوم در همان ماشین انجام شد. یکی از امدادگران می‌گوید: اوضاع وحشتناکی بود آنقدر هوا سرد بود که سرم نمکی که برایش وصل کرده بودند یخ زده بود.

دکتر که خودش هم مسئول تثبیت وضعیت مصدوم بوده، می‌گوید: «مصدوم هوشیار بود و وضعیت عمومی‌اش یا لااقل آنچه ما می‌دیدیم مناسب بود. بالاخره با قیچی و ست‌های نجات، عملیات رهاسازی انجام شد و مصدوم را خارج کردیم.

مهدی ادامه می‌دهد: بیش از 12 ساعت بود که در آن برف و کولاک مانده بود، زنده ماندن آن هم بعد از سقوط از آن ارتفاع و با این سرمای هوا و در میان ماشین مچاله شده واقعا معجزه بود. اما راننده‌های دیگر زنده نماندند؛ یکی‌شان هم آقای طلوعی بود از مسئولان راهداری؛ بنده خدا خیلی برای مردم گرفتار در برف زحمت کشید، اما طعمه بهمن شد. خیلی گشتیم تا شاید رد ماشین دیگری هم باشد؛ بچه‌های پایگاه‌های دیگر همه آمده بودند؛ پاکدشت، پردیس، تجریش و... سگ‌های آنست هم آمدند تا شاید رد و نشانی بتوان از افراد مانده در زیر بهمن پیدا کرد؛ برخی‌ها می‌گفتند یک سواری پراید هم بوده که در برف مدفون شده به‌خاطر همین منطقه را چند بار گشتیم، اما چیزی پیدا نکردیم. الان یکی، دو ساعت است که برگشتیم پایگاه...

عملیات برای امدادگران پایان ندارد!

روایت که به اینجا می‌رسد بچه‌های پایگاه عکس‌هایی که از عملیات گرفته‌اند نشان می‌دهند و لحظات نفسگیری که تا به حال تجربه نکرده بودند. هر کدام چیزی می‌گوید و داستانی فرعی از آنچه در 24 ساعت گذشته اتفاق افتاده است. حرف‌هایمان گل انداخته که دکتر می‌آید و می‌گوید: بچه‌ها بلند شوید برویم. گزارش همان پراید گم‌شده در بهمن را دوباره داده‌اند، می‌رویم برای جست‌وجوی دوباره.

زودتر از آنها می‌آییم پایین تا از سرعت آماده‌شدن‌شان کم نکنیم. مشغول پوشیدن کفش خیس و پربرف و رنگ و رو رفته که می‌شوند، یکی می‌گوید: ما با همین کفش‌ها دیروز در عملیات بودیم با همین‌ها که می‌بینید.» یک نفر می‌ماند در پایگاه و بقیه با یک خودرونجات و یک آمبولانس می‌روند در جاده.

چندبار در کناره جاده می‌زنند کنار و به‌دنبال رد و نشانی از خودرو مفقودی گزارش شده، می‌گردند. دره را دوباره بالا پایین می‌کنند و بعد می‌رویم همان جا که بهمن آمده بود. هر آنچه تعریف کرده‌اند حالا جلو چشم است، با تمام جزئیات. از 4 ماشین سقوط کرده فقط مچاله‌هایی از آهن مانده آنقدر مچاله که به وضوح نمی‌شود تشخیص داد نوع و رنگ ماشین را. ماشین سنگین‌ها یخچالی بوده‌اند و حامل موادغذایی این را می‌شود از کره‌های مارگارین و ورق‌های یخچال‌ها که حالا مثل تکه‌های کاغذ شده‌اند و خودنمایی می‌کنند در آغوش بهمنی که نامهربانانه در برگرفته‌شان، فهمید.

مهدی به یکی از تکه‌های مچاله شده از ماشین‌ها اشاره می‌کند، می‌گوید: همین جا بود آن راننده را زنده درآوردیم، باورتان می‌شود از چنین آهن پاره‌ای آدم زنده بیرون بیاید. فقط خدا کمک کرد. این را می‌گوید و دوباره با دو نفر از بچه‌ها از تپه‌ها بالا می‌روند تا شاید رد و نشانی پیدا کنند. چند نفری از مردم محلی که چراغ‌های خودروهای امدادی را دیده‌اند پی خبر می‌آیند.

یکی می‌گوید: «از صبح آمده‌اند و می‌گردند، اما فکر نمی‌کنم ماشین دیگری باشد. آن یکی می‌گوید: این دره تلفات زیاد دارد تابستان که تابستان است حداقل دو، سه ماشین می‌افتد پایین چه برسد به این اوضاع و احوال و حجم بهمنی که هر قدر هم کنارش بزنی باز هم عمق دارد.

خبری از ماشین گم‌شده نیست. دکتر می‌گوید: هنوز در بود و نبود ماشین شک و تردیدهایی است، برخی می‌گویند یک پراید قبل از سقوط بهمن دیده‌اند که افتاده پایین، اما برخی دیگر می‌گویند قبل از سقوط بهمن راننده محل را ترک کرده است، اما وظیفه ما از همه چیز مهم‌تر است. وظیفه ماست هر اعلام گزارشی که می‌شود بیاییم و بررسی کنیم چه درست و چه غلط. اگر صدبار دیگر هم گزارش بدهند باز هم می‌آییم و می‌گردیم.

هوا دوباره میل به یخ‌زدن دارد و تلاش‌های یک ساعته برای یافتن رد و نشان خودرو مفقوده به جایی نرسیده. بچه‌ها یکی یکی فراخوانده می‌شوند تا برگردند پایگاه. سوز سرمای استخوان‌سوز که به جانمان می‌نشیند ما نیز عزم رفتن می‌کنیم. مسئول پایگاه سفارش می‌کند که زیاد در جاده نمانیم که هم خطرناک و یخ‌زده است و هم گرگ دارد و بعد معذرت می‌خواهد از چایی که آماده نبود برای پذیرایی و وعده می‌گیرد برای یک دیدار دیگر در یک شرایط بهتر.

پایان عملیات اعلام و وضعیت در جاده دماوند و آبعلی و... به حالت عادی برگشته و استان تهران که در میان 27 استان برفی، آخر هفته بحرانی‌ترین شرایط را داشت آرام شده است؛ آن‌هم با تلاش انسان‌هایی که خواسته‌هایشان نه برای خودشان که برای خدمت بیشتر است و تنها می‌شود از سوز سرمای رد انداخته در چهره‌هایشان اندکی درک کرد ثانیه به ثانیه تلاشی را که در هیچ معادله‌ای نمی‌توان قدر و ارزشی برایش تعریف کرد.

 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *