چرا روحانی مسئولیت پرونده هسته ای را در ابتدا نپذیرفت؟/ رهبر انقلاب: من از شما بیشتر اطّلاع دارم، این‌جا مرکز سیل اطّلاعات از جاهای دیگر است

12:54 - 04 ارديبهشت 1395
کد خبر: ۱۴۹۲۹۹
دسته بندی: سیاست ، گزارش و تحلیل
روحانی می‌گوید دلایل نپذیرفتنش را به رهبری گفته اما ایشان به او گفته است: «این باری است بر دوش من. بگیر بر دوش خودت.» از صبح ۱۴ مهرماه ۱۳۸۲ حسن روحانی مسئولیت پرونده‌ی هسته‌ای را به عهده گرفت.
رهبر انقلاب: من از شما بیشتر اطّلاع دارم، این‌جا مرکز سیل اطّلاعات از جاهای دیگر است/چرا روحانی مسئولیت پرونده هسته ای را در ابتدا نپذیرفت؟به گزارش گروه سیاسی ، جلسات هسته‌ای تا تابستان ۱۳۸۱ در شورای عالی فناوریهای نوین برقرار بود. ۲۳ مرداد ۱۳۸۱ یکی از اعضای منافقین در هتل ویلارد واشنگتن ادعا کرد ایرانی‌ها فعالیتهای هسته‌ای مخفیانه‌ای در اراک و نطنز دارند.

غوغای ایران هسته‌ای آغاز شد. پس از سروصدای غربی‌ها، در شورای امنیت ملی ایران هم جلساتی برای چاره جویی تشکیل شد. جلسه‌ای با حضور سران نظام، دبیر شورای امنیت ملی، وزرای خارجه، دفاع و اطلاعات و آقای حسینی تاش به عنوان کمیته‌ی عالی هسته‌ای تشکیل شد و بعد علی لاریجانی هم به این جمع اضافه شد. خرداد ماه ۱۳۸۲ تبلیغات غرب علیه ایران اوج گرفت.

 برخی از مسئولین اجرایی و بسیاری از نمایندگان مجلس ششم معتقد بودند تهدید و احتمال جنگ بسیار بالاست. اما رهبری نظر دیگری داشت. رهبری هفتم خرداد در دیدار با نمایندگان مجلس ششم گفتند: «به نظر من در امکانات و اقتدار دشمن مبالغه میشود. نه این‌که بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امکاناتی که دارند و وسایلی که میسازند، بیشتر اطّلاع دارم، چون این‌جا مرکز سیل اطّلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما میدانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای اطّلاعاتی و ... برای ایجاد سیطره یک قدرت بر ملتی که بخواهد بایستد، کافی نیست.

لذا میبینید که امروز در حرفهایشان میگویند که بایستی از درون با ایران برخورد کرد؛ باید اراده‌ها؛ اراده بر ایستادگی را سُست کرد. اگر اراده یک ملت - که در اراده مسؤولینش تجسّم و تجسّد پیدا میکند - سُست نشود، هیچ کاری نمیتوانند بکنند.
 
دشمنان فشار می‌آورند؛ سختی هست. برای استقلال و حفظ هویّت یک ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاریخ، تحمّل این سختیها لازم است. شما تصوّر کنید اگر شاه سلطان حسین صفوی به‌جای این‌که دروازه‌های اصفهان را بر روی مهاجمان میگشود - بعد از ورود مهاجمان هم خودش به دست خودش تاج شاهی را روی سرشان میگذاشت - فکر میکرد که اگر به فکر خودم هستم، یک جان بیشتر ندارم و این قدر هم عمر کرده‌ام، مگر دیگر چقدر عمر خواهم کرد؟ اگر به فکر مردم هستم، که در صورت تسلیم کردن شهر اصفهان، بلایی بر سر مردم خواهد آمد که از بلایی که در صورت جنگیدنِ با مهاجمان بر سرشان می‌آید، کمتر نیست، هرگز شهر را تسلیم نمیکرد.

تاریخ اصفهان را نگاه کنید و ببینید بعد از آن که مهاجمان وارد اصفهان، کاشان، مناطق مرکزی ایران، فارس و مناطق دیگر شدند، چه بلایی بر سر این مردم آوردند و چه کشتاری بعد از تسلیم شدن مردم کردند! مهاجمان نگفتند که چون خودتان تسلیم شدید، پاداشتان این است که همه‌تان در امن و امان زندگی کنید. امروز هم همین‌طور است. امروز هم شما ببینید
 
در عراق با مردم چه میکنند! هرجایی که اینها سیطره پیدا کنند، کارشان همین است. اگر شاه سلطان حسین این گونه فکر کرده بود که یک جان که ارزشی ندارد، هزار جان را انسان برای حاکمیت اسلام، رضای خدا و سربلندی مردم فدا میکند و آن بلایی که قرار است در صورت تسلیم من بر سر مردم بیاید، سخت‌تر و توأم با ذلّت است، اما آن بلایی که در صورت مقاومت پیش می‌آید، دست‌کم بدون ذلّت است، وارد میدان جنگ میشد و میجنگید. بنده به دلیل اراده ایستادگی در مردم، احتمال قویام این است که اصفهان به دست مهاجمان نمیافتاد. البته خیلی از سرداران و مسؤولان خائن و ضعیف بودند؛ اما مردم آماده. او باید به میان مردم میرفت و مبارزه میکرد. مسأله تاریخ و مسؤولیت مسؤولان حکومتی و دولتی، اعم از قوّه مقننّه، قضاییّه و قوّه مجریّه که همه جزو این مجموعه هستند و این بار سنگین بر دوش آنهاست، این است.
 
امروز مسؤولیت من و شما خیلی خطیر است. بایستی با عقل، تدبیر و همراه با توکّل به خدا و شجاعت، نه با جبن، راه را طی کرد. اوّلین کار، استحکام داخلی است. نباید بگذارید این مباحثات و بگومگوها به مقابله و مواجهه و تخاصم تبدیل شود؛ این تنها توصیه من به شماست. گفتن و شنودن و اعتراض کردن، هیچ اشکالی ندارد.

افرادی از اعتراض کردن بدشان می‌آید که یا متکبّرند یا پشتوانه مردمی ندارند؛ میترسند؛ دلشان میلرزد. اگر کسی اهل تکبّر نباشد - که خدای متعال را شکر میکنیم که این آلودگی را در ما قرار نداده - و متّکی به حمایت مردم باشد، به هیچ وجه از این گفتنها و شنیدنها ناراحت نمیشود؛ اما مراقب باشید که از این گفت و شنودها، دشمن همان چیز را که میخواهد وانمود کند، به دست نیاورد. امروز یکی از مهمترین شگردهای دشمن این است که بگوید در داخل نظام جمهوری اسلامی دو دستگی است و این دو دسته با هم بدند. دو صدایی و چند صدایی که شما میگویید و بنده هم معتقدم، نمیگوید. بحث چند صدایی نیست؛ چند صدایی همه‌جا هست.

میگوید مخاصمه و دشمنی؛ یعنی فرض میکند یک گروه، گروه دیگر را میخواهد نابود کند! این گونه تصویر میکند. نگذارید این تصویر سازىِ مطلوب دشمن تحقّق پیدا کند؛ این را مراقب باشید. بحث و مجادله و مباحثه و گفتگو را طلبگی انجام دهید. امام هم مکرر به ما میفرمود. واقعیت هم همین است که در محیطهای طلبگی، گاهی دو طلبه دعوا و جنجال میکنند؛ عصبانی میشوند، اما وقتی مباحثه تمام میشود، با یکدیگر ناهار و چایی میخورند و «لم یکن شیئاً مذکورا»! حرفهایشان را میزنند، اما بینشان دشمنی و شکاف ایجاد نمیشود. در بحث، منطق و استدلال باشد، چهارچوب هم چهارچوب قانون است.»

رهبر انقلاب: من از شما بیشتر اطّلاع دارم، این‌جا مرکز سیل اطّلاعات از جاهای دیگر است/چرا روحانی مسئولیت پرونده هسته ای را در ابتدا نپذیرفت؟

بسیاری از نمایندگان حرف رهبری را قبول نداشتند و صمیمیت جلسه شاید دلیل دیگری داشت. رهبری در همین دیدار گفتند: جلسه‌ی صمیمی و خوبی است. اگرچه حضور دوربین‌های متعدد و گزارشهای خبری، الزاماتی را بر من و شما تحمیل می‌کند، ولی جلسه بحمدالله، صمیمی و برخوردار از همدلی است.»

رهبری در این دیدار به نماینده‌ها گفتند: «یکی از طرّاحیها این است که حرف آخر را اوّل نزنند؛ آرام آرام و بتدریج طلبکاری ایجاد نمایند و طرفِ مقابل را وادار به عقب‌نشینی کنند. به‌مجرّدی که عقب‌نشینی کردید، طلبکاری دیگری شروع خواهد شد. حالا بعضیها میگویند چیزی بدهیم، چیزی بگیریم! بدهیمش درست است، بگیریمش درست نیست؛ هیچ چیز نخواهند داد. شعارهایی را درست میکنند؛ ایران را در محور شرارت گذاشته‌اند. فلان کارها را بکنیم تا ما را از محور شرارت بردارند! این شد حرف!؟ غلط کردند گذاشتند که حالا بخواهند بردارند. دوباره و هر وقت لازم شد، ما را در محور شرارت میگذارند.

اگر قرار است قدرتی این امکان و توان را پیدا کند که اخمهایش را در هم بکشد و بگوید من قوی هستم و میزنم و میبَرم و میبندم؛ حواستان جمع باشد، انسان جا بخورد، این جاخوردن، حدّ یقف ندارد؛ شما این سنگر را عقب مینشینید، فرض کنید فلان الحاقیه را قبول میکنید، بعد یک مطالبه دیگری را مطرح میکنند: فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت بشناسید! باز همان فشارها و همان تهدیدها.

به‌مجرّدی که فلان دولت غیرقانونی را به رسمیت شناختید، باز یک درخواست دیگر مطرح میشود: اسم اسلام را از قانون اساسیتان بردارید! شما باید ذرّه‌ذرّه عقب بنشینید؛ این حدّ یَقِفی ندارد. من این موضوع را بارها به بعضی از مسؤولانی که دچار وسوسه و واهمه‌هایی بودند، گفته‌ام که حدّ یَقفِ فشار آمریکا کجاست؛ آن را مشخّص کنید، که اگر به آن‌جا رسیدیم، دیگر بعد از آن هیچ فشاری علیه ما نخواهد بود.

من عرض کنم حدّ یقف کجاست؟ آن‌جایی است که شما - که چنین حقّی را نه شما دارید، نه من - از طرف ملت ایران اعلام کنید که ما اسلام، جمهوری اسلامی و حکومت مردمی را نمیخواهیم؛ هر کسی که شما مصلحت میدانید، بیاید در این مملکت حکومت کند! این حدّ یَقِف است؛ اوّلِ اسارت مملکت. مگر میتوانیم؟ من و شما مگر میتوانیم مملکت را به دست دشمن بدهیم؟ مگر ما چنین حقی داریم؟ این ملت ما را برای این سرِ کار نیاورد.
»

در کتاب "روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله خامنه ای از سال 1318 تاکنون" آمده است: دوره‌ی موسوم به اصلاحات در سیاست خارجی دوره‌ی استقبال از سازمانها و نهادهای بین‌المللی بود. علی خرم از مدیران کهنه کار وزارت خارجه و نمایندهای دائم ایران در سازمان ملل در ژنو می‌گوید: در این دوران سعی کردیم یک سلسله سمت‌هایی در سازمانهای بین‌المللی مهم به عهده بگیریم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که با گرفتن سمت‌ها در سازمانهای بین المللی می‌توان بخشی از منافع و امنیت جمهوری اسلامی را تأمین کرد و به نحوی بازیگر صحنه‌ی بین‌المللی شد.»

آمریکاییها به ناگاه ثمره‌ی سال‌ها تنش‌زدایی را پاک کردند و گزینه‌ی جنگ را پیش روی ایران قرار دادند. آمریکاییها با فشار بر البرادعی او را مجبور کردند خردادماه پرونده‌ی ایران را در شورای حکام آژانس انرژی اتمی مطرح کند.


مدیران وزارت خارجه انتظار داشتند مذاکرات پرونده‌ى هسته‌ای به آنان واگذار شود اما در کمیته‌ی عالی هسته‌ای توافق روی حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی بود. وزارت خارجه به ابعاد سیاسی توجه داشت و با تحلیل اوضاع وضعیت پرونده را خطرناک توصیف می‌کرد و رئیس سازمان انرژی اتمی به ابعاد فنی توجه می‌کرد و می‌گفت پرونده‌ی ایران پیچیده نیست و نگرانی ندارد.

این اختلاف دیدگاه اشکالاتی در روند کار هم ایجاد می‌کرد. قطعنامه‌ی آژانس در شهریور ماه حتی بسیار تندتر از پیش‌بینی وزارت خارجه بود و مسئولان ایرانی را شوکه کرد.

پس از این قطعنامه بود که سران تصمیم گرفتند کسی مسئولیت پرونده را بپذیرد. پیشنهاد جلسه حسن روحانی بود. روحانی می‌گوید نمی‌پذیرفته حتی وقتی رئیس جمهور کتبا از او خواسته بود. حسن روحانی منتسب به جناح راست بود و طیف اکثریت در دولت و مجلس را چپی‌هایی تشکیل می‌دادند که با او اختلافاتی از روزهای آغازین جمهوری اسلامی تا آن زمان داشتند.

رهبر انقلاب: من از شما بیشتر اطّلاع دارم، این‌جا مرکز سیل اطّلاعات از جاهای دیگر است/چرا روحانی مسئولیت پرونده هسته ای را در ابتدا نپذیرفت؟



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *