حکایت بازار شلوغ اما کم فروش / مشتریان بیشتر سوال می کنند تا خرید

9:56 - 15 اسفند 1394
کد خبر: ۱۴۴۲۸۸
دسته بندی: اقتصاد ، صمت و کشاورزی
آسمان شهر خیلی تلاش می کند در اوج سیاهی خودش را آبی نشان دهد، گاهی هم خنک بادی که لای برگ درختان می پیچد و بوی بهار را می آورد و کوچه های کوچک منتهی به بازار بزرگ حداقل ظاهر پر شوری برای عید دارد.
حکایت بازار شلوغ اما کم فروش / مشتریان بیشتر سوال می کنند تا خریدبه گزارش خبرنگار گروه اقتصاد ، این روزها بازار آنقدری شلوغ هست که نشود راسته اصلی بازار را سریع طی کرد. از ترافیک های خیابانهای اطراف که رها شوی تازه میرسی به ترافیک مشتریان در صف خرید، یکی صدای بیا حراجش کردم بلند کرده و یکی دیگر آرام گوشه حجره اش نشسته و جمعیت را تماشا می کند.

بر اساس این گزارش از ورودی چهار راه گلوبندک که وارد بازار بشوی شاید از شلوغی، پشیمان بشوی که چرا برای خرید به بازار آمدی، اما کمی جلوتر ترافیکش روان می شود.

هر سوی را نگاه می کنی مشتریانی را میبینی که یه دستشان در جیبشان هست و دست دیگرشان را سپر قرار داده اند تا به نفر جلویی نخورند.

اما اوضاع کاسبی ها ظاهرا خیلی از کسبه ها را راضی نکرده، برخی از حجره داران بازار معتقدند مردم بیشتر برای تماشا می آیند تا خرید، برخی دیگر هم می گویند مشتریان بیشتر سوال می کنند و با شنیدن قیمت ها از خرید منصرف می شوند.

بازار این روزها شاید خیلی شلوغ تر از سالهای قبل باشد اما آنچه مسلم است قدرت خرید مردم کاهش محسوسی داشته؛ امسال نرخ تورم کاهش چشمگیری داشت اما هنوز هم هست و هر چقدر هم که باشد بلاخره هر سال از قدرت خرید مردم کم می کند.

این روزها همه قشری در بازار دیده می شود، پیر و جوان، مردم و زن و بچه ها، اما شاید چهره نگران پدرها از هر قشر دیگری بیشتر به چشم بخورد. چهره نگرانی که با کوچکترین خرید ماشین حساب ذهنش فعال می شود که مبادا جیب خالی شود و خریدها ناتمام بماند.

شاید دیگر مرسوم شده که خرید آخر برای پدر باشد، اگر چیزی ته جیب ماند پدر هم پیراهنی برای خودش می خرد اما امسال انگار مادرها هم از خود گذشتگی بیشتری می کنند.

در بازار تیپ هایی را میبینی که مشخص است سالی یکبار مسافر بازار می شوند و با لبهای خندان و دل خوش برای خرید عید آمده اند اما در همین محاسبات هستی که ناگهان در مسیر سنگ فرش و عبور ممنوع ماشین و در اوج شلوغی این روزها، اتومبیل لوکسی را میبینی که از وسط جمعیت رد می شود، معلوم نیست کیست و مقصدش کجاست.

برخی از پدران و مادران می گفتند بعضی از لباسها را فروشنده ها آنقدر گران قیمت گذاشته اند که ما مجبوریم به فرزندانمان بگوییم (بیا عزیزم این خوب نیست زود خراب می شود.)

در کنار همه اینها وقتی خاطراتمان را مرور می کنیم می بینیم انصافا دوران کودکی ما سخت تر گذشت و شاید بچه های امروز سختی ها و کمبودهای دیروز را تاب نیاورند.

بعد از چرخ چند ساعته در بازار برگشتیم، مسیر برگشت هم مثل رفت مملو از مردم مشتاق برای خرید عید بود، صف مترو تا وسط سنگ فرش های بازار کشیده شده و به صف طویل رستوران معروف بازار رسیده بود، به شکلی که برای دفعه بعد باید حتما به زمان خرید، یک ساعت زمان رفت و آمد در داخل بازار را هم اضافه کنیم.

اما آنچه مسلم است امسال هم مثل هر سال بازار شلوغ است و مردم با شور و شوق به استقبال نوروز می روند اما خدا کند بوی بد گرانی ها جلوی استشمام بوی خوش بهار را نگیرد.


گزارش از رضا حسینی







ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *